سلام عرض شد
1- پيشاپيش عيد قربان را تبريک مي گم
2- به نظر شما اين روزها افشين قطبي چکار مي کند؟
در شماره ديروز (يکشنبه) روزنامه کارگزارن گزارشي با عنوان « باید كمی فداكار باشی» در اين زمينه منتشر کرده بود که عينا در زير قرار مي دهم:
«عصر بخیر آقای قطبی! امروز سرحالتر به نظر میرسید.» صاحب رستوران ایرانی منطقه مارینا حالا دیگر عادت دارد كه هر روز در همین ساعت میهمان ویژهاش را ملاقات كند. مرد آرام و خوشلباسی كه در آخرین ساعتهای بعدازظهر به رستوران او میآید، پشت میز كنار پنجره مینشیند و بعد از سفارش یك غذای سبك، آخرین اخبار را لابهلای صفحات لپتاپش چك میكند. مشتری ثابت این روزها كه بعد از یك سرماخوردگی شدید دوباره به روزهای آرام گذشته برگشته. كسی كه نامش با وجود گذشت سه هفته از استعفای ناگهانی هنوز هم میتواند اتفاق مهم روزنامهها باشد: «بله! امروز واقعا بهترم. بازی پرسپولیس - راهآهن همین چند دقیقه پیش تمام شد. بازی را كامل نگاه كردم. پرسپولیس خیلی خوب بازی كرد و امتیاز كامل را گرفت. این از هر چیز دیگری مهمتر است.» پرسپولیس، پرسپولیس و باز هم پرسپولیس. انگار قرار نیست این اسم هیچ جای كار متوقف شود. چند هزار كیلومتر آنطرفتر، جایی كه شاید كمترین فاصله را با سرزمین مادری دارد از پشت پنجره میشود خیلی راحت خاطرهها را مرور كرد. ایران، پرسپولیس، خیابان ولیعصر و ترافیك وحشتناكاش و... حالا بخشی از همین خاطرههاست كه یكییكی مقابل چشمانات رژه میرود و تو تنها میتوانی به همه چیز لبخند بزنی: «میدانید! برای همه آنهایی كه اول نوجوانی ایران را ترك میكنند همیشه یك احساس ویژهای وجود دارد كه فقط خودشان میتوانند آن را درك كنند. یك دلتنگی كه خیلی هم بزرگ است. بهخاطر همین حال و هوای ایران همیشه هست. اینجا، در خیابانها، موقع رانندگی موسیقی ایرانی میگذارم و یك وقتهایی چشمهایم خیس میشود. فقط خودم میدانم كه چرا این اتفاق میافتد.» و برنامه همیشگی هر روز مثل روزهای قبل بدون تغییر خاصی پیش میرود. اینجا البته دیگر نه خبری از روزهای سخت گذشته است و نه میشود سراغی از جار و جنجالهای رسانهای گرفت.
حتی اگر اخبار مطرح شده روی جلد روزنامهها چیز دیگری باشد: «نه! هیچ مذاكرهای نبوده من و «ادووكات» سالهاست كه همدیگر را میشناسیم و همیشه با هم در تماسیم. بعد از اینكه فهمید از پرسپولیس بیرون آمدم تماس گرفت تا پیگیر وضعیتام باشد. گفت حالا كه زمان بیشتری دارم برنامهای بگذارم تا همدیگر را از نزدیك ببینیم. درباره تیمهای اماراتی هم باید بگویم هیچ صحبتی نبوده البته اینجا همه چیز خوب است ولی شرایط كار با بقیه لیگها خیلی فرق میكند. ضمن اینكه من عجلهای برای برداشتن كار ندارم.»
در حال حاضر انتظارها برای رسیدن وسایل شخصی از ایران است؛ اتفاقی كه بعد از آن میتواند به تصمیمگیری برای آینده سرعت بیشتری ببخشد. برنامه بعدی هم سفر چند روزه به استرالیا برای سر زدن به دوستی است كه در تمام این روزها نگران وضعیت آشنای قدیمی بوده. پیم وربیك منتظر است تا برای تعطیلات سال نو میزبان دستیار دوستداشتنیاش باشد. كسی كه حالا و بعد از گذشت چند هفته از آن سهشنبه تلخ با آرامش بیشتری میتواند پاسخ این سوال را بدهد؛ آقای قطبی! از تصمیمی كه گرفتید پشیمان نیستید؟: «دیروز داشتم عكسهای ایران را تماشا میكردم. نمیدانم چرا اما مطمئنم بهترین تصمیم را گرفتم. نمیدانید با چه آرامشی بازیهای پرسپولیس را تماشا میكنم و لذت میبرم. من وقتی تصمیم گرفتم بیایم كه فهمیدم با رفتنم همه چیز درست میشود. خب! وقتی تو بدانی كه وقتی نیستی حاشیهها دست از سر تیمات برمیدارند چرا كه نه؟ فقط باید كمی فداكار باشی...»
1- پيشاپيش عيد قربان را تبريک مي گم
2- به نظر شما اين روزها افشين قطبي چکار مي کند؟
در شماره ديروز (يکشنبه) روزنامه کارگزارن گزارشي با عنوان « باید كمی فداكار باشی» در اين زمينه منتشر کرده بود که عينا در زير قرار مي دهم:
«عصر بخیر آقای قطبی! امروز سرحالتر به نظر میرسید.» صاحب رستوران ایرانی منطقه مارینا حالا دیگر عادت دارد كه هر روز در همین ساعت میهمان ویژهاش را ملاقات كند. مرد آرام و خوشلباسی كه در آخرین ساعتهای بعدازظهر به رستوران او میآید، پشت میز كنار پنجره مینشیند و بعد از سفارش یك غذای سبك، آخرین اخبار را لابهلای صفحات لپتاپش چك میكند. مشتری ثابت این روزها كه بعد از یك سرماخوردگی شدید دوباره به روزهای آرام گذشته برگشته. كسی كه نامش با وجود گذشت سه هفته از استعفای ناگهانی هنوز هم میتواند اتفاق مهم روزنامهها باشد: «بله! امروز واقعا بهترم. بازی پرسپولیس - راهآهن همین چند دقیقه پیش تمام شد. بازی را كامل نگاه كردم. پرسپولیس خیلی خوب بازی كرد و امتیاز كامل را گرفت. این از هر چیز دیگری مهمتر است.» پرسپولیس، پرسپولیس و باز هم پرسپولیس. انگار قرار نیست این اسم هیچ جای كار متوقف شود. چند هزار كیلومتر آنطرفتر، جایی كه شاید كمترین فاصله را با سرزمین مادری دارد از پشت پنجره میشود خیلی راحت خاطرهها را مرور كرد. ایران، پرسپولیس، خیابان ولیعصر و ترافیك وحشتناكاش و... حالا بخشی از همین خاطرههاست كه یكییكی مقابل چشمانات رژه میرود و تو تنها میتوانی به همه چیز لبخند بزنی: «میدانید! برای همه آنهایی كه اول نوجوانی ایران را ترك میكنند همیشه یك احساس ویژهای وجود دارد كه فقط خودشان میتوانند آن را درك كنند. یك دلتنگی كه خیلی هم بزرگ است. بهخاطر همین حال و هوای ایران همیشه هست. اینجا، در خیابانها، موقع رانندگی موسیقی ایرانی میگذارم و یك وقتهایی چشمهایم خیس میشود. فقط خودم میدانم كه چرا این اتفاق میافتد.» و برنامه همیشگی هر روز مثل روزهای قبل بدون تغییر خاصی پیش میرود. اینجا البته دیگر نه خبری از روزهای سخت گذشته است و نه میشود سراغی از جار و جنجالهای رسانهای گرفت.
حتی اگر اخبار مطرح شده روی جلد روزنامهها چیز دیگری باشد: «نه! هیچ مذاكرهای نبوده من و «ادووكات» سالهاست كه همدیگر را میشناسیم و همیشه با هم در تماسیم. بعد از اینكه فهمید از پرسپولیس بیرون آمدم تماس گرفت تا پیگیر وضعیتام باشد. گفت حالا كه زمان بیشتری دارم برنامهای بگذارم تا همدیگر را از نزدیك ببینیم. درباره تیمهای اماراتی هم باید بگویم هیچ صحبتی نبوده البته اینجا همه چیز خوب است ولی شرایط كار با بقیه لیگها خیلی فرق میكند. ضمن اینكه من عجلهای برای برداشتن كار ندارم.»
در حال حاضر انتظارها برای رسیدن وسایل شخصی از ایران است؛ اتفاقی كه بعد از آن میتواند به تصمیمگیری برای آینده سرعت بیشتری ببخشد. برنامه بعدی هم سفر چند روزه به استرالیا برای سر زدن به دوستی است كه در تمام این روزها نگران وضعیت آشنای قدیمی بوده. پیم وربیك منتظر است تا برای تعطیلات سال نو میزبان دستیار دوستداشتنیاش باشد. كسی كه حالا و بعد از گذشت چند هفته از آن سهشنبه تلخ با آرامش بیشتری میتواند پاسخ این سوال را بدهد؛ آقای قطبی! از تصمیمی كه گرفتید پشیمان نیستید؟: «دیروز داشتم عكسهای ایران را تماشا میكردم. نمیدانم چرا اما مطمئنم بهترین تصمیم را گرفتم. نمیدانید با چه آرامشی بازیهای پرسپولیس را تماشا میكنم و لذت میبرم. من وقتی تصمیم گرفتم بیایم كه فهمیدم با رفتنم همه چیز درست میشود. خب! وقتی تو بدانی كه وقتی نیستی حاشیهها دست از سر تیمات برمیدارند چرا كه نه؟ فقط باید كمی فداكار باشی...»