فرانک مجیدی: یاد روزهای خوابگاه بخیر. دوست خیلی عزیزی داشتم و دارم، به اسم ندا. یکبار که دلمان برای خانه تنگ شدهبود و از غذاهای پر از عطر و طعم مادرهایمان با هم حرف میزدیم، ندا با شوق به من گفت: «مامان هر وقت میخواد غذا درست کنه، یهذره از عشق و محبتشم توش میریزه!» این راز تمام عطرهای پر از اشتها و خوشبختی آشپزخانههای ما هست. این همه انرژی برای غذایی که در هر وعده به مدت نیم ساعت، تمام خانواده را کنار هم مینشاند، مستحق سپاس است. فیلم «جولی و جولیا» محصول آگوست ۲۰۰۹ و به کارگردانی خانم «نورا اِفرُن» در ستایش این معجزات هوسانگیز است.
فیلم، داستان موازی دو زن است. در سال ۱۹۴۹جولیا چایلد (مریل استریپ) و همسر دیپلماتش، پل (استنلی توچی) زوج خوشبخت و میانسال آمریکایی به پاریس میروند. جولیا برای گریز از بیکاری و پرداختن به کاری که دوست داشت، یعنی پختن غذا به کلاس آشپزی فرانسوی می رود و یک آشپز تمام عیار میشود. او تلاش میکند تجربیاتش را بهصورت کتاب منتشر کند. در سال ۲۰۰۲، جولی پاول (ایمی آدامز) و همسرش اریک (کریس مسینا) در آپارتمانی کوچک زندگی میکنند. جولی عاشق آشپزی است ولی کار منشیگری در یک سازمان دولتی او را سرخورده و افسرده نموده. او برای گریز از افسردگی، تصمیم میگیرد همهی ۵۲۴ غذای کتاب جولیا را در ۳۶۵ روز بپزد و تجربیات خود را در وبلاگش به نام «پروژهی جولی/ جولیا» منتشر کند. زندگی جولی به نوعی در شخصیت جولیا گره میخورد و…
بسیار زیبا و دلپذیر! این توصیف من از فیلم صمیمانهی نورا افرن است. افرن پس از فیلمهای نه چندان قابل توجه مانند «اعداد خوشیمن»، با یک انتخاب درست، سراغ این پروژه رفت. این فیلم واقعاً به یک کارگردان زن نیاز داشت تا ظرایف و طعم و رنگ را با سلیقه کنار هم قرار دهد. اما برگ برندهی فیلم، مسلماً، حضور بانو «مریل استریپ» و «امی آدامز» جوان است در دومین همکاری مشترکشان، پس از «شک» است. استریپ که بارها نامزد اسکار شده و دو بار هم آن را برده، هنوز در میانسالی با قدرت هر چه تمامتر همهی چشمها را بهسوی خود میگرداند. او از شخصیت جولیا، یک فرشتهی نازنین میسازد. یک زن بسیار مهربان که همهی آدمها را به یک اندازه از لبخندش بهرهمند میسازد، خونگرم و زودجوش و صمیمی است و یک همسر وفادار و مهربان. او با آن قیافهی مهربان و صدای زیر و ادای طولانی کلماتی که میخواهد به لهجهی فرانسوی به آنها بدهد، درست مثل مادرهای خیلی مهربان است، هر چند خودش فرزندی ندارد. میتوان تصور کنم که امی آدامز بازیگر خیلی خوبی خواهد شد و از او بسیار خواهیم شنید. انتخابهای او هوشمندانه است. او در این فیلم با استریپ بازی رو در رو ندارد و از شخصیت شیرین و شکنندهی خواهر جیمز، به شخصیت معترض از شرایط میرسد که به دنبال تغییر است. او دوست دارد تاثیر خود را بر زندگی با نتیجهی پخت غذاهایی که از جولیا یاد میگیرد، لبخند و رضایت مهمانان و همسرش از طعم غذا و وبلاگنویسی بسنجد. هرچند، زندگی همیشه بر او آسان نمیگیرد و خیلی مواقع ناامیدی بر او هجوم میآورد.
برشهای فیلم در موازی نشان دادن زندگی این دو زن، مبارزه برای کسب هویت اجتماعی از راه آشپزی و آموزش دادن پخت غذاهای دشوار، درست کردن نوشیدنی و حتی خرد کردن صحیح و سریع پیاز بسیار عالی است. شما هرگز احساس نمیکنید نشستهاید و یک فیلم آموزش آشپزی را از روی کتابهای جولیا و جولی میبینید. زندگی جولیا در اوایل دههی پنجاه در پاریس پر از شور و خنده و نور و رنگ و گرما است، هر چند پسلرزهی تفتیش عقاید مککارتی به زندگی جولیا و شوهرش رخنه میکند. اما در سال ۲۰۰۲، خیابانهای نیویورک برای قدم زدن و ایدهی پخت غذاهای جدید، چندان دعوتگر به نظر نمیرسد. با این حال، جولی تمام تلاشش را برای رسیدن به ثبات و آرامش و مهارت زندگی به وسیلهی آشپزی بهکار میبندد. این فیلم به خوبی موفق شد آشپزی را یک هنر لذتبخش و پر از نوآوری نشان دهد و نقش حمایت همسران جولی و جولیا هم در موفقیت قهرمانان داستان بسیار پررنگ است.
توصیهی دوستانهام به شما این است که اگر گرسنه هستید یا به وعدهی ناهار یا شامتان زمان زیادی باقی است، این فیلم را نبینید! آن غذاها و نوشیدنیها و دسرهای رنگارنگ شما را میکشد! باور کنید در تمام دو ساعت فیلم، هر چه دم دستم بود خوردم! و یک چیز دیگر… هر وقت غذایی سر سفرهتان داشتید که به نظرتان خیلی خوشمزه میآید، بخاطر جا افتادن و مغزپخت شدن و ادویه و روغن به قاعدهی آن نیست، بخاطر چاشنی عشق و محبت آشپز برای شخص شماست! به خاطر این چاشنی جادویی، همیشه سپاسگزار باشید. این تمام راز خوشطعمی غذای مادر ندا، مادر من و مادران شما است!