اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
امشب که نمک به زخم دين بگذارند
آتش به سر روح الامين بگذارند
نان آور هر شبي نيامد امشب
طفلان سر بي شام زمين بگذارند
سالروز شهادت جانگداز مولي الموحدين، اميرالمومنين حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) تسليت و تعزيت باد |
|
|
حرفي را بزن كه بتوني بنويسي
چيزي را بنويس كه بتوني امضاء كني
چيزي را امضاء كن كه بتوني پاش وايستي
|
|
meet_with_dreamgirl@yahoo.com |
|
سلام
مخصوص به آقای گیر سه پیچ
فکر نمی کنم دلیلی داشته باشه به طرق مختلف اعلام کنی که با جنس مونث چپی
این از دو حالت خارج نیست
:
یا مشکل جسمی داری
یا بدجوری ضربه روحی خوردی
به هر حال
تا هر وقت که دنیا بهت اجازه می ده می تونی قربون خودت بری
چون مطمئن نیستم کسی پیدا بشه که قربونت بره
یا حق
|
|
|
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز كردن
زمدينه تا به كعبه،سر و پا برهنه رفتن
دو لب از براي لبيك بوظيفه باز كردن
به مساجد و معابد همه اعتكاف كردن
ز ملاهي و مناهي همه احتراز كردن
شب جمعه ها نخفتن بخداي راز گفتن
زوجود بي نيازش طلب نياز كـــردن
به خـــدا هيچكس را ثمر آنقدر نباشد
كه بروي نا اميدي در بسته باز كردن |
|
ali_alipour2010@yahoo.com |
|
خودمونی سلام به مبین و مبینی های عزیز
دیروز که روزانه رو خوندم خیلی ناراحت شدم .یه مو ضوعی بود که می خواستم راجع بهش صحبت کنم
* میترا خانوم -که از شون متشکرم چون بنده ی حقیر رو تا می تونستن مورد لطف خودشون قرار دادن. راستش من فقط نظرم رو در مورد مطالبی که نوشته بودن ، گفتم و به شخص ایشون هیچ بی احترامی نکردم ولی نمیدونم چرا ایشون جای اینکه جوابم رو بده ویا حتی اگه اشتباه می کنم روشنم کنه ، انواع بد و بیراه و الفاظ زشت رو بهم نسبت دادن از جمله: (مغز فندقی ، از کی تا حالا پیاز هم قاطی میوه ها شده ، مورچه چیه که کله پاچش چی باشه و ....) . و در طول نوشتشون دایما پای گیر سه پیچ و آقا احسان رو وسط کشیدن (که البته دلیلش رو خودشون می دونن) و گفتن که احترام خاصی برای این دو عزیز قایلن که نمونه ای از این احترام در روزانه (528) و در لا به لای نوشته هاشون به چشم می خوره.
در آخر هم میخواستم از میترا خانوم بخوام که لطفا احترام مخاطبشون رو حفظ کنن چونکه بقیه هم می تونن مثل ایشون صحبت کنن.
دیگه عرضی نیست خداحافظ- علی علی پور
|
|
|
جوابیه
سلام به همه دوستان بخصوص شخص شخيص مبين خان، دامت حفاظاتُه
ان شاء الله نماز و روزه همگي مورد قبول باشه
مبين جان اين مطلب دوّمي هست كه براي روزانه ميفرستم (مطلب اول شعر اينترنتي بود كه هنوز چاپ نشده).
و اما امروز دو مورد را ميخواستم بگم:
اوليش در جواب آقاي سريشه (قابل توجه گير 3 پيچ به نظرم ايشون آقا هستن).
داداش سريش، وقتي يه شعري مينويسي حداقل بگو مال كيه و كي سروده. تا خداي نكرده ملت فكر نكنن شعر از توه و ديگه خيلي اعتبارت الكي الكي بره بالا. اين شعري كه تو روزانه 551 نوشتي از " مارگوت بيكل " هست كه شادروان " احود شاملو " دريكي از آلبوهايش كه فكر كنم " سكوت سرشار از ناگفتههاست " به طرز بديعي دكلمه كرده اند.
دوميش در جواب ميترا خانمه. ميخواستم بگم ميترا جان تا الان كه من تعداد زيادي از روزانهها را ديدم، متآسفانه در جواب انتقاداتي كه ا زشما ميشه، خيلي تُند و تا حدودي بي ادبانه جواب منتقد رو ميدي. مثلاً همين علي عليپور چيز بدي به شما نگفت فقط گفته كه كمي نوشتههات بياته. ولي شما در جوابف هر توهيني كه از دهنت بيرون اومده گفتي. و اين درست نيست. وقتي شما حاضر شدي اينجا چيزي بنويسي، بايد ظرفيت شنيدن هم داشته باشي و اگه نداري، ديگه حق نداري چيزي بنويسي. و اگه نوشتي و انتقادي شنيدي، حق نداري با توهين جواب بدي. آره آبجي. هر كاري يه اصولي داره. اصول بازي رو نميدوني، بازي نكن.
مبين جان. اميدوارم اين يكي مطلب رو ديگه چاپ كني.
يا علي
عارف |
|
ashege_shahadat_84@yahoo.com |
|
يا علي (ع)ادركني
آن شب اندر بيت مولا غير درد و غم نبود
هيچ كس مظلومتر از او در اين عالم نبود
اشك بود و آه بود و سوز بود و شور بود
بود بيمار و طبيب، اما كمي مرهم نبود
وقت گفتار وصايا بود و هنگام وداع
حال فرزند بزرگش ظاهراً درهم نبود
عمر او رفت و به رغم آخر عمر نبي
آخرين حرف علي را هيچ نامحرم نبود
غير عباس و حسين و زينبين و مجتبي
آشنا و محرمي در حلقه ماتم نبود
صحبت از دشت بلا بود و غريبي حسين
غير سقّاي حرم كس بر عطش ملزم نبود
كي توان گفتا كه در اين محفل پر شور و شين
دختر يكدانه پيغمبر اكرم نبود
در ميان سطرهاي آخر درس علي
غير اكرام و سفارش بر بني آدم نبود
گفت كن با قاتلم اينك مدارا يا بُني
گرچه پيمان بست با ما عهد او محكم نبود
چون سوي ديدار زهرا بود نائل زين سبب
از علي خوشحالتر آنشب در اين عالم نبود ***** دانلود مراسم مناجات شب بیست و دوم ماه مبارک رمضان هيئت: رايت العباس عليه السلام
سخنران: حجت الاسلام ریاضت
مداح: حاج محمود کريمي
|
|
|
هفت اصل بیل گیتس بيل گيتس، رئيس مايکروسافت، در يک سخنراني در يکي از دبيرستانهاي آمريکا، خطاب به دانشآموزان گفت: «در دبيرستان خيلي چيزها را به دانشآموزان نميآموزند». او هفت اصل مهم را که دانشآموزان در دبيرستان فرا نميگيرند، بيان كرد.
اصول بيل گيتس به اين شرح است:
اصل اول: در زندگي، همه چيز عادلانه نيست، بهتر است با اين حقيقت کنار بياييد.
اصل دوم: دنيا براي عزت نفس شما اهميتي قايل نيست. در اين دنيا از شما انتظار ميرود که قبل از آنکه نسبت به خودتان احساس خوبي داشته باشيد، کار مثبتي انجام دهيد.
اصل سوم: پس از فارغالتحصيل شدن از دبيرستان و استخدام، کسي به شما رقم فوقالعاده زيادي پرداخت نخواهد کرد. به همين ترتيب قبل از آنکه بتوانيد به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسيد، بايد براي مقام و مزايايش زحمت بکشيد.
اصل چهارم: اگر فکر ميکنيد، آموزگارتان سختگير است، سخت در اشتباه هستيد. پس از استخدام شدن متوجه خواهيد شد که رئيس شما خيلي سختگيرتر از آموزگارتان است، چون امنيت شغلي آموزگارتان را ندارد.
اصل پنجم: آشپزي در رستورانها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگهاي ما براي اين کار اصطلاح ديگري داشتند، از نظر آنها اين کار «يک فرصت» بود.
اصل ششم: اگر در کارتان موفق نيستيد، والدين خود را ملامت نکنيد، از ناليدن دست بکشيد و از اشتباهات خود درس بگيريد.
اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشويد، والدين شما هم جوانان پرشوري بودند و به قدري که اکنون به نظر شما ميرسد، ملالآور نبودند. *** سلام! اصولا چون من I.T من هستم با مدیران I.T جهان کار دارم! چه کنم دیگه هرچی باشه ما اینیم دیگه!
بعدشم که مستر سه پیچ من یه فرز خریدم اگه خوش داشتی خبرم کن بیام یه حال اساسی بهت بدم!
راستی من 3 تا میل داده بودم مبین جان چاپ نکرد بعد دیروز آخر شاکی شدم به مبین گیر دادم بعدش فهمیدم
که حق با مبینه! بعدش دیگه سعی می کنم که میلام یه کم پاستوریزه باشه! چشم مبین جان! بابا اقلا از اول میگفتی!
راستی این سیریش خان رو هم ارج می نهیم اومدنشو اما سیریش خان اسم سیرسش ماله من بود اما عیب نداره بخشش از بزرگانه!
برو حالشو ببر!
راستی این لینک در مورد مدارک دکتر عباسی هست هرکس خواست بشنوه اما من میگم حتمآ گوش کنید!
http://mabdabdh.persiangig.com/audio/Madrak.mp3
محمد-ص (24ساله – دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد واحد قزوین) |
|
|
درد و دل سلام دوستان عزيز
ديروز يک فيلم بسيار تکان دهنده را ديدم ، منظورم همان مستند مربوط به اهداء کليه است.
واقعاً متاسف شدم . مخصوصاً که در آخر متن ، دوست عزيزمون نوشته بود که برای ظهور امام زمان دعا کنيد .
آيا به نظر شما تنها راه از بين رفتن مشکلات مردم ظهور امام زمان است؟
چرا ما ايرانی ها عادت داريم مشکلات را گردن خدا و پيغمبر و ائمه بيندازيم و هميشه اونها بايد مشکلات ما را حل کنند . آيا خدا اين توان و استعداد را در وجود تک تک ما قرار نداده تا کارهای ناممکن را ممکن کنيم .چرا زمانی که خودمون نمی خواهيم تلاش کنيم ، به سراغ ائمه می رويم .
آيا کشورهای پيشرفته دنيا هم مثل ما منتظر نشسته اند تا کسی ظهور کند و اوضاع را برايشان سامان دهد .
فکر نکنيد من انسان بی اعتقادی هستم ، من دينم وطنم و مذهبم را دوست دارم و به آن افتخار می کنم ولی نبايد اين باور در فکر و جان هموطنانمان وجود داشته باشد که بايد منتظر رحمت خدا و ائمه باشيم وخودمان کاری انجام ندهيم چون کاری از کسی غير از خدا وائمه ساخته نيست .
خداوند اراده اش را در دستان ما جاری می کند .
در کشورهای پيشرفته انسانهايی با ظاهری کاملا معمولی دقيقا شبيه ما ، کارهای بزرگی انجام می دهند و کشور وملتشان را به رفاه و آسايش ميرسانند نه قديسها ويا نعوذبالله خدا . ميدانيد برای چه اين مردان معمولی چنين کارهای بزرگی انجام ميدهند ؟ چون ملتشان و عامه مردم از آنان می خواهند ، از آنها انتقاد ميکنند آنان را تشويق ميکنند و اگر چيزی باب ميلشان نبود اعتراض می کند آن هم با تمام قوا وهمگی.
ما برای ايران چه کرده ايم . آيا حق مسلم مان را از دولت طلب کرده ايم و اگر کرده ايم آيا حقی دريافت کرده ايم و اگر دريافت نکرده ايم اعتراضی نموده ايم و اگر اعتراضی کرده ايم کسی به حمايت ما برخاسته است و يا ما به حمايت کسی برخاسته ايم ؟؟؟؟
نه ملت ما برای حل مشکلات ، منتظر ظهور امام زمان هستند تا به راحتی وبدون اينکه خومان را به دردسر بياندازيم ، اوضاع را برايمان سر و سامان دهد.
ما وجدانهايمان را خفه کرده ايم و خودمان را پشت اسم ائمه پنهان نموده ايم . امام زمان به ملت بی بخاری مثل ما نگاه هم نمی کند چه برسد به ...
از تماشای اين فيلم دلم به درد آمد . چرا ما با اين همه ثروتهای خدا دادی و نيروی جوان بايد به جايی برسيم که جوانان ۲۳ تا ۳۴ سالمان دل و قلوه هايشان را به حراج بگذارند.
خداوند نعمتهايی در اين مرز و بوم به ما اعطا کرده که حتی کشورهای طراز اول دنيا غبطه آن را می خورند . پس خدا داده ، عيب از من و شماست.
می دانيد زجر آور ترين صحنه آن چه بود ، البته به نظر من ، صحنه چانه زدن دو طرف بر سر پول .
دهنده محتاج است و گيرنده از او بدبختتر و فقيرتر!
واقعاً برای من مشکل بود که ببينم انسانی برای فروش بدن خودش التماس ميکند.
در مورد زنانی که تن فروشی می کنند ، من هيچوقت اينکه بخاطر احتياج است را باور نمی کردم . هميشه فکر می کردم اين زنها انحرافات اخلاقی دارند و گرنه چه کسی به خاطر پول حاضر است روح و جسم خود را بفروشد ولی امروز باور کردم که هستند کسانی که بخاطر زنده ماندن وزندگی کردن چاره ای جز اين ندارند و وا اسفــــا...
اميدوارم وقتی که امام زمان ظهور کردند من و شما رويمان بشود که به روی مبارکشان نگاه کنيم ... |
|
|
وصیت های امیرالمومنین علی علیه السلام
این وصیت، گرچه خطاب به حسنین - علیهما السلام - است ولى در حقیقتبراى تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیت را عدهاى از محدثان ومورخانى كه قبل از مرحوم سید رضى وبعد از او مىزیستهاند با ذكر سند نقل كردهاند.(1) البته اصل وصیتبیشتر از آن است كه مرحوم سید رضى در نهج البلاغه آورده است. اینك قسمتى از آن را مىآوریم:
اوصیكما بتقوى الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتكما و لا تاسفا على شيء منها زوی عنكما و قولا بالحق و اعملا للاجر و كونا للظالم خصما وللمظلوم عونا.
شما را به تقوى وترس از خدا سفارش مىكنم واینكه در پى دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست مىدهید تاسف مخورید. سخن حق را بگویید وبراى اجر وپاداش (الهى) كار كنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید.
اوصیكما وجمیع ولدی واهلی و من بلغه كتابی بتقوى الله و نظم امركم وصلاحذات بینكم، فانی سمعت جدكم صلى الله علیه و آله و سلم یقول:«صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة والصیام».
من، شما وتمام فرزندان وخاندانم وكسانى را كه این وصیتنامهام به آنان مىرسد به تقوى وترس از خداوند ونظم امور خود واصلاح ذات البین سفارش مىكنم، زیرا كه من ازجد شما صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه مىفرمود:اصلاح میان مردم از یك سال نماز وروزه برتر است.
الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم ولا یضیعوا بحضرتكم.والله الله فی جیرانكم فانهم وصیة نبیكم.ما زال یوصی بهم حتى ظننا انه سیورثهم.
خدا را خدا را در مورد یتیمان; نكند كه گاهى سیر وگاهى گرسنه بمانند; نكند كه در حضور شما، در اثر عدم رسیدگى از بین بروند.
خدا را خدا را كه در مورد همسایگان خود خوشرفتارى كنید، چرا كه آنان مورد توصیه وسفارش پیامبر شما هستند. وى همواره نسبتبه همسایگان سفارش مىفرمود تا آنجا كه ما گمان بردیم به زودى سهمیهاى از ارث برایشان قرار خواهد داد.
والله الله فی القرآن لا یسبقكم بالعمل به غیركم.و الله الله فی الصلاة فانها عمود دینكم.و الله الله فی بیت ربكم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترك لم تناظروا.
خدا را خدا را در توجه به قرآن; نكند كه دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند. خدا را خدا را در مورد نماز، كه ستون دین شماست. خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان; تا آن هنگام كه زنده هستید آن را خالى نگذارید، كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمىشوید وبلاى الهى شما را فرا مىگیرد.
والله الله فی الجهاد باموالكم وانفسكم و السنتكم فی سبیل الله. وعلیكم بالتواصل والتباذل وایاكم والتدابر و التقاطع. لا تتركوا الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فیولى علیكم شراركم ثم تدعون فلا یستجاب لكم.
خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاى خویش در راه خدا. وبر شما لازم است كه پیوندهاى دوستى ومحبت را محكم كنید وبذل وبخشش را فراموش نكنید واز پشت كردن به هم وقطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف ونهى از منكر را ترك مكنید كه اشرار بر شما مسلط مىشوند وسپس هرچه دعا كنید مستجاب نمىگردد.
سپس فرمود:
اى نوادگان عبد المطلب، نكند كه شما بعد از شهادت من دستخود را از آستین بیرون آورید ودر خون مسلمانان فرو برید وبگویید امیرمؤمنان كشته شد واین بهانهاى براى خونریزى شود.
...الا لا تقتلن بی الا قاتلی. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا تمثلوا بالرجل، فانی سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول:«ایاكم و المثلة و لو بالكلب العقور».(2)
آگاه باشید كه به قصاص خون من تنها قاتلم را باید بكشید. بنگرید كه هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها یك ضربتبزنید تا ضربتى در برابر ضربتى باشد. و زنهار كه او را مثله نكنید(گوش وبینى واعضاى او را نبرید)، كه من از رسول خدا شنیدم كه مىفرمود:«از مثله كردن بپرهیزید، گرچه نسبتبه سگ گزنده باشد».
------------------------------
منبع:
كتاب فروغ ولایت ص778 آیت الله شیخ جعفر سبحانى
پىنوشتها:
1- ابو حاتم سجستانى، المعمرون والوصایا، ص149; تاریخ طبرى، ج6، ص 85; تحف العقول، ص197; من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 141; كافى، ج7، ص 51; در مروج الذهب، (ج2، ص 425) قسمتى از آن نقل شده است; مقاتل الطالبیین، ص 38.
2- نهج البلاغه، نامه شماره47.
|
|
|
مناجات
مهربان من
باز دوباره دست نیازم را به سویت دراز می کنم باز هم به امید مددت ،بر حلقه استجابتت می کوبم.
نیک می دانم که می دانی تا نیازم نباشد ، نمی توانم چنین بر درت زار زنم ، سوگند به عظمتت که خود نیز دوست دارم
حال که فقط به گاه حاجت چونان مرغکی شکسته بال ، به کویت پرواز آغاز می کنم ، حاجتم بیش گردانی ، اما چه کنم که با پر و بالی شکسته توان پروازم نیست و طاقتم اندک است
ای تنها امید من ! در این ماه که عطر پاک بخشایشت فضای دلم را روشن کرده است ، از جاذبه های دلفریب دنیا رهایم کن و تا بی نهایت قرب خود ، به خود بخوان
ای همه خوبی ! چشم اجابتم به راه مدار
|
|
|
شامگاه غم انگيز
امشب شيعه ماتم زده است، امشب شيعه سوگوار است، امشب شيعه عزادار است و امشب نه تنها شيعه كه انسانيت نيز به سوگ نشسته است و امشب نه تنها انسانيت كه بايد گفت كائنات همگى سر در گريبان خويش فرو برده اند و ماتم زده و سوگوار به عزادارى مشغولند امشب موجودات خواب ندارند چرا كه يتيمان نيز در مرگ پدر چشم ، برهم نمى نهند كه ديدگانشان گريان است و اشكبار. ارى امشب همه يتيمند، همه ، كه ديگر پدر در
كنارشان نيست و يتيمى را مستمندان و بيوه زنان و كودكان خوب احساس ميكنند. امشب ديگر در كلبه هاى خاموش و مطرود كوفه ، سوسوى نورى به چشم نمى خورد، امشب ديگر در كوچه هاى تاريك و دور افتاده شهر، صداى پايى بگوش نميرسد، ارى ديگر او نميايد، امشب چشمان بى رمق اطفال بى پناه تا سپيده دمان ، بر استانه در به انتظار مى ماند. امشب سفره هاى تهى مانده از غذا، در گوشه هاى شهر به انتظار نشسته اند و ان كودك يتيم در كنار مادر، به اميد از راه رسيدن او لحظه شمارى ميكند.
ارى ! امشب على نميايد، كه او امشب ميهمان پيامبر است و در كنار همسر، اما بى حسن ، بى حسين كه اينان نيز يتيم ماندند.
اى على ، اى على ، اى پدر، اى يار بى پناهان ، امشب ديگر نخلستانهاى كوفه تو را در كنار خويش نمى بينند، امشب زمين از قعر وجود، از ژرفناى چاه ، فريادش ، ناله اش بر آسمان بلند است ، چرا كه ديگر همناله اش على را نمى بيند.
اى على عليه السلام ، بگو كه امشب چه كسى مشك بيوه زنان شهر را بدوش خواهد كشيد، بگو كه امشب ان كودك بى پدر، ان دخترك يتيم ، چه كسى را در كنار خويش احساس ميكند، ان بيوه زن دردمند شهر، در اوج سكوت و بى ياورى ، به چه كسى پناه آورد؟ اى على عليه السلام بگو كه ديگر محراب مسجد كوفه ، جايگاه چه كسى جز تو باشد و بر سجده گاه تو، چه كسى جز تو سر بر سجده گذارد؟ ارى محرابت نيز يتيم شد و سجده گاهت نيز. و راستى هم اى كاش على نرفته بود، اى كاش سياهى و ظلمت شب ، مانده بود و ايكاش تيغ سپيده نوزدهم ، پرده سياه و ظلمانى شب را ندريده بود، اى كاش على انروز اذان نگفته بود، اى كاش على در ان سحرگاه ، خوابيدگان مسجد را بيدار نكرده بود، ميخواهم بگويم ، بلكه فرياد بزنم كه اى كاش على عليه السلام به نماز نايستاده بود و پيشانيش را بر سجده گاه محراب مسجد كوفه نساييده بود كه از اينچنين گردد و بدينسان خلقت و كائنات عزادارى گردند.
اما چه مى توان كرد و چه ميشود گفت ؟ او، على است ، فرزند ابوطالب داماد پيامبر است ، پدر حسين است ، همسر فاطمه و عاشق الله است و شيفته شهادت ، دلبسته پيوسته الله و سر گشته دوست كه بگاه شهادت و در هنگامه راز و نياز با معبود، با اوائى برخاسته از دل ، با بانگى به رسائى رسا بودن ، با فريادى مايه گرفته از ژرفناى وجود، صدا برداشت كه فزت و رب الكعبه .
و اما اينك اى على ، در شامگاهى غم انگيز، با حالتى غمگنانه ، و با چشمانى غمبار و با دلهائى غمزده گردهم آمده ايم و در غم از دست دادنت به سوگ نشسته ايم ، ام بدان كه عشق تو با هستيمان ، عجين گشته است و نام تو در ذره ذره وجودمان حك شده است و اينك ما با عشقى اينچنين و حالتى اندوهگين ، شهادت جانگدازت را به فرزند بزرگوارت امام مهدى ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه تسليت ميگوئيم و از پيشگاه احديت طلوع فجر و ظهورش را مسئلت داريم . |
|
|
مهم این نیست که چاله ی اب بارون باشی یا یه دریای بی کران مهم اینه که زلال باشی تا اسمون از نگاهت بیدا باشه |
|
|
... و علي عليه السلام اينگونه
عدالت را برپا مي كرد
قسمت دوم
5- نظارت بر فعاليت هاي اقتصادي
يكي از برنامه هاي امام علي عليه السلام اين بود كه هر روز به بازارهاي كوفه سركشي مي كرد و به بازاريان مي فرمود: « اي گروه بازرگانان از خدا بترسيد، پيشاپيش از خدا طلب خير كنيد و با آسان گرفتن بر مشتريان از خداوند بركت بخواهيد ... از ستم دست بكشيد و با مظلومان به انصاف برخورد كنيد و به ربا نزديك نشويد و كم فروشي نكنيد و حقوق مردم را كم ندهيد و در زمين به فساد سر برنداريد.»(15)
امام با حضور در بازار، از نزديك با نحوه فعاليت اقتصادي مردم آگاهي مي يافت و فعاليت هاي نادرست اقتصادي را منع مي كرد، حتي به مردم راه صحيح فعاليت اقتصادي و آداب و قوانين آن را آموزش مي داد.
6- مبارزه با فساد اقتصادي
افرادي كه فعاليت اقتصادي دارند عبارتند از: بازرگانان، صنعت گران ساكن و مسافر در شهرها و صاحبان سرمايه و با توجه به اين كه براي اين گروه از مردم، رنج سفر و خوف از بين رفتن سرمايه در فعاليت اقتصادي وجود دارد؛ لازم است كه حكومت اسلامي به نظارت تنها بسنده نكند. بلكه گاهي هم دخالت لازم است براي اين كه فعالان اقتصادي از امكانات خود سوء استفاده مي كنند. امام در اين باره مي فرمايد:« بدان كه در ميان بازرگانان كساني هستند كه معاملات بد دارند و بخيل هستند و به خاطر سود دنبال احتكار هستند و كالا را به هر قيمتي كه بخواهند، مي فروشند و اين سود جويي گران فروشانه زياني براي همگان است و عيب بر حاكمان، پس از احتكار جلوگيري كن.»(16)
امام يكي از عوامل برهم خوردن عدالت اقتصادي را « گران فروشي و احتكار» به حساب مي آورد و آن دو را خلاف عدالت مي داند و به كارگزارانش توصيه مي كند با آن دو مبارزه كنند امام علي عليه السلام عوامل برقراري عدالت اقتصادي را در اين فراز از سخن خود يادآوري مي كند كه عبارتند از:
الف – حقوق و قوانين عادلانه، آسان گيري با مشتري - دست برداشتن از ستم و ربا.»
ب – اعتقاد به معنويات « ترس از خدا، طلب خير از او.»
ج – وجود دولت و حكومت در تحقق عدالت اقتصادي در قوانين عادلانه، ضمانت اجرايي دارند.»(17)
احتكار يكي ازعوامل بر هم زننده عدالت است يعني اين كه قوت مردم نگه داري شود در حالي كه مردم به آن نيازمند باشند. امام با اين عامل مهم مبارزه مي نمود و مي فرمود:« مردم را از احتكار منع كن كه رسول خدا مردم را از آن منع مي كرد و هر كس بعد از منع تو، احتكار كند او را كيفر ده.»(18)
از اين سخن امام عليه السلام مي توان نتيجه گرفت كه احتكار مانع تحقق عدالت است چون حقوق دو طرف رعايت نشده و فقط يك طرف سود برده، علت منع احتكار از طرف دولت اسلامي اين است كه احتكار عرضه و تقاضا و قيمت گذاري عادلانه را مخدوش مي سازد.
7- مبارزه با تبعيض
همه مردم در برابر قانون برابر و يكسان هستند، تبعيض در جايي كه همه داراي حقوق مساوي « حق حيات - حق معاش - حق بهره مندي از بيت المال» هستند نارواست، امام به كارگزارانش سفارش مي كند كه « اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوة و التغابي عما تغني به مما قد وضح للعيون فانه مأخوذ منك.»(19)
امام در اين بخش از نامه خود از مالك اشتر مي خواهد كه از اختصاص دادن بيت المال به شخص خودش و فراموش كردن وظيفه، برحذر باشد و در عمل اقدام به رفع تبعيض مي كند تا جايي كه مورد اعتراض طلحه و زبير قرار مي گيرد و در جواب آنها مي فرمايد:« اما آنچه را كه شما - طلحه و زبير- در ارتباط با پرداخت يكسان بيت المال يادآوري كرديد، آن چيزي بود كه من به رأي خودم، داوري نكردم و پي خواهش خويش نرفتم. من و شما ديديم كه رسول خدا چه حكمي در اين مورد داد و اجرا كرد.»(30)
امام در بخش ديگري از نامه اش به مالك اشتر به اين نكته اشاره مي فرمايد كه عدالت بدون مجري عادل ممكن نيست به كارگزار خود سفارش مي كند:« كارگزار نزديكان و خويشاونداني كه خوي برتري جويي و گردن فرازي دارند و در معامله انصاف را كمتر به كار مي برند، ريشه ستم اينها را با بريدن اسباب آن از بن برآور. و به هيچ يك از اطرافيان و خويشاوندانت زميني را نبخش.»(21)
اگر اين موارد مورد توجه قرار گيرد و اجرا شود، آثاري به بار مي آورد كه به عنوان آثار عدالت از آنها نام مي بريم:
1- روشنايي چشم حاكمان.
امام عدالت را مايه حيات و حتي حيات طيبه جامعه مي داند و مي فرمايد: «العدل حياة»(22) و آن را زمينه ساز امنيت و عافيت بيان مي كند «البستكم العافية من عدلي.»(23)
2- نگه داري حكومت.
3- امنيت، آباداني و نزول بركات براي مردم .
آباداني كشور جز از راه عدالت، از راه ديگري ميسر نيست «ما عمرت البلدان بمثل العدل» و عدالت موجب نزول بركات از طرف خداوند مي شود. ( بالعدل تتضاعف البركات»(25)
از سخنان امام عليه السلام مي توان نتيجه گرفت كه « جامعه به واسطه بي عدالتي و رعايت نشدن حقوق افراد در جامعه، گرچه به ظاهر تحركي دارد، ولي از روح زندگي «حيات طيبه» محروم است ولي در پناه اجراي عدالت افزون بر آثار مادي و رشد اقتصادي زندگي معنا مي يابد و مردم به صلاح و رستگاري مي رسند.»(26)
پي نوشت ها:
1- دانش نامه امام علي عليه السلام، ج 7، ص 8 .
2- سوره جمعه، آيه 2.
3- سوره حديد، آيه 25.
4- تفسير كبير، فخر رازي، ج 29 .
5- نهج البلاغه، خطبه سوم .
6- نهج البلاغه، خ 33.
7- نهج البلاغه، حكمت 476.
8- نهج البلاغه، خطبه 216.
9- نهج البلاغه، نامه 53.
10- نهج البلاغه، نامه 27.
11- نهج البلاغه، خ 15.
12- نهج البلاغه، نامه 20.
13- نهج البلاغه، خ 232.
14- نهج البلاغه، نامه 41.
15- وسايل الشيعه، ج 12، ص 284.
16- نهج البلاغه، نامه 53.
17- دانش نامه امام علي، ج 7، ص 80.
18- نهج البلاغه، نامه 53 .
19- نهج البلاغه، نامه 53 .
20- نهج البلاغه، خ 205.
21- نهج البلاغه، 53.
22- غرر الحكم، ج 1.
23- نهج البلاغه، خ 87 .
24- غررالحكم، ج 6، ص 68.
25- غرر الحكم، ج 3، ص 205.
26- دانش نامه امام علي عليه السلام، ج 7، ص 75.
|
|
|
ba dorood be shoma
sepas az lotfi ke darid.
tanha khaheshi ke az shoma daram in ast ke dar soorate emkan matalebe man ra ba horoofe Farsi erae konid.
sepas-gozaram.
********************
Ba ehteram be jenabe ...(Mobin) va negarandeye ghesmate : (Tarikhe ejtemaiye Iran az aghaz ta mashrootiyat) va sepas az zahamateshan.
dar ebteda bayad begooyam ke matalebe in ghesmat ya az manabei motefavet tahiye shode va ya estenbat va nazare shakhsiye negarandeye an ast ke dar har soorat hamantor ke dar zir eshare mishavad neshan az nadorostiye manabe va ya nadashtane agahi va kamiye motale-e va ya moteasefane eshtebahe amdiye ishan ast.
roshan astnegareshe matalebi ke khalafe vagheiyat bashad va be goonei ashkar ya penhan shakhsiyat,andishe va ya raveshi ra be eshtebah zire soal bebaraddar nazare hich ensane daraye andishe , peyrove rasti, agah va azadehi pasandide va sahih nemibashad.
ba omid be inke pas az in shahede ingoone eshtebahat be hich soorat dar hich amr va masalei nabashim.
(lazem be zekr ast ke az gereftane payam az khanandegane aziz khoshnood mishavam)
---------------------------------------------------------
injaneb be mavaredi ke khalafe vagheiyat ast eshare va be tore sade va mokhtasar be tozihe eshtebahe an mipardazam.
dar Roozane No:547 ghesmate Tarikhe ejtemaiye Iran az aghaz ta mashrootiyat,bakhshe 25 mikhanim:
# Dine Zartosht ba ain-haye khoshk va gheyre ghabele enetaf ke hamiye tabaghat ya Kast-haye farmanrava bood ......
Tozih:Dine Zartoshti va andisheye Ashoo-zartosht,peyambare bozorge Iran-zamin tanha dini bashad ke paziresh va ejraye be omoorash az narmesh va enetaf barkhordar ast.chera ke motale-e dar in din va neveshteye khede Ashoo-zartosht ,Gath-ha, in nokte ra be khoobi roshan mikonad ke har moredi ba tavajoh be andishidan va azadi dar entekhab be mardom erae mishavad.
dar bakhshi az Gath-ha (yasna haate 30,bande 2) amade ast:
ey mardom,behtarin sokhanan ra ba goosh beshnavid,ba andisheye roshan bengarid ,sepas har mard va zan az shoma pish az fara residane rooze bozorg yeki az in do rah ra (rasti ya narasti)bargozinid.
fekr konam hich tozihe digari dar in khosoos lazem nabashad va har kas ba khandane in ghete be ehterami ke Ashoo-zartosht be andishidan va azadiye entekhab dashte pey mibarad.
kheyli digar az masael va anjame an be zaman va tarikhe ejraye an va ghavanine doroste jariye zaman vagozar shode ast ke in khod neshan az enetaf va solh-joo boodane an darad.
-------------------------------------------------------
dar morede inke dine Zartosht va khode Ashoo-zartosht hami va taraf-dare tabaghate khasi bashad dorost ast.
Ashoo-zartosht dar tamame sokhananash hamiye mardan va zanani ast ke peyrove andisheye nik,goftare nik va kerdare nik hastand va dar gostareshe RASTI dar jahan mikooshand.
********************
payane bakhshe nakhost.
|
|
|
قبل از هر چيز بايد بگويم يا نه بايد بنويسم كه اين داستان من نيست . من فقط اين داستان را مي نويسم . منظورم اين است كه طرح وايده ي اصليش را از كس ديگري دزديده ام . نمي دانم چه طور بگويم .يعني بنويسم . اصلا صبر كنيد .
سرد بود . خسته بودم و گرسنه شايد هم كمي دستشويي داشتم . آخر مثل مار به خود مي پيچيدم ولي بعد از ديدن او لابد دستشويي ام برگشت دوباره به كليه هايم . روي نيمكت سرد و چوبي پارك نشسته بودم.
ديوانه نبودم . بيكار هم نه . فقط خسته شده بودم . از صبح رفته بودم دانشگاه بعد از ظهر هم لابد بايد مي رفتم خوابگاه . اصلا خوابگاه را دوست نداشتم . بوي عرق و جوراب و سر وصداي بچه ها حالم را بهم مي زد . هميشه اعصابم را داغون مي كرد . براي همين مي آمدم پارك . ولي آن روز فرق داشت . از دور آمد . انگار دنبال گمشده اي مي گشت . مدام به چپ و راست نگاه مي كرد . اول با خودم گفتم حتما دزد است بعد گفتم شايد مواد فروش باشد يا شايد هم ....
هر چي بود خيلي سردش بود چون مدام دست هايش كه انگار با رنگ سياه شده باشد را از جيبش در مي آورد و جلوي دهانش مي گرفت و ها مي كرد . من هيچ وقت ها نمي كنم . آخر عينكم بخار مي گيرد و آن وقت مجبورم درش بياورم و پاكش كنم و كلي دردسر دارد .
ولي او مدام ها مي كرد و دست هايش را به هم مي ماليد . قدمهايش آهسته بود و مستقيم به طرف نيمكتي كه من رويش نشسته بودم مي آمد .
آمد . آهسته نشست .
دماغم خاريد . عطسه كردم . يك بار نه دو بار نه شايد بيشتر . آخر به بوي رنگ حساسيت دارم . او هم بو مي داد . بد جور هم . با خودم گفتم نه دزد است و نه مواد فرو ش و نه ... . نقاش است . شايد هم دانشجوي نقاشي . زير چشمي نگاهش كردم . قيافه اش به دانشجو ها نمي ماند . نمي دانم دانشجو ها چه شكلي اند ولي مي شود تشخيصشان داد . شايد بو مي دهند شايد هم .... . در هر صورت دانشجو نبود . خسته شده بودم . فضولي مثل مار راه گلويم را بسته بود و مدام به زبانم فشار مي آورد كهسر حرف راباز كنم .
يادم نمايد كه ساعتم ار زير كاپشنم قايم كردم يا نه . ولي يك دفعه مار به زبانم فشار آورد و گفتم : ببخشيد ساعت خدمتتون هست ؟
نگاهم كرد . ترسيدم . يا حداقل خواستم كه بترسم . گفت :نه نياوردم . آخه دستام رنگيه . ساعتم كثيف مي شه . نيلوفر يعني نامزدم نيلوفر خانوم براي تولدم خريده . قشنگه نه ؟!
مچ خالي سياه و لاغرش رغا رو به طرفم گرفت . به چشمانش زل زدم و گفتم : خيلي بايد گرون هم باشه نه ؟!
نگاهش را گرداند طرفم . صدايش را برد بالا و گفت : فكر كردي ديوونه ام . من كه دساعت ندارم عوضي . همه همين فكر را مي كنند . فقط نيلوفر مي دونه كه ساعت ندارم . فهميدي احمق بي شعور . ساعت گرون . فكر كرده خر گير آورده .
عصباني شدم . مثل هميشه رگ گردنم باد كرد و احتمالا صورتم قرمز . دهانم را باز كردم كه فحشش بدهم كه گفت : نيلوفر مي خواي بري؟ كي برمي گردي ؟! به خدا دلم برات تنگ مي شه .
كمي ساكت ماند و دوباره شروع كرد : آره تموم خيابون ها رو پر مي كنم . همه جا مي نويسم كه دوست دارم . آن قدر مي نويسم كه ديوارها تموم بشن يا من بميرم . آخه زندگي بدون تو چه فايده اي داره . ببين اسپري هم خريدم . مي دونم آبرو داري. اين جوري بابات مجبور مي شه . چرا نمي فهمي ...
صدايش را برد بالا و داد زد . درست نمي فهميدم كه چه مي گويد . بلند شد . خم شد روي زمين . اسپري را از جيب كاپشنش در آورد و درشت روي زمين نوشت : نيلوفر يگانه دوستت دارم مهدي نجفي .
ترسيدم . بلند شدم و رفتم طرف خوابگاه . يعني دويدم . توي راه چند بار سكنري خوردم . به ديوارها نگاه كردم . همه سياه شده بودند يا شايد من سياه مي ديدم .
نمي دانم چه طور تحمل بوي جوراب و عرق بجه ها در خوابگاه يك دفعه برايم راحت شد . صدايش توي گوشم زنگ مي زد .
اما برگرديم سر ماجراي دزدي . امرزو بعد از مدت ها دوباره مي خواهم بنويسم . داستان را مي گويم . صداي صاحب ايده توي هنوز توي گوشم است .
كاغذ و خودكار را برداشتم و نوشتم : نيلوفر يگانه دوستت ....
فرنوش زنگوئي
پاييز 85 |
|
infoazargoshnasp@yahoo.com |
|
ریشههای ایران ستیزی پان ترکیستها در ایران قسمت نهم جناب رزمی می نویسد:
«شوونیسم فارس برپایه شیفتگی به نژاد موهوم آریائی جان گرفته است»
وجود قومی به نام آریایی(ایرانی) يك واقعيت بي چون و چراي تاريخي است و نه يك انگاره ي موهوم. ضمن آن كه واژه نژاد در ادبیات کهن بیشتر به معنی تبار/ریشه بوده است و نه ریختار بدنی (براي آگاهي كامل نگاه كنيد به: هزاره هاي پرشكوه، داريوش احمدي، انتشارات گرگان، 1384، بخش 3-1).
دیاکونوف (پژوهشگري كه آراي او به طور عجيبي مورد سوء استفاده پان ترك ها قرار گرفته است) درباره آرياييان مي نويسد:
«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان و ايرانيان (پارسيان) و مادها و اسكيت ها و آلان ها و اقوام ايراني زبان آسياي ميانه خود را آريا مي خواندند»
(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9، و يادداشت هاي 12 تا 17 ص 82-481).
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2):
«آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
جناب رزمی در مقاله خود دودل است که ریشه «ترکستیزی» را در دوران پهلوی جست و جو كند یا در زمان تهاجم ترکان به ایران. بدون شک تهاجم پیاپی اقوام بیابانگرد زردپوست ترک به ایران (که اینان هيچ پيوند و ارتباطي با همميهنان آذربایجانی ما ندارند) باعث شده است بسیاری از ایرانیان نسبت به ترکان حسي منفي داشته باشند. همان طور که جناب رزمی خود نيز بدين حقيقت معترف است:
«چینیها ، روسها ، اروپائیها ، عربها و فارسها هر یک بشیوه خود و بدرجات مختلف، دارای اخلاق ترک ستیز هستند»
و به این فهرست می توان ارمنیان، یونانیان، اسلاوها، آلبانیها و بسیاری از مردمان دیگر را افزود. اما بیش از همه یونایان و ارمنیان از حاکمان ترک آسيب دیدند زیرا تمام ارمنستان شرقی و یونان غربی هویت خود را با قتل عامهای مکرر حاکمان ترک از دست دادند.
اما درباره ایرانیان شاید بهترین گواه این حقيقت اشعار قطران تبریزی باشد. در زمان قطران تبریزی روادیان و شدادیان کردتبار بر مناطق آران و آذربایجان حکومت میکردند و زبان این منطقه به روایت سیاحان و گردشگران در آن دوران ترکی نبود. اما عده ای از ترکان اغوز از قلمرو غزنویان به این دو ناحیه گريخته و با بومیان منطقه درگير شده بودند.
قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .
نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :
اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر
....
زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر
نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)
شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)
قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :
گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)
قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :
اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)
اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری
يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری
....
چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)
بنابراین چنان که ملاحظه گرديد، یک شاعر برخاسته از آذربایجان در زماني پیش از ترک زبان شدن آذربایجان، حسي بسیار منفی نسبت به ترکان اغوز آن دوران داشته است. حال به چه دلیلی این بخش از تاریخ ایران و آذربايجان را جناب رزمی نادیده می گیرد؟
سعدی شيرازی که نزديک به سی سال سير و سفر در در اين سوی و ان سوی سرزمينهای اسلامی کرده بود، علت خارج شدن خود از ايران زمين را نا به سامانی های بر امده از خشونت ترکان بر شمرده است :
ندانی کــــه مـن در اقاليم غربت // چـــرا روزگاری بــکـــــــردم درنــگــــی
برون رفتم از ننگ ترکان که ديدم // جهان درهم افتاده چون موی زنگی
همــــه ادمی زاده بودند ليکــــــن // چـو گرگــان بخونخوارگی تيزچنگی
چــو باز امـدم کشور اسوده ديدم // پـلـنگـــــان رهـــا کرده خوی پلنگی (گلستان سعدی، ص۳۸)
عنصری سمرقندی درباره ترکان اغوز و ویرانی های آنان در سمرقند می نویسد:
بر سمرقند اگر بگذري اي باد سحر
نامه اهل خراسان به بر خاقان بر
نامه اي مطلع آن رنج تن و آفت جان
نامه اي مقطع او درد دل و سوز جگر
نامه اي بر رقمش آه غريبان پيدا
نامه اي در شكنش خون شهيدان مضمر
نقش تحريرش از سينه مظلومان خشك
سطر عنوانش از ديده محرومان تر
ريش گردد ممر صوت از او گاه سماع
خون شود مردمك ديده از او وقت نظر
تا كنون حال خراسان و رعايا بوده ست
بر خداوند جهان، خاقان، پوشيده مگر
...
كارها بسته بود بي شك در وقت و كنون
وقت آن است كه راند سوي ايران لشكر
باز خواهد ز غزان كينه كه واجب باشد
خواستن كين پدر بر پسر خوب سير
....
قصه اهل خراسان بشنو از سر لطف
چون شنيدي ز سر رحم در ايشان بنگر
اين دل افگار جگر سوختگان مي گويند
كاي دل و دولت و دين از تو به شادي و ظفر
خبرت هست كه از اين زير و زبر شوم غزان
نيست يك تن ز خراسان كه نشد زير و زبر
خبرت هست كه از هر چه در او خير بود
در همه ايران امروز نمانده ست اثر
بر بزرگان زمانه شده دونان سالار
بر كريمان جهان گشته لئيمان مهتر
بر در دونان احرار، حزين و حيران
در كف رندان, ابرار اسير و مضطر
شاد، الا به در مرگ نبيني مردم
بكر جز در شكم مام نبيني دختر
مسجد جامع هر شهر ستورانشان را
پايگاهي شده، ني نقشش پيدا و نه در
خطبه نكنند به هر خطه غزان، از پي آنك
در خراسان نه خطيب است كنون نه منبر
كشته فرزند گراميش اگر نا گاهان
بيند از بيم خروشيد نيارد مادر
بر مسلمانان زان شكل كنند استخفاف
كه مسلمان نكند صد يك از آن بر كافر...
رحم كن رحم كن بر آن قوم (=ايرانيها) كه جويند جوين
از پس آن كه بخوردند ز انبان شكر
رحم كن رحم كن بر آن قوم كه نبود شب و روز
در مصيبتشان جز نحوه گري كار دگر
رحم كن رحم كن بر آنها كه نيابند نمد
از پس آن كه ز اطلس شان بودي بستر.....
(این مقاله ادامه دارد) |
|
|
|
من،
تو ،
او
ما،
شما،
ایشان
همگی
هیچ
نمی
دانیم.
|
|
|
حديث روزانه
برترين عبادتها پاکدامنی در بطن و زبان است.
امام علی (ع) |
|
|
جمله روزانه
23 مهر
رفتارت بسیار بهتر از کلامت نشان می دهد تو کیستی؟
وین دایر |
|