اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
مرگ امواج
از دریا پرسیدم: که این امواج دیوانه ی تو، از کرانه ها چه می خواهند؟ چرا اینسان پریشان و در به در، سر به کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟ دریا ،
در مقابل سوالم گریست! امواج هم گریستند...
آنوقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ، تنها آدم ها نیستند، امواج هم مثل آدم ها
می میرند! و این امواج زنده هستند، که لاشه ی امواج مرده را، شیون کنان به
گورستان سواحل خاموش می سپارند! ...
(کارو)
|
|
|
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه ای بیهوده میخوانید
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش متنی است
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است
بیشترین عشق جهانرا به سوی تو می آورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چرا که هیچ چیز در کناره من از تو عظیمتر نبوده است
که قلبت
چون پروانه ای ظریف و کوچک و عاشق است.
|
|
|
دست ها
ز دل و ديده گرامي تر آيا هست؟
ز دل و ديده گرامي تر دست
زين همه گوهر پيدا و نهان در تن و جان
بي گمان دست گرانقدرتر است
هر چه حاصل كني از دنيا دستاورد است
هر چه اسباب جهان باشد در روي زمين
دست دارد همه را زير نگين
سلطنت را كه شنيدست چنين
شرف دست همين بس كه نوشتن با اوست
خوشترين نامه دلبستگي من با اوست
در فروبسته ترين دشواري
در گرانبارترين نوميدي
بارها بر سر خود بانگ زدم
هيچت ار نيست مخور خون جگر
دست كه هست
بيستون را ياد آر
دستهايت را بسپار به كار
كوه را چون پر كاه از سر راهت بردار
وه چه نيروي شگفت انگيزيست
دستهايي كه به هم پيوسته است
به يقين هر كه به هر جاي در افتد از پاي
دستهايش بسته است
دست در دست كسي يعني پيوند دو جان
دست در دست كسي يعني پيمان دو عشق
دست در دست كسي داري اگر
داني و دست چه سخنها كه بيان مي كند از دوست به دوست
لحظه اي چند كه از دست طبيب گرمي مهر به پيشاني بيمار رسد
نوشداروي شفا بخش تر از داروي اوست
چون به رقص آيي و سرمست برافشاني دست
پرچم شادي و شوق است كه افراشته اي
لشكر غم خورد از پرچم دست تو شكست
دست گنجينه مهر و هنر است
خواه بر پرده ساز
خواه بر گردن يار
خواه بر چهره نقش
خواه بر دنده چرخ
خواه بر دسته داس
خواه بر ياري نا بينايي
خواه در ساختن فردايي
آنچه آتش بر دلم مي زند اينك هر دم
سرتوشت بشر است
داده با تلخي غمهاي دگر دست به هم
بار اين درد و دريغ است كه ما
تيرهامان به هدف نيك رسيده است
ولي دستهامان نرسيده است به هم
از فريدون مشيري |
|
|
تنهایی ها عمیق اند
عمیق
مثل صورت مردگان
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
تنهایی ها عمیق اند آشیانه ی کوچکم
و تو در خاموشی هایم می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
محمد شمس لنگرودی
برای عموی مهربانم
|
|
|
فقر
چند روز پيش كه با مترو كه به منزل ميرفتم در يكي از ايستگاه هاي مترو دختر بچه حدود 8-9 ساله اي كه لباس فرم بچه دبستاني ها را پوشيده بود و يك كيف نسبتا كهنه داشت سوار مترو شد. در دستانش تعداد زيادي فال حافظ بود و از مسافرين ميخواست تا از او يك فال بخرند من هم كه براي يك مورد نذر كرده بودم 1000 تومان بدهم از دختر بچه يك فال خريدم و 1000 تومان به او دادم ولي او به من ميگفت بايد به آن مبلغي كه دادم فال حافظ بر دارم حالا من ميگم نميخوام از دخترك اصرار وقتي ديد من بيشتر از يك فال حافظ نميخوام فال هاي ديگر را شروع كرد به باز كردن و به زور به من داد وقتي به دخترك گفتم من راضيم گفت من گدا نيستم , باور نميكنيد من قصد تحقير اون دختر را نداشتم يكي از مسافرين ميانسال كه در مترو بود گفت: عجب غروري داره اين دختر . وقتي داشتم از مترو پياده ميشدم اشك تو چشمام جمع شده بود به وضع مملكتم افسوس خوردم . فكر نكنم لازم باشه بيشتر در اين مورد بنويسم خودتون ديگه همه چيز را گرفتين.
|
|
|
>>دستور آشپزی هفته<<
توپ های برفی
مواد لازم
گردو پودر شده : یک پیمانه
شکر: دو قاشق غذاخوری
کره یا مارگارین: یک دوم پیمانه
آرد سفید: یک پیمانه
وانیل: یک چهارم قاشق مرباخوری
پودر قند برای تزئین
طرز تهیه
کره و شکر را در یک ظرف گود با همزن برقی بزنید تا کاملا مخلوط شود. سپس آرد را که از قبل الک کردید به همراه پودر گردو به مخلوط کره و شکر بیفزایید و دوباره هم بزنید. در آخر کار وانیل را نیز اضافه کنید و هم بزنید. از مایه آماده شده به اندازه یک قاشق مرباخوری بردارید و در دست گلوله کنید و در سینی فر کمی چرب شده با روغن جامد با فاصله از یکدیگر قرار دهید با نوک انگشت کمی روی گلوله ها فشار بیاورید و در فری که قبلا گرم کرده اید با حرارت 350 درجه فارنهایت به مدت دوازده تا پانزده دقیقه بگذارید تا بپزد مراقب باشید رنگ شیرینی تغییر نکند
سپس شیرینی ها را از فر درآورید و بگذارید خنک شود بعد در پودر قند بغلطانید و در ظرف مورد نظر بچینید
با این مواد می توانید در حدود چهل عدد شیرینی درست کنید
شاد باشيد و برقرار
آشپزباشي ندا
http://www.parsplanet.com
http://pershian.mycloob.com
|
|
|
|
می خواهم بگویم
سلام مهربونم! ...می خواهم بگویم ... از...
می خواهم از عشق سخن بگویم و از صدای سخن عشق...
می خواهم از شور بگویم و ازدوبارهء سرمستی ...
میخواهم از زیستن بگویم و از دوبارهء آغازیدن ...
میخواهم از نگاه بگویم و از دوبارهء نگریستن ....
می خواهم از گام بگویم و از دوبارهء رفتن....
می خواهم از راه بگویم واز دوباره ء در راه قدم نهادن ...
می خواهم ازنجواهای عاشقانه بگویم و از دوبارهء عاشقی ....
میخواهم... و می خواهم از همه اینها بگویم و از رمزها و رازها... و از زخمهای التیام نیافته درونم ...
اما دریغا! دریغا که واژه های دلم سنگین شده اند... آنقدر سنگین که در کوله بار هستیم جای نمی گیرند..
و اما...
و اما کدامین ستاره است که راه را نشانم دهد؟!...
کدامین واژه است که واژه را تفسیر نماید؟!..
.کدامین عشق است که عشق را معنا کند؟!...کدامین شور است که سرمستی را بیدار کند؟!..
کدامین سرگشتگی ، یارای پاسخ به سرگشتگیهایم را دارد... کدامین .... و کدامین...؟؟؟!!.... |
|
|
ترس از خدا، ترس از همه چيز است متن حديث:
يَا عَلىُّ: مَنْ خَافَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ خَافَ مِنْهُ كُلَّ شَىء وَمَنْ لَمْ يَخفْ الله أَخَافَه الله مِنْ كُلِّ شَىء.
ترجمه:
اى على كسى كه از خداوند عزّ وجلّ مى ترسد همه چيز از او مى ترسند، و كسى كه از خداوند نترسد، خداوند او را از همه چيز مى ترساند.
شرح حديث:
خشيت و خداترسى:
خشيت و خداترسى نتيجه هدايت به سوى خداست. آرى ثمره درخت هدايت و توحيد همان احساس مسئوليّت در برابر خداوند بزرگ است چرا كه هرگز خشيت بدون معرفت حاصل نمى شود.(1)
از اين جملات استفاده مى شود، كسانى كه عالم واقعى شده باشند در برابر وظايف خود احساس مسئوليّت شديد دارند و به عبارت ديگر اهل علم هستند نه اهل سخن، براى اين كه علم بى عمل دليل بر عدم خشيت است.
در روايتى از امام سجاد(عليه السلام) مى خوانيم: «علم و عمل دو دوست صميمى اند، كسى كه خدا را بشناسد از او مى ترسد، و همين ترس او را وادار به عمل و اطاعت فرمان خدا مى كند، صاحبان علم و پيروان آنها كسانى هستند كه خدا را به خوبى شناخته اند و براى او عمل مى كنند و به او عشق مىورزند».
در حديث ديگرى آمده: «از همه شما عالم تر كسى است كه ترسش از خدا از همه بيشتر باشد».(2)
خداترسى تا چه اندازه؟ از آن جا كه ممكن است كسى ايمان به روز جزا داشته باشد امّا خود را مشمول مجازات نشمرد، قرآن مى گويد: آنها هرگز خود را در امان نمى بينند. يعنى دائماً احساس مسئوليّت مى كنند، حسنات خود را ناچيز و سيّئات خويش را بزرگ محسوب مى دارند، لذا در حديثى از امام على(عليه السلام) آمده است: «آن چنان از خدا خائف باش كه اگر تمام حسنات مردم روى زمين را بياورى احتمال بده كه از تو نپذيرد! و آن چنان به او اميدوار باش كه اگر تمام گناهان اهل زمين را داشته باشى احتمال ده تو را بيامرزد.(3)
1- تفسير نمونه، ج 27، ص 209.
2- تفسير نمونه، ج 18، ص 241 ـ 243.
3- تفسير نمونه، ج 25، ص 33. |
|
|
يک ايميل دريافتي از لوکزامبورگ
سلام دوستان گرامی، امیدوارم که همیشه شادو تندرست باشید؛ خواستم نکته هایی رو اشاره کنم که شاید کمکی در بهینه سازی روزانه باشه.
دوستان گرامی این کار شما در مورد نشان ندادن پاسخ نامه ها بنظر من اصلا درست نیست چون به این ترتیب هیچ گونه از نظر و دیدگاه دوستان ایرانی؛ چه در ایران و چه در خارج از ایران آگاه نمیشیم و دانستن این نکته به نوعی اندازه سواد سیاسی ، اجتماعی و ... قشر ایرانی رو ولو در مقیاس کم نشون میده
اما اگر همچنان اسرار شما به نوشتن واژه به واژه نیایش های مفاتیح الجنان و نیایش های مخصوص ماه رمضان است، که مسلما میدانیم که در تمام خانه ها این چیزها پیدا میشه -با توجه به سطح مذهبی بودن خانواده ها این مقدار کم و زیاد میباشد- ویا شعر هایی که گاهی بصورت سرسام آوری طولانی میشوند، نیازی واقعا دیده نمیشه که بصورت طوماری ؛ نیمی از روزانه رو بخودش اختصاص بده؛ نیازی نمیبینم که آنرا بصورت یک انتقاد بیان کنم.. اما پیشنهاد میکنم برای بالا بردن سطح روزانه از لحاظ آزمایش دموکراسی یک مکانی را پس ار نوشته ها قرار بدید که در واقع محل نظر سنجی اعضای گروه نسبت به مطلب فرستاده شده باشه مثلا : بد، خوب، خیلی خوب، عالی، .... به این تربیت اگر که پاسخ نامه ای هم قرار شد وارد روزانه نشه، حداقل نگارنده بدونه که چه مقدار نوشته هاش مورد استقبال قرار گرفته و یا برعکس.
در ضمن به نظر من بجای اینکه این همه به اندیشه این باشیم که ایرانیان خارج از کشور با زبان فارسی هماهنگ باشند و بتونند از این زبان شیرین بهره ببرند ، در تلاش باشیم که زبان های زنده دنیا رو به ایرانیان بیاموزیم حتی یک واژه .... آیا عرق شرم رو پیشونی یک ایرانی نباید بشینه وقتی یک مراکشی رو دعوت میکنند تا در مورد زندگینامه پورسینا توضیح بده؟؟؟ آیا آرزو نمیکنیم زمین دهن باز کنه تا بریم توش وقتی که میشنویم از چهار کشور برای کنفرانسی در مورد فردوسی ( اگه درست یادم بشه) دعوت بعمل میاد ولی از ایران کسی دعوت نمیشه و وقتی علت رو جویا میشند ؛ پاسخ میشنوند : ما هر چه جستجو کردیم و رایزنی کردیم کسی را که کارشناس این کار باشد و یا حداقل موضوع را بشناسد و به زبان خارجیی مسلط باشد پیدا نکردیم....خواهش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم که نام این رو دسیسه دشمنان بر ضد ایران نگذاریم // چیزی که افتاده تو دهن همه از اون بالا تا پایین، هر چی پیش میاد توطیه دشمن های این مرز بوم میشه // چون؛ اینجور که از قضیه بر میاد تا خودمون بین خودمون مشکلات کوچیک رو چنین بزرگ میکنیم و کارمون شده کری خونی و رو کم کنی زیرآب زنی حسودی زهر چشم گیری ، کینه ویا با مسخره کردن دیگران(برای خود مطرح کردن )، پس میبینم که حالا حالا ها دشمنی بزرگتر از خودمون نداریم... حالا این وسط دشمنان قدیمی ایران هم بسیار طبیعیه که یکیشون چشم به چپاول اموال و دارایی و منابع ما داشته باشه ، دیگری دست استثمارش رو هنوز هم از این کشور بر نمیداره طوری که بر نحوه تحریم ما هم تاثیر مستقیم داره میگذاره ( و حتما این تاثیر رو فردا ها به عنوان پیروزی برای خودمون خواهیم خواند... این رو یادمون نگه داریم ..) و یا اون یکی چشم به فرهنگ و آب و خاک و ناموس ما داره که اون هم شکرا لله تعالی بد بهش نمیگذره و تمام اینها رو که داره بدست میاره ؛ هیچ.. همین مونده که بگه : هر ایرانی باید با پس گردنی وارد و با پس گردنی خارج بشه...گرچه این کار رو از چند وقت پیش آغاز کردند.
یاد زمانی که ایرانیان مجبور به جزیه دادن شدند به خیر . کاش الان به جزیه و دختر هامون کفایت میکرد، نه؟؟
دوستان ... هم زبانان گرامی و از همه مهمتر؛ هموطنان عزیزم، اعراب نه تنها نام آب و خاک مارو میخوان دگرگون کنند و بنام خودشون بزنند.... بدانید که دانشمندانی که ما در کتابهای درسیمون به نام دانشمندان ایرانی نام میبریم دیگه ایرانی نیستند... پورسینا ( ایبن سینه) و فارابی( الفارابی) رازی ( الرازی) .... به کی میشه گفت که این آقا یا این خانوم یا این یارو که اومده جلوی دوربین و عناوین آنچنانی در زیر اسمش نمایان میشه داره یک دروغ بزرگ میگه به بزرگی تاریخ و فرهنگ دروغینشون ... دروغی که دیگه مدتهاست مردمان اونور مرز ایران به اون عادت کردند و اونو نه تنها قبول کردند بلکه حالا در مسابقات تلویزیونی هم بصورت پرسش مطرح میشه ( و حتما اگر ملیت فارابی رو بپرسند و کسی پاسخ ایران رو انتخاب کنه شانسی برای بردن نخواهد داشت ، چون اشتباه پاسخ داده) . دوستان ؛ عزیزان باور کنید کمی اگه بشینیم فکر کنیم میبینیم که این فرهنگ و گذشته ماست که به تاراج عرب ها رفته و من اینجا عمدا خواستم نامشون رو بیارم که بدونید چگونه اعراب برای خودشون از گذشته ما فرهنگ ساختند( گدشته ای که برای ما تنها به حد چند تا عکس و خشت و تیتر وبلاگ و سایت هامون شده و نه بیش) و جالبتر اینکه صاحب معماری هم شده اند.
بچه ها از هر کجا که میتونید به هر راهی که میشناسید کاری کنید که جلوی این حرفها حداقل گرفته بشه.
میدونم که آینده برای ایران بزرگ( اگه بزرگ بمونه) بسیار روشن و درخشان خواهد بود و کاش زنده باشیم و با هم ببالیم به ایرانمون |
|
|
سلام به دوستان گلم! والا امروز حس عاشقیم بالا زد گفتم میل عاشقونه بدم! البته بگم من خودم تو تنها عشقم شکست خوردم (همین 1 ماه پیش میشه گفت دقیقا از زمانی که میل دادن به روزانه را شروع کردم) وپشت دستم و داغ کردم که دیگه عاشق نشم! عشق من بعد از 2سال سر یه مساله کوچیک ترکم کرد و رفت (شایدم دلش جای دیگه بند شده بود) اما در هر حال من یکبار تو زندگیم عاشق شدم اونم این شد. بسه طولانی شد امشب از اون شبایی بود که یاد اون دوران افتادم و پیش خودم گفتم واقعا نامردی اما چه کنم که هنوز عاشقتم نمی تونم نفرینت کنم. واسه همین این شعر و فرستادم که همه بخونن. بازم مثل همیشه بگم نمیدونم ماله کیه!
اي كاش مي توانستم بگويم چقدر دوستت دارم
اي كاش مي شد لرزش دستانم را در دستهايت حس كني
اي كاش مي توانستم آسمان آبي قلبت را توصيف كنم
اي كاش مي شد صداي هق هق گريه هايم را بشنوي
اي كاش مي توانستم چشمانت را در چشمانم زنداني كنم
اي كاش مي شد حرارت قلب بيقرارم را احساس كني
اي كاش مي توانستم تو را براي هميشه داشته باشم
اي كاش مي شد تمام حرفهاي عاشقانه ام را درك كني
اي كاش مي توانستم تا آخرين نفس در كنارت باشم
اي كاش مي شد هر لحظه و هر ثانيه در كنارم باشي
اي كاش مي توانستم عشقم را به تو ، بر زبان بياورم
اي كاش مي شد هزاران بار ، عاشقانه صدايم كني
اي كاش مي توانستم غم دوري از چشمانت را تحمل كنم
اي كاش مي شد تا آخرين لحظه زندگاني ، نگاهم كني
اي كاش مي توانستم بگويم كه ديوانه وار عاشقت هستم
اي كاش مي شد تمام خستگي هايم را درمان كني
اي كاش مي توانستم سر روي شانه هايت بگذارم و بگريم
اي كاش مي شد اشكهايم را با يك لبخند زيبايت دوا كني
اي كاش مي شد....
محمد-ص (24ساله – دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد واحد قزوین)
|
|
|
معجزه انگشتان دستان ما
مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)
1- ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2- چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید.
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.
4- سعی کنید انگشتان شست را از هم جدا کنید. انگشت شست نمایانگر والدین است. انگشت های شست می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5- لطفا مجددا انگشت های شست را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره ) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6- اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7- انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شست نشانه والدین است .
انگشت دوم خواهر و برادر .
انگشت وسط خود شما .
انگشت چهارم همسر شما .
و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است .
|
|
|
باران هنوز می بارید. تمام شب باران مدام به پنجره ها و شیروانی خانه ها کوبیده
بود . مثل اینکه شکم آسمان پاره شده بود و آب شرشر از آن بالا می ریخت . دیوار خانه ها تا ایوان رطوبت و نم را بخود جذب کرده بودند . در وسط کوچه ها ؛ آبگیرهای کوچکی به وجود آمده بودند که رفت و آمد را سخت تر می کرد .
بچه ها با های و هوی از مدرسه بیرون می زنند . ولی عوض رفتن به طرف خانه ها یشان در چند قدمی درب مدرسه جمع می شوند و دور پسربچه ای حلقه می زنند . همه یک صدا فریاد می زدند : هو- هو دیونه ... هو- هو دیونه !!
یکی از بچه ها که از بقیه بزرگتر بود خود را بزور داخل معرکه چپاند و با حرکاتی زشت و زننده ادای پسرک را در می آورد . همه دست می زدند و می خندیدند . پسرک هم به دقت به راه رفتن او که مانند اردک میان بچه ها دور می زد ؛ نگاه می کرد و می خندید. بیچاره پسرک فکر می کرد که آنها با او دوست هستند و بازی می کنند . ولی این بچه دجلها که اکثرشان از پدرانی بعمل آمده بودند که همیشه دائم الخمر بودند و در خانه هایشان هم نسبت به همسرانشان بی رحم بودند . طوری که اگر همسرانشان برای آنها اعتراضی می کردند ؛ بشدت کتک می خوردند . حالا بچه هایشان دور پسرکی لال و شل جمع شده اند و از اذیت کردن او لذت می بردند .
حلقه محاصره تنگ تر و تنگ تر می شد . پسرک خودش را باخته بود و با چشمانی وحشت زده به چهره تک تک آنها نگاه می کرد . مانند مرغان یک حیاط که به مرغ زخمی حمله ور می شوند و هر کدام به نوبه خود نوکی به سر و روی آن می زنند - اینها هم هر کدام همان کار را انجام می دادند تا از قافله عقب نمانند . پسرک برای اینکه نیفتد به درخت تکیه داد . او متعجب بود از اینکه در قبال این بچه ها چه جرمی را مرتکب شده است !
پسرک عادتا" جلوی مدرسه می ایستاد و دانش آموزانی را که با همهمه و خوشحالی خارج می شدند تماشا می کرد . دلش می خواست او هم مثل آنها کیف بردارد و مرتب لباس بپوشد وبه مدرسه برود و با همه آنها دوست شود . برای همین هم هر روز لباس تروتمیزی می پوشید ؛ امروز هم مادرش لباسش را بدقت اطو کرده بود . ولی بچه ها دنبال بازی دیگری بودند . آنها می خواستند که همیشه برنده باشند و چه کسی بهتر از این پسرک ؛ که در مقابل آنها هیچ مقاومتی نشان نمی داد و وقتی هم دردش می آمد آهسته گریه می کرد . اما آن دجل ها همانند پدرانشان که به گریه های مادرشان اهمیتی نمی دهند – به گریه پسرک وقعی ننهاده ؛ می زدند و می خندیدند . بعد از اینکه پسرک را کتک زدند راهشان را گرفتند و هر کدام به سوی خانه هایشان روانه شدند . پسرک با سر و رویی گل آلود ؛ در حالی که پاچه شلوارش هم پاره شده بود ؛ بلند شد و لنگ لنگان به خانه برگشت .
مادر پسرک در ایوان مشغول کاری بود . سراسیمه از پله ها پایین آمد و در حالی که موهای خیس پسرش را نوازش می کرد با محبت پرسید : چی شده عزیزم ؟ باز اون ذلیل مرده ها اذیتت کردن ؟ ... گریه نکن عزیز دلم ... گریه نکن پسر گلم ...
مادر سر پسرش را به سینه اش چسبانده بود . آهی کشید و با اندوه گفت : - خدایا شکرت ... خدایا ! آخه چرا من ؟ چرا من ؟... چرا بنده هاتو اینطوری آزمایش می کنی ؟ آخه این طفل معصوم چه گناهی داشت که ....
او نتوانست ادامه بدهد قطرات اشک صورتش را خیس کرد . درست است که بچه اش ناقص بود ولی او طوری رفتار می کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و هر روز لباس های تروتمیزی به او می پوشاند ؛ موهایش را خوب آب و شانه می کرد و مرتب می ساخت . سعی می کرد کمبود پسرش را اینطوری جبران کند . با این حال تعدادی از اهالی روستا با نیش و کنایه دل مادر پسرک را تیکه پاره می کردند .
نسترن دوان دوان وارد حیاط شد . مادر در حالی که لباسهای گل آلود پسرک را در می آورد رو به نسترن کرد و گفت : دخترم برو خونه تون ؛ منم اینو می برم حموم ... بعدا" می آیی با هم بازی می کنید ... آ فرین دخترکم ... به مامان سلام برسون .
دخترک در حالی که آستین پیراهنش را بدهن گرفته و می جوید ؛ با تکان دادن سرش برگشت و همانطور که آمده بود دوان دوان خارج شد . او تنها همبازی پسرک بود . هر دو همسن وسال بودند . موهای مواج دخترک همانند آبشار طلایی و چشمان تند – ماوی رنگش همانند دریا بود . چشم چپش انحراف کمی داشت که او را متشخص تر نشان می داد . در باغچه حیاط دختر لالایی را که از مادرش یاد گرفته بود می خواند و پسرک هم دو سه قایق کاغذی می ساخت ( این کار را خوب بلد بود) و در گودال کوچکی که از پس آب حوض بوجود آمده بود – می گذاشت و با فوت دادن آنها را مجبور به حرکت می کرد . وقتی هم حوصله شان سر می رفت ؛ نفری چوبی را برمی داشتند و سوارش می شدند و با هی هی گفتن دور باغچه می دویدند . آنها به خوشی زندگی شان را سپری می کردند.
پشت خانه آنها استخر پرورش ماهی قرار داشت که منظره دلبازی به آنجا می داد . دورها دور استخر باغ بود و از درختان سرسبزی پوشیده شده بود . پسرک خیلی اوقات در کنار استخر روی چمنها ولو می شد و در سایه درختان به دریاچه خیره می شد . در دنیای خودش تصور می کرد که : با دخترک سوار بر قایقی در دریاچه می گردند و او همان لالایی دوران بچگی را زمزمه می کند . این بزرگترین آرزوی پسرک بود .
پسرک هفدهمین بهار زندگیش را با نفس عمیقی تو کشید . احساس خوشایندی داشت مثل پرواز کردن ؛ دویدن و یا فریاد کشیدن .
خورشید می رفت و ماه با قرص کامل نماینگر می شد . گلها عطرافشانی کرده اند . بوی علف و سبزی تازه همه جا را فرا گرفته است . نوای دل انگیز جیرجیرکها سکوت شب را می شکست . پسرک سرشار از عشق و شادی افتان و خیزان به محل همیشگی ش می رود . از لای بوته های تمشک بسختی گذشت . از خانه باغ گلی که در کنار استخر بود صداهایی می آمد . صدا شبیه ناله کسی بود که انگار تنگی نفس دارد و در حال خفه شدن است . پسرک خودش را به خانه رساند و از حفره هایی که در دیوار کلبه ایجاد کرده بودند به داخل نظاره کرد . در سایه روشن اتاق – برادرش را دید که با دختری معاشقه می کرد . پسرک از اینکه آنها را به آن حالت می دید راضی بود . او حالا دختر را هم می دید . نسترن را دید که با چشمانی نیمه باز در ..... !!
لبان پسرک به لرزه افتاد . باورش نمی شد . دستانش را روی چشمانش گذاشت و به سرعت از آن محل دور شد . بغض گلویش را می فشرد . در خلوتگاهش دمر روی علفهای سبز افتاد . بدنش با هق هق هایش بالا و پایین می رفت ...
از گریه دست کشید و به پشت خوابید . گونه هایش خیس اشک بود . او حالا غمگین ترین پسرک دنیا بود . نیم خیز شد . به سطح آب استخر که عکس ماه رویش می رقصید خیره شد .- روی آب قایقی سفید رنگ قرار داشت . زنی داخل قایق ایستاده بود و برای پسرک دست تکان می داد . چشمانش را بست و دوباره نگاه کرد . آری نسترن بود ... نسیم ملایمی می وزید و حرکات موزونی به لباس سرتا پا سفیدی که به تن داشت می داد ... دختر او را بطرف خودش می خواند . با چشمانی نیمه باز صدا می کرد – بیا عزیزم ... تو مال منی ... بیا ...
پسرک صدای تپش قلبش را می شنید .
آنسوتر در خانه باغ ؛ نسترن بعد از یک معاشقه طولانی در کنار برادر پسرک خفته بود . صدایی شبیه صدای چیزی که توی آب بیفتد ؛ به گوش رسید . نسترن برای لحظه ای پلکهایش را از هم گشود . عنکبوتی از تیرک سقف آویزان بود و بسوی طعمه اش می رفت . دخترک چشمهایش را بست و لبخندی بر لبانش نشست .
فردا دمدمای صبح اهالی روستا ؛ جسد پسرک را از آب در آوردند . بدنش کبود شده بود . او را به پشت خواباندند . لبخند تلخی بر لب داشت . |
|
|
تقسیم عادلانه
(قیصر امین پور)
من همسن و سال پسر تو هستم
تو همسن و سال پدر من هستی
پسر تو درس می خواند و کار نمی کند
من کار می کنم و درس نمی خوانم
پدرمن نه کار دارد نه خانه
تو هم کار داری هم خانه و هم کارخانه
من در کارخانه تو کار می کنم
و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است
سود ان برای تو دود ان برای من
من کار می کنم تو احتکار می کنی
من بار می کنم تو انبار می کنی
من رنج می برم تو گنج می بری
من در کارخانه تو کار می کنم
ودر اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست
وقتی که من کار می کنم تو خسته می شوی
وقتیکه من خسته میشوم تو برای استراحت به شمال میروی
وقتیکه من بیمار میشوم تو برای معالجه به خارج میروی
من در کارخانه تو کار میکنم
و در اینجا همه کار ها به نوبت است
یک روز من کار می کنم تو کار نمی کنی
روز دیگر تو کار نمی کنی من کار می کنم
من در کارخانه تو کار می کنم
کارخانه تو بزرگ است
اما کارخانه تو هر قدر هم بزرگ باشد
از کارخانه خداکه بزرگتر نیست
کارخانه خدا از کارخانه ی تو و از همه کارخانه ها
بزرگتر است
و در کارخانه خدا همه کارها به نوبت است
در کارخانه خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود
در کارخانه خدا همه کار می کنند
|
|
|
گراني
قسمت اول
نوشته فاطمه رجبي
اين که گرانی در برخی کالاها به وجود مي آيد و اين که مقام معظم رهبری نسبت به رفع آن به دولت رهنمود داده اند, برای فضاسازی و بلوای جناح ها دليل موجهی پيش نمي آورد. چرا که اين قصه جناحی سر دراز دارد. از سوی ديگر کاهش قيمت اجناس و فراوانی برخی کالاهای ضروری هم مساله ای است که از چشم کم سوی شکست خوردگان در انتخابات همواره دور می ماند. به راستی به استثنای سياسی کاران و قدرت طلبان و باندهای قديم و جديد مافيايي و هواداران نامزدهای پرمساله با پرونده های مالی سنگين در انتخابات نهم, چه کسی در اين کشور منکر آن است که ” احمدی نژاد“ برای خدمت به مردم و اجرای عدالت يک لحظه آرام ندارد ؟!
چه کسی انکار می کند که اگر وکلای مجلس با داشتن ماشين های مدل ؟ و حقوق و مزايا و سفرهای خارجی و پی در پی و مرخصی های بی حساب, گاه موکلان خود را نظاره می کنند, دکتر احمدی نژاد و مردان دولتش با بسياری از افراد ديگر حضوراٌ ملاقات دارند, دردهای آنها را می شنوند و مشکلات شخصی ايشان را رسيدگی می کنند.
از اين روی “ مردم گرايي” شديد و غليظ کنونی و اين“ دردمندی برای مردم” و اين همه غم و بيماری دو جناح از ″ گرانی ″ و ″ فقر″ سبب ميشود تا ملت بگويند :
ای کاش زودتر احمدی نژاد رييس جمهور مي شد که ملت ″ آدم ″ به حساب بيايند. ″ گرانی ″ مطالبه آنها با باشد. ″ فقر″ واقعيت پيدا کند و مخارج دولت ″ زير ذره بين های سياه″ راست و چپ برود.
واقعيت آن است که هر دو جناح مسير آلوده ای را در پيش گرفته اند. نامش را هرچه بگذارند و پوشش آن را هر رنگي بدهند, مطمﺌن باشند مردم ″ بنيان ها″ را دريافته و بر آن تامل دارد. روند تخريب گری فاجعه آميز انتخابات به شهادت ملت حتی يک لحظه هم پس از پيروزی دکتر احمدی نژاد توقف نداشته است. آن ويرانگری بی سابقه با اشتباه گمانه زنی های سياسی پيرامون اولويت بندی برنامه های احمدی نژاد در انتخابات, ″ پروژه فرهنگ″ را ميدان تاخت و تاز خود قرار داد. ملت بخوبی بخاطر دارد يک دارنده لباس روحانی که نامزد کنونی خبرگان رهبری هم هست ″ رای دادن به احمدی نژاد را بدليل مرتجع بودنش يعنی ديندار بودن او حرام اعلام کرد.″ و يک همپالکی او اخطار داد که اجرای ″ حرام و حلال الهی توسط احمدی نژاد به جداسازی قبرستانهای زنانه و مردانه خواهد انجاميد″ و ديگری گفت : پياده روها هم ديوارکشی خواهد شد و ...
در يک کلمه ملت به ياد می آورد که چه سخن ها که گفته نشد, چه تخريب ها که انجام نگرفت و چه اظطراب و وحشتی که از ″ جمود ″ و ″ تحجر″ و ″ ارتجاع″ مردم را بمباران نکرد. اما اراده الهی به اين ″ وحدت تخريب و ترور″ پاسخ داد و آرای مردم را معجزه آسا بر گرد احمدی نژاد رقم زد و اين يعنی ايستادگی آگاهانه و يکپارچه ملت در برابر مافيای خطرناکی که با همه وجود ملت را به مصاف گرفته بود.
به گفته ″ محسن آرمين″ آن موج عظيم تخريب و ترور برآيند اشتباه اصلاح طلبان و همراهانشان از″ اولويت های برنامه های احمدی نژاد بود.″ به همين جهت به محض آغاز بکار رييس جمهور ميدان ″ اقتصاد″ محل ترکتازی آنان واقع شد و ″ مردم″ در اين ميدان″ نور چشم ضد مردمی ترين افکار و عقايد و سلايق شدند.″
حزب ها, گروهها, باندها, مطبوعات, راست, چپ , صاحبان قدرت پيشين همه و همه به برکت صدا و سيمای ضرغامی هرچه تير در ترکش داشتند و دارند به سوی احمدی نژاد پرتاب می کنند. چرا ؟ ملت به درستی واقعيت را دريافته است : ″ احمدی نژاد نه تنها خارج از حلقه مافياگران است, بلکه در انديشه اش قطع دست اين اژدهای هفت سر را می پروراند.
از اين روی بايد فرصت های او را سوزاند, کاه را کوه کرد, هر سخن و قدم و عمل را تخريب نمود و هرکاری انجام داد تا نيمه راه احمدی نژاد از پای بيفتدو مافيا دوباره بر مسند کار قرار بگيرد.″ به معنای ديگر ملت بايد بفهمد خارج از حلقه مافيا هيچ کس ديکر را به رياست جمهوری نمی تواند برگزيند ؟!
به هرحال امروز همه مردم گرا شده اند و همه از گرانی که″ گويي يک پديده عجيب و جديد و بی سابقه است برای مردم مينالند″ الحق که ″ضرغامی″ هم برای مافيا ابزار خوبی است و در بست پوشش همه چيز را توام با کمرنگ کردن, حذف, تضعيف و تخريب دولت دنبال می کند.
امروز رييس دولت سازندگی با نوعی دهن کجی به مردم از عدالت به توزيع فقر تعبير می کند و آن را خيانت می خواند!!! و شعور مردم را ناديده می گيرد که 8 سال توسعه″ فقر فزاينده″ را به مردم ارزانی داشت و ″خاندان های سرمايه خوار″ را در حلقه های به هم فشرده حاکميت بخشيد. شگفت تر آنکه امروز درد مردم حتی ″ خاتمی″ را هم دردمند کرده تا بياد بياورد که به احمدی نژاد پيرامون توزيع فقر هشدار داده بود. امروز رييس قوه قضاييه به دولت اخطار مي دهد که گرانی بی رويه !؟ را رفع و فتق کند. امروز رييس مجلس مدام اعلام خطر مي کند, هشدار می دهد اما او وقت خواندن مقاله های انتقادی نسبت به کارکرد مجلس را ندارد و مردم را هم از دادن نامه به مسولان توبيخ مي کند. امروز وکلا, مردم دوست شده اند. اقليت و اکثريت و از گرانی به مانند يک″ مولود تازه ″ برای مردم می نالند. وکلايي که 70 نفر از آنها در مجلس ششم حضور داشتند و در مجالس پيشين هم تعدادی از آنها صاحب کرسی بوده اند اما ″له شدن اکثريت مردم را زير چرخ های فقر فزاينده گرانی سرسام آور و ديگر مصيبت ها نه ديدند و نه شنيدند.″
امروز کارشناسان هم افزايش يافته اند و هم بسيار مردم گرا. کارشناسانی که به همه امور وقوف کامل دارند و همه با داشتن سمت های متفاوت يک دکتر هم پيشوند نامشان شده است و البته بيشتر تزيينی است و همه برای مردم عليه دولت فرياد سر مي دهند.
اين فضای مسموم, البته″دکتر توکلی″ را به انصاف وا مي دارد که به″جنگ روانی پيرامون گرانی″ اشاره کند و مطبوعات چی ها را به پاسخگويي در پيشگاه خداوند انذار دهد و خبرنگاران را به اطلاع رسانی واقعی و نه جنجال آفرينی رهنمون شود.″
اما در سوی ديگر″خوش چهره″ که از آغاز بکار دولت نهم حتی يک جمله جز ناسزا و تخريب و تضعيف عليه دولت از او شنيده نشده 16 سال روند سکولار کردن جامعه و برنامه های نمودن از بالا را از خاطر برده به همين دليل اينک به هراس افتاده است که عملکرد دولت در آينده جامعه را به لاثيم سوق دهد ؟!!″
از او می پرسم عملکرد مجلس چطور ؟ شهرداری چطور ؟ شورای شهر ؟ آيا مردم فقط يک ″ چشم″ دارند و مقدار کمی″ شعور″ که آن را هم به عملکرد دولت طبق روال کار حزبها و باندها و تخريب ها و تضعيف ها نموده اند ؟ آيا مجلس را و تصويب ورد لوايح را و نطق ها را و خط و نشان کشيدن ها را و تخريب ها و دشنام ها را و ... ملت را از دستور کار خود خارج کرده است ؟
اما من در اين واويلای خيلی مردم گرايانه بياد مي آورم روزی از روزهای اوج توسعه و سازندگی را که در مغازه ميوه فروشی بر خود لرزيدم و هنوز از يادآوريش بشدت متاثر می شوم. آن روز که رييس دولت در خطبه های نماز جمعه سخنرانی ها و ... همراه با دهها تريبون يار و ياورش از ″رفاه مردم″ ميگفت و ثمربخشی برنامه های توسعه را مدام بر سر و جان مردم ميکوفت. همان روز که زن بدحجابی به دليل قيمت سرسام آور ميوه نيم کيلو زردآلوی خريده را پس از شنيدن قيمت بسيار بالای آن به فروشنده باز گرداند. آن زن کودک خردسالی هم در آغوش داشت. اما نه آن روز و نه فردای اصلاح طلبانه و نه امروز هيچ يک از اين حنجره های مردم دوست کمترين زحمتی به خود نداد از گرانی و بيدادهای رفته بر ملت مانند امروز فرياد کند. چرا ؟
ادامه دارد...
|
|
|
در مورد سريال نرگس
به سلامتی افسانه نرگس هم تموم شد. سریالی که هر شب حدود 50 میلیون ایرونی رو مچل خودش می کرد! اما خوب بنده در پایان این سریال نکات مبهم زیادی برام پیش اومد به خصوص بیماری بهروز که ما نفهمیدیم اگه ایدز گرفته پس چرا نشانه های سرطان خون رو داره بروز میده و البته این توهم یعنی چی؟من که تا حالا فکر میکردم باید یه چیزی مصرف کنیم(اکس-ال اس دی-سیگاری-شیشه و ...)تا دچار توهم بشیم اما واقعاً این سریال نشون داد که من اشتباه میکنم و آدم با خون دماغ شدن هم میتونه توهم بگیره!!! بنده تحقیقات وسیعی در رابطه با این بیماری انجام دادم که به سمع و نظر شما میرسونم:
راستش مارفتیم کلی به دکترای این مملک گیر دادیم تا اومدن به سوالاتمون جواب دادن ازشان می پرسیم توهم بیماری همان ایدز است؟ می گویند: نه.
می پرسیم آدم با توهم بیماری راه به راه خون دماغ می شود و دور لبش تبخال می زند و صورتش جوش جوش می شود و غشی از کار در می آید ؟
می گویند: نه.
می پرسیم توهم بیماری به دکتر مغز و اعصاب ربط داره
می گویند : نه
می پرسیم ایدز به متخصص مغز و اعصاب ربط دارد؟
می گویند :نه.
می پرسیم برای تشخیص ایدز نیازی به MRI هست ؟
می گویند : نه .
می پرسیم پس برای تشخیص توهم بیماری نیازی به MRI هست ؟
می گویند : نه .
می پرسیم آدم توهم بیماری بگیرد چلاق می شود ؟
می گویند : نه .
می پرسیم پسر آدم توهم بیماری داشته باشد پدرش سکته مغزی می کند؟
می گوید : نه .
می پرسیم سره آدم بخوره به میز سکته مغزی می کنه؟
می گویند : نه .
می پرسیم خونریزی مغزی همان سکنه ی مغزی است ؟
می گویند :نه .
می پرسیم آدم سکته ی مغزی بکند روی سرش زخم می شود؟
می گویند : نه .
می پرسیم فلج سکته ی مغزی بگیر نگیر دارد و گاهی آدم می تواند راحت حرف بزند گاهی سخت تر ؟
می گویند :نه .
هر چی می پرسیم فقط جواب می دهند :نه معلوم نیست اینهاتوی دانشگاه پس چی خواند ه اند که به اندازه ی سازندگان سریال ((نرگس))هم سواد پزشکی ندارند
|
|
|
ماجرای سانسور حمایتهای اخیر رهبری
از دولت
۱- چند روز پيش دانشجویان بنا به سنت گذشته افطار را میهمان رهبر انقلاب بودند. جلسه دو ساعتی طول کشید و حرف های زیادی رد و بدل شد.
اما نکته جالب برای آن هایی که آن جا بودند و کسانی که از دهان دانشجویان و نه اتاق خبر بیت رهبری خبر دیدار را شنیده بودند، سانسور بی رحمانه سخنان رهبری از سوی مسئولین تنظیم خبر بیت که از قضا مدیران ارشد معاونت سیاسی صداوسیما هستند، بود.
بارها شده که سخنان عمومی رهبری با مصلحت اندیشی بی جای مدیران صداوسیما منتشر نشده است و یا به صورت گزینشی و سانسور شده نقل شوند.
اينبار ماجرا به این شرح بود که رهبری در حضور نزدیک به ۱۵۰۰ در پاسخ به سخنان یکی از دانشجویان که درباره ضعف کارشناسی دولت پرسیده بوده بود گفتند: يك نكته ى ديگرى كه من در خلال اظهارات شما دوستان ديدم، اين است كه گويا اينگونه تصور ميشود كه عقبهى كارشناسى دولت نهم، عقبهى ضعيفى است يا اصلاً چنين عقبهاى وجود ندارد! من كه هر روز حدود شايد شانزده، هفده تا روزنامه را با گرايشهاى مختلف از جريانهاى مختلف كشور مرور ميكنم و مىبينم، اين، عيناً يكى از همان نقاطى است كه جريانهاى مخالف با اين دولت مورد تأكيدشان است. ما تصور ميكرديم كه اينگونه اظهارات و شايعهپراكنيها خيلى تأثير ندارد، اما حالا مىبينيم نه، بىتأثير هم نبوده است! يعنى شما كه دانشجو و جزو قشر زبده و نخبه هستيد، واقعاً تصور ميكنيد كه دولت، عقبهى كارشناسى ندارد! نميشود چنين قضاوتى بكنيد، اينطور نيست. يا مثلاً در اظهارات شما بود كه: تغييراتى كه در دولت انجام ميگيرد، تا آن اعماق بدنهى اجرايى، تغيير ايجاد ميشود! اينگونه نيست. خوب، دولتهاى متعدد و پىدرپىاى با من سروكار داشتهاند و من با آنها كار كردهام؛ نوع كارشان، نوع تحركشان، نوع اقدامهايشان و تعويضهايشان را ديدهام؛ اين ايرادى كه تقريباً يكى از سرلوحههاى مخالفان - حالا مخالفان مذاقى، سياسى و هر چه هست - با اين دولت هست و مطرح ميكنند، من به هيچوجه تأييد نميكنم؛ اينطورى نيست. البته تغيير و تبديلهايى در همهى دولتها شده است؛ در بعضى دولتها بيشتر و در بعضى كمتر. و اين دولت نهم، جزو آن بيشترها نيست. از اين تغييرات وسيعتر و عميقتر فراوان داشتيم. اين شايعات روزنامهاى و اينها را خيلى ترتيب اثر ندهيد.
حالا بیبینید حضرات چه طور خبر را تنظیم کرده اند: حضرت آيتالله خامنهاي، مطرح شدن ضعيف بودن عقبه كارشناسي دولت نهم را شايعهء برخي جريانهاي سياسي خواندند و افزودند: نبايد زياد به اين گونه شايعات اهميت داد چرا كه واقعيت ندارد.
به نظر شما این سانسور نیست؟
۲- اما این که چرا رهبری همین امروز به شایعه عدم کارشناسی دولت واکنش نشان داده است.
این ها راببینید:
مصاحبه های ایسنا علیه رئیس جمهور
مصاحبه های مهر علیه تصمیم احمدی نژاد.
لینک های پایینش را هم ببینید. نکته جالب این که مهر که وابسته به سازمان تبلیغات است رفته با هر چی دوم خردادی و مشارکتی مصاحبه گرفته. ذوق زدگی اصلاح طلبان هم جالب است. این اسامی را نگاه کنید. به نظر می رسد همین ها مقصرین شماره یک انهدام اقتصاد ایران هستند.
رجب علی مزروعی، اسماعیل گرامی مقدم(سخن گوی ۵۰ هزار تومانی کروبی ، فریبز رئیس دانای عرق خور!(ماجرایش را یک روزی می نویسم) هوشنگ حمیدی( نماینده متمایل به پ پ ک) محمد طبیبیان( استراتژیست اقتصادی دولت سازندگی که میلیون ها ایرانی را در زیر چرخ های توسعه به خاک سیاه نشاند) بهرام تاج گردون (معاون مشارکتی سازمان برنامه و بودجه در دولت خاتمی)
ایلنا و فارس هم هر کدام ۱۰-۱۵ تا خبر در این باره رفته اند و از همه سنگین تر سخنان احمد توکلی و باندش بود که در تلافی حرف های احمدی نژاد که گفته بود: يكي از مشكلات اقتصادي ما به دليل بالا بودن نرخ سود بانكي است و همه آن را قبول دارند. يكي از دوستان ما كه دو سال قبل سخنرانيهاي آتشيني عليه سود بالاي بانكي ميكرد، امروز دري به تخته خورد و از دست ما ناراحت شده و حالا 10 تا مصاحبه غير از آن چه كه قبلا ميگفت، كرده است. يا اين كه كسي دو ماه قبل مي گفت بايد اسامي مفسدين اقتصادي را زودتر اعلام كنيد و به محض اين كه دولت اعلام كرد آنها را به مردم معرفي ميكنيم، مصاحبهاي كرده است كه چرا با اين حرفها امنيت اقتصادي را از بين مي بريد و موجب فرار سرمايهها ميشويد. قضيه چگونه است، چه شده است به جز اين كه يك دوست آمده و با شما مشورت نكرده است؟ چه خبر است؟ اتفاقي نيفتاده است. چهار سال ديگر شما ميآييد.
الحق هم که احمدی نژاد درست گفته بود!
۳- این هم شاهد سانسورچی بودن صداوسیما:
امیر جلیلی نژاد دبیر جنبش عدالت خواه در سخنانش به شدت به سریال های سطحی صداوسیما انتقاد کرد. تقریبا تمام حرف های ایشان درباره صداوسیما بود. اما حتی یک کلام از حرف های ایشان حتی به صورت یک جمله عنوان خبری هم اشاره نشده است. ببینید
جهت اطلاع عرض کنم که تمام رسانه ها از خبرگزاری ها و روزنامه ها تا صداو سیما طبق یک قانون نانوشته مجبور و موظفند اخبار حوزه رهبری را دقیقا همان گونه که اتاق خبری بیت رهبری ارسال می کند و در سایت دفتر درج می شود منتشر کنند. حالا نکته جالب این است مسئولین اتاق خبر بیت رهبری همان مدیران واحد مرکزی خبر هستند. بالاخره آدم باید هوای رئیسش را داشته باشند!
۴- نمونه ای دیگر:
رهبری در دیدار مسئولین نظام با ایشان به شدت از رئیس جمهور دفاع کردند و گفتند: مواظب باشيد دولت به خاطر اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف مذاق و اختلاف جناح مورد تضعيف قرار نگيرد. دولت را بايد نگه داشت. همه بايد رئيسجمهور را مورد تكريم قرار بدهند و اين را همه يك اصل بدانند.اينكه افرادى بيايند و سعيشان اين باشد كه دولت را ناكارآمد جلوه بدهند، اين خدمت به كشور نيست. اگر عقيدهشان هم اين است، اين عقيده را بايست به يك نحوى به گوش خود مسئولان دولتى يا مسئولانى كه ميتوانند اثرگذار باشند، برسانند؛ اما تبليغِ ناكارآمدى دولت را در بين مردم كردن، آن هم غيرمنصفانه، صحيح نيست. اگر واقعيت هم ميداشت، نبايد به شكل تبليغاتى و داد زدنِ بر سر كوچه و بازار ظاهر ميشد؛ چه برسد به آنجايى كه واقعيت هم ندارد و غيرمنصفانه است. دولت با جديت و تلاش خوب، كارِ پرحجم و متكى به محاسبه انجام ميدهد، حالا گيرم كه در فلان مسئلهى اقتصادى ممكن است نظرى داشته باشد كه با نظر فلان كارشناس يكسان نباشد؛ خوب نباشد؛ اين، از اهميت و ارزش كار دولت نميكاهد. امروز همه دارند مىبينند؛ ما هم داريم مىبينيم و ديگران هم شاهدند كه حجم كار متراكمى كه دولت انجام ميدهد، انصافاً درخورِ تحسين و ستايش است؛ كارِ خيلى خوبى است. انتقادهاى غيرمنصفانه نشود. برخورد با دستگاههاى ديگر هم بايد همينطور باشد. (این بخش پیاده شده از نوار است)
حالا ببینید خبر را چه گونه تنظیم کرده اند: رهبر انقلاب اسلامی با تحسین جدیت، تلاش خوب و کار پرحجم دولت نهم افزودند: همه باید رئیس جمهور را مورد تکریم قرار دهند و اگر کسی درباره عملکرد دولت حرفی دارد آن را از طریقی به گوش دولت یا مسئولان برساند اما تبلیغ ناکارآمدی دولت، حتی اگر واقعیت داشته باشد صحیح نیست چه برسد به اینکه واقعیت ندارد و غیرمنصفانه است.
۵- حرف آخر:
روزی که هیات دولت با رهبر انقلاب دیر کردند. صحبت هایی رد وبدل شد که یکی از حاضرین دیدار آن را بسیار دوستانه توصیف می کردند. آن بزرگوار می گفت: حضرت آقا در میان کلامشان در تمجید از کوشش های دولت گفتند: سعی کنید این چند قلم کالا که نرخشان بالا رفته است را هم کنترل کنید تا بعضی از صداها خاموش شود. این را گفتند و گذشتند. اما شب هنگام اخبار ۲۱ به عنوان اولین خبر اعلام کرد، نگرانی و اعتراض رهبر انقلاب به گرانی ها. من بسیار تعجب کردم که یا من اشتباه شنیدم یا این که آقای ضرغامی از فرط گرسنگی در جلسه خوابشان برده بوده
جهت اطلاع هم عرض می کنم با گذشت ۲۰ رو از آن دیدار هنوز متن کامل بینات رهبر انقلاب منتشر نشده است و این خلاف رویه است. گفتنی است در دیدار هیات دولت با رهبر انقلاب هیچ نکته محرمانه ای هم نبوده به گونه ای که عکاسان از اول تا آخر جلسه حاضر بودند و به فعالیت مشغول بوده اند.
محمدحسن روزیطلب
دانشجوی حقوق دانشگاه امام صادق
|
|
|
دعاي روز بيست و هفتم ماه مبارک رمضان
الّلهُمَّ ارزُقنی فيه فَضلَ لَيلةِ القـَدر
وَ صَيِّر اُموری فيه مِنَ العُسر إلی اليـُسر
وَ اقبَل مَعاذيری وَ حُطَّ عَنّی الذّنب وَ الوِزر
يا رَؤوفاً بعِبادِهِ الصّالِحين
از آن گاه که قرآن را فرو فرستادی و قدر را به ما شناساندی، و هزار ماه را در کفه ای و يک شب قدر را در کفه ای ديگر نشاندی، تا کنون هنوز اين شب برای ما خاکيان ناپيداست. ما آن را گم نکرده ايم؛ که تو خود سودای اين شبهای نورانی را در دلمان نهادی و سيمای آن را نشانمان ندادی. همين دانيم که واپسين روزهای رمضان است و طنين آوازهايی از ملکوت در همه جا پيچان. همين دانيم که پيامبر در چنين گاهی، از هر طرف آوای اجابت تو را می شنيد و بستر را به هم می پيچيد، پس به عبادت می نشست و بند دل را به درگاه تو می بست و ما را آموخت که چنين باشيم، آيا توانمان می دهی که حلاوت آن را بچشيم؟
گشاينده خدايا! تو که هر بند در هم تنيده ای را می گسلی و هر کوه سهمگينی را می شکنی، گرههای زندگی ما را به دست توانايت بگشای و دشواريهای زندگی پر پيچ و خم ما را آسان فرمای.
آمرزنده معبودا! پوزش آوردن به درگاه تو نه کاری بيهوده و نارواست، که تو توبه پذيری و پوشاننده هر گناه، بارم سنگين است و دوشم ناتوان، پشتم خميده است و زانوانم لرزان. بار گناه را از وجود من بريز، آن سان که درختان را از برگهای زرد و پوسيده خزانی تهی می کنی.
ای که باران مهرت پيوسته بر بندگان شايسته ات ريزان است و تازيانه خشمت از اندام آنان گريزان، مرا نيز در کنار آنان بنشان. |
--------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
چهل حديث روزه
روزه مستحبى
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است.
وسائل الشيعه، ج 7، ص 313، ح 33
روزه ماه رجب
امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مي نوشاند.
من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 56 ح 2
وسائل الشيعه ج 7 ص 350 ح 3 |
--------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
فضيلت صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله)
در ماه مبارك
وجود مبارك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در اين خطبه فرمود: «و من أكثر فيه من الصلّوة ثقل الله ميزانه يوم تُخَفّف فيه الموازين»؛ هر كس در اين ماه بر من زياد صلوات بفرستد ترازوى اعمالش سنگين خواهد شد، روزى كه ترازوى اعمال بسيارى از مردم سبك مى شود.
در قيامت اعمال انسان را با يك واحد مخصوصى مى سنجند، نه با اجرام مادى و امثال آن در دنيا انسان اگر
خواسته باشد متاع مادى را بسنجد آن را با يك ترازوى خاصّ مادّى توزين مى كند مثلاً درجه حرارت را با ميزان مخصوص آن، اشياى كيلويى را با كيلو، اشياى مترى را با متر، مسائل ادبى مثل شعر را با وزن خاص آن. امّا اعمال ما را در روز قيامت با حق مى سنجند كه قرآن مى فرمايد: «وَالوَزْن يَومَئِذ اْلحَقُّ»
يعنى در آن روز اعمال و عقايد و اخلاق مردم را با حق مى سنجند. حق در يك طرف و اعمال در طرف ديگر كه مشخص مى شود حق است و چه عملى از حق بى بهره بود. و در قرآن مى فرمايد: آنان كه اعمالشان سنگين است اهل سعادت بوده و آنان كه اعمالشان سبك است از سعادت محرومند.
در بيانات اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است، چه اين كه در بيان رسول الله (صلى الله عليه وآله)هم رسيده است كه حضرتش فرمود: «زِنُوا قَبْلَ أنْ تُوزَنوا»
در نهج البلاغه، خطبه90 چنين آمده است: «زنوا أنفسكم من قبل أن توزنوا و حاسبوها من قبل أن تحاسبوا...»
روزى مى رسد كه انسانها را وزن مى كنند كه كدام انسان سبك و كدام انسان سنگين است. كمال انسان به عقل و معارف عقلى اوست، خود را با يك ميزانى كه خدا نازل كرده است بسنجد، با ميزان قرآن كريم و با وزنى كه حق است.
حضرت فرمود: در ماه مبارك رمضان هر كس بيشتر بر من صلوات بفرستد خدا ترازوى او را سنگين مى كند.
چون صلوات بر آن حضرت يك دعايى مستجاب است و چون همراه صلوات حاجت خود را خواستيد، خداى سبحان اينچنين نيست كه يكى را برآورده كند و ديگرى را برآورده نكند، لذا در برنامه هاى آموزنده امام سجاد(عليه السلام)كه مَثَل اعلاى نيايش و دعا را به ما مى آموزاند، در بسيارى از فرازهاى ادعيه ايشان صلوات به چشم مى خورد، هر مطلبى را كه آن حضرت از خدا مى خواهند قبل و بعدش صلوات است، چون آن اول و اين آخر را خداوند مستجاب مى كند بين آنها را هم مستجاب خواهد كرد.
|
|
|
در این وانفسای مدرنیته ، آنقدر لقب شاعر سنتی را یدک کشیدیم که پاک عقده ای شدیم رفت پی کارش!
هر کس شعرمان را خواند گفت : بابا قدمایی!...بابا عتیقه!.... بابا فسیل!
حتی برخی از دوستان با وفا پشت سرمان صفحه گذاشتند : "طفلک فلانی! از مدرنیته بی بهره است بیچاره!
... شعر مدل جدید گفتن که کار هر کس و ناکس نیست؛ گاو نر می خواهد و الخ!!"
حالا نتیجه ی کار چه شد...این شد که به آئورت غیرتمان(!) بر خورد وکمانه کرد به روی کاغذ....
قلم قد علم کرد برای روکم کنی .... قابل توجه دوستان به اصطلاح با وفا!.... یک شعر تقدیم می شود
توپ مدرن ؛ که ما اسمش را گذاشته یم : سپید متوافت!.... حالا خودش هم دیدید متوافت نبود
بدانید حکما شاعرش بوده!
آفتاب کلیشه شد نازنین!
برایم آفتابه بیاور…!
...و من به تطهیر و طهارت غزل،
چه پست مدرن برخاسته ام
هنوز با اسم ضایعت کار ندارم اما...
لعنت به تو که در شعرهایم همیشه از عشق می میری…
تو باید در شعر من؛
از تهوع زرد دوست داشتن ؛
روی سنگ مستراح اندیشه ی کسی سکته کنی!
و از سوراخهای دماغت،
دو کرم بشکوه در شعرهای من بلولند…
ای خاک بر سر جنازه ات که همیشه مثل آدم می میری…!
خداییش حال کردید؟!...فسیل شاعرا که خودم باشم !....وا حسرتا به خاطر آن عمر گرانمايه که تلف کردم در گیر ودار وزن وقافیه و کشک ؛ درهوای عقرب زلف و نرگس چشم و زنخدان زهر مار!
... نگو که آب در پارچ و ما تشنه لبان همچون قارچ! ( ورژن مدرن" آب در کوزه...!")
مدرنیته را عشق است!.... حالا یکی زحمت بکشد بگوید: بابا با سوات!....بابا مدرن!...
بابا خوشگل(!)
...تا کور شود هر آنکه جانب اهل وفا نگه ندارد!! (بوالفضول الشعرا) |
|
|
حديث روزانه
کسی که صبح کند و به فکر گره گشايی ديگر مسلمین نباشد مسلمان حقيقی نیست.
رسول اکرم (ص) |
|
|
جمله روزانه
29 مهر
اگر بتوانی خواسته ات را در ذهن تصور کنی، می توانی آن را در دنیای مادی ات متجلی سازی.
وین دایر |
|