اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
سروده ای از مولوی درباره عید فطر
بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد
آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد
معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد
شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد
جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت
هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد
بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد
باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم
بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد |
|
meet_with_dreamgirl@yahoo.com |
|
ابا پول می توانی همسری زیبا داشته باشی اما عشق واقعی را هرگز
با پول می توانی خانه ای مجلل داشته باشی اما آسایش را هرگز
با پول می توانی زیباترین تختخواب را داشته باشی اما خواب راحت را هرگز
با پول می توانی مقام داشته باشی اما احترام را هرگز
|
|
|
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست،بلکه نداشتن کسي است
که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند،و تو از اون رسم محبت بياموزي
اگر من مردم مرا در تابوت سياهي بگذارند تا همگان بدانند سياهي روزگار را چشيده ام
چشمانم را باز گذاريدتا همگان بدانند چشم به راه او هستم
دستانم را باز گذاريد که همگان بدانند به آرزويم نرسيدم
تکه يخي برروي قبرم بگذاريد تا با اولين اشعه خورشيد آب شود
و بجاي محبوبم بر سر قبرم گريه کند
هيوا از كوردستان عراق
|
|
|
در اين کارگاه آموزشي ثبت نام کنيد
سلام خدمت شما .
دوره ي كارگاهي صهيونيسم و جهان اسلام .يك دوره ي آموزشي حضوري رايگان مي باشد به مدت يك هفته و شبانه روزي با حضور اساتيد مجرب و صاحب نظر در اين زمينه . . اين دوره با هدف شناختن صهيونسم و مسائل پراموني آن برگزار مي شود و از علاقه مندان به اين مبحث ثبت نام به عمل مي آورد .جهت ثبت نام و اطلاعات بيشتر با 88320667 تماس بگيريد .
علاقه مندان پس از ثبت نام تلفنی و یا ثبت نام در سایت براق مطالبی را که در قسمت دوره مقدماتی سایت قرار داده شده را مطالعه نموده .
سپس از مطالب قرار داده شده در سايت از داوطلبين يك آزمون گرفته مي شود . افرادي كه در آزمون موفق بشوند مي توانند در دوره شركت كنند .
www.BORAQ.ir
|
|
|
دو کلمه شوم
در زندگی خانوادگی ، شومترین کلمات این دو هستند:"مال من ، مال تو"
هر روز برای یادگیری ، یک فرصت جدید است
در اتوبوس ،مطب و سایر مجامع عمومی بهتر است جای خودتان را به مسن ترها بدهید.چه زن ،چه مرد، اگر برای فرزند نوجوانتان جایی را اختصاص داده اید ، از او بخواهید جایش را به فرد مسن تر یا بچه دار یا معلول بدهد.فرا گرفتن ادب از سنین نوجوانی ، خود یک پدیده بی نظیر است.
|
|
|
می توانید از ماشین حساب هم استفاده کنید.
۱-عدد ماه تولدتان را بنویسید (فروردین= ۱ ، اردیبهشت= ۲ و....)
۲-این عدد را در ۵ ضرب کنید
۳-عدد بدست آمده را با تعداد روز های هفته (عدد ۷) جمع کنید.
۴-عدد بدست آمده را در ۴ ضرب کنید
۵-اکنون عدد بدست آمده را با عدد ۱۳ جمع بزنید
۶-عدد حاصل شده را در ۵ ضرب کنید
۷-چندم برج متولد شده اید ؟ عدد آن را به عددی که بدست آورده اید اضافه کنید
۸-عدد ۲۰۵ را از عدد بدست آمده کسر کنید
اگر مراحل بالا را درست انجام داده باشید حاصل، عددی خواهد شد که دو رقم سمت راست آن روز تولد شما و رقم سمت چپ ماه تولد شما را نشان می دهد |
|
ashege_shahadat_84@yahoo.com |
|
گُلم در تنگه چزابه گم شد
بابا جان ! ميخواهم از لحظات بيتو بودن بگويم. روزهايي كه با ياد تو گذشت. از تنهاييهايم. ميخواهم با تو حرف بزنم. گوش ميكني ؟
تو صداي مرا كه از نگاهم شعله ميكشد به خوبي ميشنوي. صداي نفسهاي گرمت را در عمق لحظههايم احساس ميكنم و گرماي دست نوازشگرت را بر گونههايم. گاهي كه گريه ميكنم، دستان مردانهات، مرواريد اشك از گونههايم پاك ميكند. همين بود كه تنهاييهايم را با تو قسمت ميكردم و كوچه ثانيههايم را به ياد تو آذين ميبستم.
بابا جان ! در آن روزهاي دور، بيتو بودن چه سخت بود نبودنت، در گلويم به بغض نشسته است و در نقاشيهايم، عكس هيچ مردي را نميكشم. تو را هميشه در قاب پنجره جستجو ميكردم.
احساس ميكردم از آن دورها برايم دست تكان ميدهي و به صورتم لبخند ميزني. هميشه با خود فكر ميكردم سرانجام روزي ميآيي و تكرار اين روزهاي هرزه را ميشكني. اين رؤياي زودگذر – اين كه ميآيي - مرا غرق در شادي ميكرد؛ ولي ميدانستم كه جسمت ديگر نخواهد آمد.
مادر ميگويد: « آن سالها چيزي به آمدن بهار نمانده بود كه بابا مثل يك شقايق سرخ، سرافراز برگشت، و ما آن بهار را بدون او سپري كرديم. آخر روح بابا توي جبهه جا مانده بود و از همان جا به ملكوت پر كشيد و تنها جسمش را در تابوتي چوبي برايمان آوردند.»
مادر ميگويد: « آن بهار را هنوز باور نكردهام. آن روزهايي كه به زبان شعر مي خواندند:
چه بهار سرخيه كه بوي خون مياد ازش
عوض گل، برامون نعش جوون مياد همش
حالا ديگر از آن روزها مدت زيادي ميگذرد. ديگر براي آمدنت بيتابي نميكنم و با هر صداي زنگي از جاي نميپرم. فقط هر وقت دلم برايت تنگ ميشود، ميروم سراغ عكست و با آن درد دل ميكنم. ميدانم كه چشمانت بر همه لحظاتم شاهد است و حرفهايم را ميشنوي. آرزويم اين است كه بتوانم راهت را آنگونه كه خود ميخواستي ادامه دهم. هر بهار را با ياد تو سپري ميكنم تا آن بيايد، و با زبان اشك ميخوانم:
« گُلم در تنگه چزابه گم شد !
دخترت زهرا معتمدي
|
|
|
حافظ در عصر جديد
نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خودم ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود از دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي!
|
|
|
ابراهيم در مينی آتش يا زمانی برای از دست دادن
(از نوشته هاي میرزا قلي خان راپورتچي)
در واپسين ليالی ماه صيام، بعد از صرف يکی دو گالون افطاری حجيم، به چرتی خانمان برانداز اشتغال داشتيم که طفل معصومه مربوطه ما هوس صالون مخوف سينما نمود. گفتيم ای طفلک! چيز چشم گيری از اين صالونات بيرون نمی آيد؛ خير دنيا و آخرت، يحتمل، در همين بازی يه قل دو قل است؛ گفت: ابراهيم، خليل خدا را نمايش داده اند؛ دهانمان بسته شد.
بعد از سعی بليغ برای يافتن جايي برای بستن چارپا، و پرداخت يک کيسه زر بابت تذکره ورودی، به صالون منکدر سينما اندر شديم. بالاخره پرده سيمين، منور گرديد و بعد از پروپاگاندای بسيار از بابت پودر رختشويي و سيب زمينی برشته، نمايش شروع شد اما زمان اندکی از آغاز آن گذشته بود که مراجعات مان زياد شد. مکرراً سؤال می کردند اين کاراکترها چه می گويند؟ گفتيم اگر قدری اکابر تشريف ببريد ملتفت خواهيد شد. در احدی از سکانسات فيلم، کاراکتر ابراهيم عليه السلام - که در همين جا، عوض ميرزا عزت الله ضرغام الملة و دوکتور پورحسين رييس شبکه ثانی تلفزيون، از محضر قدسی اش، بابت پروداکشن اين فيلم، عذر تقصير می طلبيم - خطاب به نمرود می فرمود: « خدای من خورشيد را از خاور برون می کند تو از باختر بيرون آر. » با خود گفتم ياللعجب! رعيت، خاور و باختر نمی شناسد. اگر سياهه قرآن را برای آنها می خواندند که مفهوم تر بود: « قال ابراهيم فان الله يأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب. »
يک آدم خير پيدا نمی شود بگويد اين رعايای بی نوا چه معصيتی کرده اند که از سويي بايد در قبوض آب و برق! وجهی مجهول به عنوان خراج به صداوسيما بدهند و از جانبی، پول تذکره و بليط، و النهايه، مات و مبهوت، انگشت به دهان، فيلم نفهميده و وقت ضايع شده صالون را ترک بنمايند؟ خسر الدنيا و الاخره.
القصه، نوبت سوزاندن ابراهيم که شد - برای آتشی که نقل است از بلاد مختلفه برای آن هيزم جمع نموده اند- يکی دو من تبريز خاشاک بيابان آورده و آتش زدند. جوانک مزلف روغن به سرماليده بغلی که هزار درهم خود را به باد رفته می ديد گفت: آتش مراسم مجلل چارشنبه صوری در محله ما بيش از اين آتشی است که می خواهند ابراهيم را در آن بسوزانند. الحق که حرف حکيمانه ای بود. نظر خريدارانه ای بدو نموده با تکان سر، حرف اش را تأييد نموديم. در ادامه، ابراهيم در منجنيق قرار گرفته، بدون آن که به چشم بيايد به مکان مجهولی افکنده شد. از ادامه کريتيک اين فيلم معذورم.
به ضرس قاطع می توان گفت راديو تلفزيون مملکت فخيمه به عنوان پرودوسر فيلم مذکور، آن چه در اين ساليان، برای خود کسب وجاهت نموده بود با عرضه اين فيلم از کف داد. من نمی دانم رؤسای آن جا، زمانی که بابت اتلاف بيت مال المسلمين و معرفی اعوجاج آميز انبيای عظام در درگاه الهی مؤاخذه خواهند شد چه عذری خواهند آورد. خداوند رحم شان کند. در ميان تاريخی سازان مملکت، تنها يک آميز داوود مير باقری است که با قلم سحرآميز و فکر مبدع و حيرت انگيز قادر به معرفی بايسته وقايع تاريخی- دينی است، مابقی رژيسورها سه نقطه.
الغرض، راپورت آخر، اين که طفل معصوم ما بابت پيشنهاد رفتن به سينما بابت اين فيلم مثال زدنی، تا اطلاع بعدی از تماشای هرگونه تيارت و سينما و اصولاً هنرهای سبعه محروم گرديد.
میرزا قلي خان
|
|
|
یادداشت های همین جوری
روزانه 561
اول ) خب دیدید که مطلب من اشتباه نشر شد و کک مبین در شماره بعدش هم نگزید که اصلاح کند . پس فعلا این قسمت تعطیل .
دوم ) دوستی لطف کردند و توضیحاتی بر مطلب من نوشته اند . فقط این دوست عزیز دقت نکرده اند که اصلا من به آقای احمدی نژاد کاری نداشتم ( در مطلبم ) ، منظور من هزینه هایی بود که میزبان ها انجام می دهند . ( تشریفات الکی ، مانند پارچه نویسی در سرتاسر استان ، چاپ پوسترهای رنگی و ... ) .
سوم ) در مورد مطلب دیدار رییس جمهور با دانشجویان
ابتدا باید گفت که این دیدارها چه با رهبری و چه با رییس جمهوری همیشه بر طبق یک الگو بوده است . انتخاب دانشجویان ، هنرمندان ، نویسندگان و ... بسیجی شکل ! و خودی .بگذریم .
آقای احمدی نژاد خطاب به دانشجویان فرموده اند که انتقاد کنید ، فریاد بزنید و ... خب این روحیه نقد پذیری قابل تحسین است ولی ایشان گویا در جامعه حضور ندارند ! هر انتقادی از دولت مساوی است با برچسب لاییک خوردن و تشویش اذهان عمومی و ... ( روزنامه شرق ) پس این حرف که فریاد بزنید و غیره حداقل با دموکراسی ایرانی هماهنگ نیست . در جایی دیگر ایشان فرموده اند ، زورمان به آقای جاسبی که می رسد ! ایشان همیشه از قدرتشان در باز کردن مشت مافیای نفتی و اقتصادی صحبت کرده اند ، به نظر من باز کردن مشت مدیریت دانشگاه آزاد که میلیاردها تومان پول این مملکت را می مکد ، آسان تر از باز کردن مشت مافیا نیست !؟ در شماره بعد روزانه ایشان فرموده اند ، گفتن یکسری مطالب ، روح مردم را مکدر می سازد . آقای احمدی نژاد ، گرفتن ماشین توسط یکسری آقازاده و خانم زاده ، کجای ملت را مکدر می کند ؟؟؟ شما وظیفه تان گرفتن حق مردم است ، روح مردم را برای روانشناسان بگذارید ، اعلام کنید این اسامی را که یک سال است ، هر هفته می فرمایید ، انشالله بزودی . این بزودی ها ، مملکت را به اینجا کشانده . یا شما قدرت مبارزه با مافیا را دارید یا ندارید . وعده سر خرمن دادن به مردم و مردم را منتظر نگاه داشتن جزو هیچکدام از اصول کشورداری نیست .
چهارم ) دوستی در مورد ماهواره مطلبی نوشته بودند که مرا یاد حکایتی می اندازد . امیرالمومنین در مسجد با یارانش نشسته بودند ، شخصی خود را به ایشان رساند و گفت : یا امیر المومنین ، در فلان خانه اسباب لهو و لعب برپاست و دارند شراب می خورند و زنا می کنند . امیرالمومنین به یارانش گفت که خبر آورنده را حد بزنند . وقتی حکم اجرا شد ، یکی از یاران پرسید دلیل این حکم چه بود ؟ او که قصدش نهی از منکر بود . امیرالمومنین فرمودند : اگر آن افراد در ملا عام این کار را می کردند ، مجازاتشان واجب بود ولی داخل خانه مومنین سرک کشدین و جاسوسی ، خود مستلزم مجازات است تا دیگر کسی سر در خانه مردم نکند و خبر نیاورد .
همین تا بعد چه شود !
|
|
|
زن مو زرد هی!زن مو زرد همه پولهاتو میزنه به جیب
چشماش ممکنه گرم باشه ولی قلبش حتما سرده
سنش که میره بالا،وزنش هم میره بالا
از زن موزرد،خودتو دور نگردار
زن موسیاه،از اشتیاق میسوزه
اما همچین که ازدواج کردین،یهو ازت خسته میشه
از زن موسیاه،خودتو دور نگردار
اما زن مو سرخ،جیغ میکشه و
خونه رو مرتب نمیکنه،اتاقارو جارو نمیکنه و
وقتی که میخوابه خرخر میکنه
از زن موسرخ،خودتو دور نگردار
اما زن کچل!اون تورو همیشه دوست داره
میتونی با خیال راحت بزنیش،ولی اون پیشت میمونه
چون خودشم خوب میدونهکه هیچکس نمیاد بدزددش
زنده باد زن کچل |
|
|
اگه يه روز بفهمي که عاشق کسي بودي که معني عشق نميدونه اگه يه روز بفهمي که چشم به راه کسي بودي که حتي يه لحظه هم حاظر نيست منتظرت بمونه اگه يه روز بفهمي دلت واسه کسي تپيده که حتي يه ذره جا تو دلش واست نذاشته همه اين ديوونه بازي ها... همه اون دوست داشتن ها... همه اون تپيدنها ...همه اون عشق بازي ها ... همه اون منتظرموندن ها واسه کسي بوده که هيچ احساسي به تو نداشته...اون وقت دنيا رو سرت خراب ميشه... زندگي برات مفهومي نداره.... تموم زندگيت ميشه به اجبار نفس کشيدن و ادا
|
|
daneshjou2001@yahoo.co.in |
|
يادداشتي بر يادداشت هاي همين جوري
قبل از هر چيز سلام
يك توضيح كوتاه در مورد عدم درج جوابيه هاي شخصي اينكه وقتي يك مطلب در يك جمع چند هزار نفري بيان ميشه ديگه شخصي نيست و جوابش هم بايد عمومي داده بشه چه مثبت و چه منفي ، مطلب من يادداشتي بر يادداشت هاي همين جوري است و نه در مورد شخص احسان غفاري ، تاكيد ميكنم كه خيلي سعي كردم توهين به ايشون نشه مخصوصا كه خاطر خواه هم زياد دارن ، ديگه ميزان موفقيتم رو نميدونم
من شخصا به دولت نهم علاقه دارم اما اونو عاري از اشتباه نميدونم اما اعتراف ميكنم كه در نوشته هام اندك تعصبي به اون دارم ، براي اين كه نوشته من عاري از حمايت كوركورانه باشه فرض ميكنم كه از دولت نهم شناختي ندارم و ميخوام در مورد اون يادداشت صحبت كنم
ضمنا تاكيد ميكنم كه با نامه خانم رجبي كه به صورت ناقص خوندمش اصلا حال نكردم و تشخيص من اينه كه به اين صحبتا نبايد اهميت داد چون مبارزات انتخاباتيه البته احتمالا ، چون بعيد ميدونم واقعا از سر دلسوزي بوده و مضافا اين كه الان كه شوهرشون كاره اي شدن نامه كمي مهم شده ولي در اصل هر جور حساب كنيم ايشون مه سر پيازن و نه ته پياز
نميدونم بار چندمه كه به احسان توصيه ميكنم اصول نقد رو رعايت كنه و ايشون هم كانه صامت انگار ديوار باهاش حرف ميزنه خوب داداش خيالي نيست من سعي ميكنم اصول نقد رو رعايت كنم
اولين نكنه اينه كه در صحبتامون اگه ادعائي داريم بايد مدرك بياريم "" آقای رییس جمهور بابت هر کدام از این سفرهای درون کشوری اش با اصحاب گرامی شان ، میلیاردها تومان هزینه می تراشند "" شايد هر خواننده اي در راستي اين حرف شكي مداشته باشه اما آيا به صرف بيان تلاش استاندار براي اصلاح سطحي امور ميشه چنين ادعاي گزافي داشته باشيم و مطلب اونجائي خوشمزه ميشه كه آقا احسن ميگن "" در ضمن مطمینا در هر شهر و استانی جلوی آقای احمدی نژاد و اصحابشان شیرینی زبان و چایی نمی گذارند و هزینه اقامت و پذیرایی و تشریفات این اصحاب را هم حساب کنید ، رقمی نجومی را می توانید دریابید "" نميدونيد كه چقدر وقت بود اينقذه نخنديده بودم گر چه خنده من از جمله فوق نبود كه از معادله فوق بود
من هيچ جا نديدم فاكتوري از خرج هاي مهمانداري جناب رئيس جمهور صحبت شده باشه حالا نويسنده از كجا به نجومي بودن اين خرج ها پي برده احتمالا از .... نميدونم از خودش بپرسيد
لازم به ذكر نيست كه دولت ادعا ميكنه ما خيلي كم ميخوريم اما من باورم نميشه ( مثلا ) ولي مگه غير از اينه كه اگه رئيس جمهور دفتر خودش هم باشه 5 جور غذا براش سرو ميكنن . خرج هواپيما و غيره و ذالك رو هم هر جور حساب كني نجومي نميشه
نميدونم شايد من درك ضعيفي دارم ، خرجائي ميشه كه من نميدونم اما بايد بيان بشه تا تو ذهن هيچ كس علامت سئال نباشه ، احسان جون الان كه همه تريپ افشا برميدارن شما هم بسم الله نكنه سواد ما هم بيشتر شد
نميدونم كدوم رقم بيشتره خرج سفر استاني رئيس جمهور كه اصلا دوست ندارم مزيت و معايبشو ذكر كنم و يا وامي كه آقاي رستمي ( ر سابق كه اخيرا رئيس جمهور اسمشونو گفتن ) كه 132000000000000 ريال از بانك هاي دولتي وام گرفته و ملت تو وام 5 مليونيش موندن و از طرف ديگه به وام ازدواج بعضيا گير ميدن
مورد بعدي اين كه فكر نكنم كسي بتونه اين نكته رو انكار كنه كه ديد و بازديد هاي ملت و دولت بيشتر از سابق نشده و اگه يه همچين آدمي پيدا ميشه هيچ نميگم و خودشو به وجدانش و سابقه تاريخي 20 سال اخير واميگذارم
زيادي حرف زدم و ميدونم كه نبايد بي خود براي هر مسئله اي خون خودمو كثيف كنم اما اگه احسان يه بار لطف كنه وبگه داداش من اين حرفا حاليم نيست من حرفام هردم بيليه خوب من هم بي خيال ميشم و ميرم پي كارم اما اگه ادعا داره به طور خيلي علمي نقد و بررسي ميكنه بايد بگم كه نشد ديگه از اين به بعد يه گيري پيدا شده كه قراره به واو به واو حرفات گير بده چون ادعاي بي خود داري داداش من بعد از اين سعي كن حرفات سند داشته باشه كه بي خودي خودتو ضايع نكني ( اين تيكه هاش يه كمي توهين ناك شده اما توجه داريد كه مربوط به ايشون نيست مربوط به كسيه كه بدون مدرك حرف ميزنه )
اگه احيانا حرف بي ربط زدم ببخشيد و لطف كنيد منو از اشتباه در بياريد منتظر هستم
دوستداران احسان هم به احترام قلم قوي ايشون صبر كنن جواب خود احسان بشنون و به جاي ايشون از مطلب دفاه نكنن لطفا
با تشكر
|
|
|
« نمی دانم دوستت داشتم يا نه؟
گفتی برو! باور نکردم. اما خشم تو ساده نبود.
گفتی برو! انگار محکم تر از هميشه بود.
مهربانيت رنگ باخت.گفتم به خاطر يک موجود خاکی رهايم می کنی؟
سکوت کردی.گفتی برو!
فرياد زدم نگاهم کن... نگاهم نکردی.
نمی ديدمت دلم نمی خواست آدمت را هم ببينم. تکان می خورد و سخن می گفت انگار.
همه به خاک افتادند و سجده اش کردند.
گفتی جانشين من است خليفه است...» |
|
|
امروز از مسابقه خبري نيست؛
حرف مهمتري با شما دارم
به نام خدا ، سلام به مهدي
قبل از هر سؤالي در مورد مسابقه، فقط داستان زير را بخوانيد:
دخترک نشسته یه گوشه
با خودش میگه چرا من ؟
دخترک کوچک بود دستان نحیفی داشت
دستانش اینقدر کوچک بود که جفت دستانش در دست من جا میشد
آرام میگریست
از او پرسیدم چه شده گفت مادرم نیست پدری ندارم
پرسیدم که مادرت کجاست گفت اینجا بود
با یه آقایی رفت به من گفت اینجا باشم تا برگردد .. با خوراکی و پفک و بستنی
این کلمه آخر دخترک سخت مرا به فکر فرو برد
تو ایستگاه اتوبوس نشستم
من متوجه زمان نبودم
احساس بدی داشتم
هر عابری رد میشد به دخترک نگاه میگرد
در کیفم را باز کردم در جستجوی چیزی برای خوردن
از آنجایی که آدم شکمویی هستم همیشه چیزی پیدا میشه برای خوردن
یه شکلات پیدا کردم بلند شدم به سمت دختر رفتم دستم را به سمتش بردم و بهش شکلات را دادم با حسرت به من نگاه کرد از من پرسید آیا پدر داری؟
موندم چی بگم ، چیزی نگفتم دوباره برگشتم روی نیمکت های ایستگاه نشستم هنوز اتوبوس نیامده بود خیلی خسته بودم اما اینقدر محو تماشای دخترک بودم که همه چیز رو پاک فراموش کرده بودم. دخترک مو های بلند مشکی داشت با چشمانی درشت .
توی دستاش دو تا النگوی پلاستیکی به چشم میخورد.
نمیدونم چه قدر گذشت اتوبوس که اومد و رفت به من نرسید که سوار شم
باز به دخترک زل زدم بعد از چند دقیقه دیدم که یه موتور وسپای قرمز رنگ جلوی دخترک ایستاد که یه آقای ژولی پولی و یه خانومی که آرایش غلیظ و زننده و خیلی زشت کرده بود روی موتور بودن، مردک خانوم رو پیاده کرد خانومه کنار دخترک نشست من با چشمام مرد رو نگاه میکردم موتور غرازه اش را پارک کرد و سمت سوپر مارکتی رفت که رو بروی ایستگاه بود رفت و با یه سری خوراکی برگشت و اونها رو به دخترک داد . همون آن اتوبوس رسید مجبور شدم سوار اتوبوس شوم و یه جایی که به اونجا مشرف باشه نشستم و شروع کردم به اونها زل زدم طوری که خانومی که کنارم بود از من سوالی کرد من نشنیدم بعدا گفت که خانوم من از شما سوالی کردم اما جوابی ندادید. شاید از خستگی زیاد است دخترم استراحت کن .....از این خاله زنک بازیها....
مرد سری سوار موتور شد و زنه باهاش داشت حرف میزد که یهو دیدم که اون زن داره حالت ملتمسانه به اون مرد آشغال و کثیف صحبت میکنه....
و مرد از تو جیبش پولی در آورد و داد و گازشو گرفت و رفت زن داد میزد و پشت موتور میدوید در همین حین آقایی داشت بلیط ها رو جمع میکرد و دوباره به اونها نگاه میکردم دخترک گریه و زاری دنبال مادرش و زن دنبال موتور میدوید میگفت کمه (پول) ایشاالله که تیکه تیکه شی زنت و چهار تا بچه ات به عذات بشینن....نفرین میکرد از اونا دور شدیم طوری که ندیدمشون دیگه.................
اتوبوس شروع کرد به حرکت همه داشتن میخندیدن اما من بغضی تو گلوم داشت خفم میکرد سرم روی میله گذاشتم و شروع کردم به فکر کردن بغضی که تو گلوم بود دیگه بهم فرصت هیچ کاری رو نمیداد....
خودم رو تا خونه نگه داشتم تا رسید م خونه آهنگ کمکم کن گوگوش رو گذاشتم و شروع کردم به حال اون دخترک و اون زن که به خاطر پول به خاطر نداشتن شوهر کارایی میکرد که انسانی نبودن به هر دلیل و اینکه چه قدر آدم باید بدبخت باشه که .........
فقط و فقط و فقط نظر بدهيد
با تشكر
popak_hodhod@yahoo.com
|
|
|
قهرمانان آذربايجان، قهرمانان همه مردم ايرانند
منطقه آذربايجان در طول تاريخ کهن ايران زمين، از دوران جنگهاي
باستاني اسکندر تا نبرد سپاهيان ايران و سرداراني همچون «ميلاد» در
برابر سربازان رومي، همواره مهمترين و حساسترين نقطه مرزي ايران زمين
تلقي ميشده است. بر همين اساس، دشمنان ايران از هزاران سال پيش تا
کنون، دستيابي به آذربايجان را مترادف با فروپاشي ايران دانستهاند...
پس از قراردادهاي ننگين گلستان ( 1812ميلادي ) و ترکمانچاي ( 1828
ميلادي )، که آغاز جدايي بسياري از سرزمينهاي ايراني به شمار ميرود،
هفده شهر مهم ايران، از جمله بادکوبه، گنجه، لنکران و ... در قلمرو
امپراتوري روسيه قرار گرفتند و پس از اين بود که روسها در واهمه
هرگونه تمايلات ايرانخواهانه، با جعل تاريخ، زبان، خط و بسياري تدابير
ديگر، در قطع تمام ارتباطات مردم سرزمين قفقاز از ايران، کوشش بسيار
كردند . اينگونه بود که در گام نخست، تغيير نام منطقه قفقاز در دستور
کار سردمداران روسيه قرار گرفت؛ منطقهاي که در طول تاريخ کهن ايران،
همواره با نامهاي آلبانياي قفقاز، اران و شروان شناخته ميشد و حتي در
دوران حکومتگذاري به عنوان PERSIDESKY (منطقه ساکنان ايراني) معروف
بود، در فاصله شکلگيري و استقرار نظام کمونيستي شوروي و با حمايت
ناسيوناليستهاي افراطي ترکيه عثماني به نام جمهوري آذربايجان شکل
گرفت. تغيير نام يکباره اران و شروان تاريخي به جمهوري تازه تأسيس
آذربايجان، بلافاصله واکنشهاي شديد همراه با نگراني انديشمندان ميهن
دوست ايراني را به دنبال داشت که مقالههاي اقتصادي بزرگاني چون ملک
الشعراء بهار و علامه دهخدا در روزنامههاي آن روز ايران همچون، رعد،
ايران و نوبهار در فاصله سالهاي 1296 تا 1298 شمسي (1917 تا 1919
ميلادي) از آن جمله است...
توطئههاي تجزيهطلبانه عليه تماميت ارضي ايران در آذربايجان، هم اکنون
بر چند محور اساسي استوار است که در زير به آنها اشاره ميشود...
مصادره قوميچهرههاي تاريخي ايران زمين: مصادره قومي شخصيتهاي
تاريخي آذربايجان در جهت تحريک احساسات تفرقه انگيز قومي، از
برنامههاي ديگر واگرايان قومي است که هدفي جز نابودي ايران و
يکپارچگي سرزمين ما را در سر نميپرورانند. گروههاي نژادپرست پان
ترکيست، با اصرار، سعي در ترک معرفي کردن چهره تاريخي بابک را دارند و
او را قهرمان انحصاري استقلال ترکهاي دنيا و نه همه ايرانيان، قلمداد
ميکنند. اين در حالي است که با مطالعات علمي ـ تاريخي، درمييابيم
کتابهاي تاريخ ابن خلدون، تاريخ گزيده حمدا... مستوفي، مختصر الدول
ابن عربي و... که همعصر بابک و يا مدت کوتاهي پس از او به رشته تحرير
درآمدهاند، نه تنها کوچکترين اشاره اي به ترک بودن او نکردهاند،
بلکه پدر او را يک ايراني از اهالي تيسفون، پايتخت قديمي حکومت ساساني
معرفي کردهاند...
ايرانيان به خود ميبالند که آذربايجان واقعي، عرصه ظهور بزرگ مردي چون
شاه اسماعيل صفوي بوده که خاندان او با تشکيل دولت مرکزي قومي و
قدرتمند، ضمن از بين بردن نظام ملوکالطوايفي، يکپارچگي ملي را پس از
نهصد سال از فروپاشي حکومت ساساني براي ايرانيان به ارمغان آوردند و با
شعار تشيع سرخ علوي و ايرانيت، توانستند، مرزهاي ايران را به دوران
تاريخي خود بازگردانند. همه ايرانيان از هر قومي، افتخار ميکنند که
آذربايجان واقعي به مرکزيت تبريز، عرصه فداکاري و جانفشاني شيرزنان و
شيرمرداني بوده که در تاريخ کهن ايران، از جمله در برابر تجاوزگري
ترکان عثماني در تبريز و در نبرد مظلومانه چالدران، خون پاک خود را
فداي ميهن عزيزمان ايران کردهاند...
|
|
|
چرا اکثرا بعد از ازدواج مشکلاتی که در دوران نامزدی و یا دوران دوست ( دختری- پسری) وجود نداشت کم کم خودش را نشان میدهد و زندگی دچار بحران میشود؟
اجازه دهید من با یک مثال این مطلب را برایتان بیشتر باز کنم. "مريم" با "بابك" ازدواج می کند. مريم در دوران نامزدی موهایش را تا شانه ها بلند می کند زیرا میداند که بابك آن را دوست می دارد. روزهای پنج شنبه اغلب برای تماشای فوتبال تیم مورد علاقه بابك به استادیوم می روند. هر چند مريم از فوتبال خوشش نمی آید اما دوست دارد وقت خود را در کنار بابك بگذراند و می داند بابك هم دوست دارد که با او به تماشای مسابقه بنشیند. او برای پیروزی تیم مورد علاقه بابك فریاد می کشد و بابك هم تصور می کند که او از تماشای بازی فوتبال لذت می برد.
زوجین هر شب با هم تلفنی صحبت می کنند، احساسات، آرزوها، ناکامی ها و کلیه وقایعی که در طول روز برایشان اتفاق افتاده را با یکدیگر در میان می گذارند. مريم از روی گشاده ای که بابك از خود نشان می دهد لذت می برد و بابك نیز لذت می برد که توانسته کسی را پیدا کند که شباهت های زیادی به او دارد. بارها و بارها جمعه شب ها بابك مريم را برای صرف شام به یک رستوران زیبا می برد. مريم از گل هایی که بابك برایش هدیه می آورد بسیار خوشحال می شود.
بعد از مدتی بابك پول هایش را پس انداز می کند و برای مريم یک انگشتر می خرد. وقتی از مريم می خواهد که با او ازدواج کند، او با کمال میل قبول کرده، پاسخ مثبت می دهد و بعد از چند ماه با یکدیگر ازدواج می کنند.
برای یک سال اول هر دو بسیار شاد و خوشحال هستند، اما در نیمه های سال دوم کم کم همه چیز تغییر می کند. مريم حرف مادرش را گوش داده، موهایش را کوتاه می کند تا سریع تر بتواند آنها را درست کند. او در این مورد به هیچ وجه با بابك مشورت نمیکند زیرا آرایشگر از قبل به او گفته" موهای توست و نه همسرت." زمانی که مريم به خانه می آید بابك متوجه کوتاه شدن موها می شود.
مريم با لبخندی از او سوال می کند: "خوشت می یاد؟" بابك با کمی تعلل میگوید:"بله" تنها به این خاطر که احساسات خانم را جریحه دار نکند. اما بابك ناراحت می شود چراکه او تا بعد از اینکه کار خود را انجام داده، از او هیچ نظری نخواسته بود. به همین دلیل احساس می کند که مريم کمی غیر صمیمی است و کم کم در حال دورشدن از او می باشد.
برای بدتر شدن روابط، مريم به همراه بابك به تماشای مسابقات ورزشی نمی رود. اول به بابك می گوید که کارهایی زیادی در خانه است که باید به آنها برسد، اما بعد از چند مرتبه که بابك پاسخ منفی از او می شنود دیگر در این زمینه از او سوالی نمی پرسد و به تنهایی به مسابقات می رود.
به دلیل شکافی که در بین این دو نفر به وجود آمده، بابك از محل کار خود با مريم تماس نمی گیرد. اول فراموش می کند که در اوقات بیکاری تماس بگیرد و پس از مدتی این کار به طور کامل قطع می شود. او دیگر برای مريم گل هم نمی آورد زیرا آنقدر خسته است که دوست ندارد در طول مسیر خود به سمت خانه برای خرید گل توقف کند. زمانی که این شکاف بیشتر می شود، بابك دیگر وقایع روزانه خود را برای مريم تعریف نمی کند. زمانی که خانم از او می پرسد امروز چه خبری بود، او معمولا آهی می کشد و می گوید: " خوب بود."
یکسال بعد، پای آنها به دفتر مشاوره خانواده کشیده می شود و در مورد طلاق صحبت می کنند. متاسفانه، این یک موقعیت کاملا طبیعی است که در بسیاری از خانواده های امروزی به چشم می خورد.
روزهای خوش قدیم
در حین دوران نامزدی معمولا شما بهترین لباس های خود را می پوشید تا بتوانید بیشترین تاثیر را بر روی همسر خود بگذارید و با او به بهترین نحو رفتار می کنید. به احتمال قریب به یقین ساعت های متمادی به صورت تلفنی با هم صحبت می کنید و در این میان کلیه احساسات، آرزوها و علایق خود را با هم در میان می گذارید. شاید به تماشای فیلمی بروید که اصلا خوشتان نمی آید اما این کار را تنها به آن خاطر انجام می دهید که زن و یا شوهرتان از دیدن آن لذت می برد.
و مطمئن هستم که هیچ کدامتان اصلا فکر نمی کنید که با شروع زندگی مشترک هیچ یک از آنها تغییر کنند.
شاید تعجب کنید اگر به شما بگوییم که بسیاری از مشکلاتی که در زندگی های زناشویی روی می دهد، تنها با تثبیت "ارزش های دوران نامزدی" قابل برگشت خواهد بود. همچنن زوج های تازه ازدواج کرده باید اصول اولیه پیوند زناشویی را برای همیشه در ذهن خود نگه داند و به انجام آن بپردازند. این کار نیازمند کار و برنامه می باشد اما نتیجه بدست آمده ارزش آن را خواهد داشت.
به موفقیت پشت نکنید
اگر همسر شما بداند که با شروع زندگی مشترک شما از انجام کارهایی که قبلا میکرده اید دست خواهید کشید، آیا به هیچ وجه راضی می شود که با شما ازدواج کند؟
ازدواج مسئله ای استرس زاست در حالی که نامزدی چنین خصوصیتی را دارا نمیباشد. شاید بسیاری از افراد معتقد باشند که دوران نامزدی جزء زمانهای رویایی می باشد و ازدواج جزء واقعیت های زندگی است. درست است که ما نمی توانیم تمام کارهایی را که می خواهیم بعد از ازدواج نیز انجام دهیم، اما می توانیم به انجام کارهایی که ما را به سمت ازدواج رهنمون ساختند ادامه دهیم.
دچار سوء تفاهم نشوید، منظور من این نیست که چون طرف شما تغییر می کند پس شما نیز ملزم به انجام تعهدات خود نیستید. بلکه باید موفقیت را با تمام وجود بخواهید البته اگر طالب یک زندگی موفق زناشویی هستید. شما همسر خود را بر اساس شخصیت و رفتارهایش انتخاب می کنید و او نیز شما را بر همین اساس انتخاب میکند. اگر در رفتار هر یک تغییری مشاهده شود، دیگری احساس ناراحتی کرده تصور می کند که گول خورده و به او خیانت شده.
بنابراین تا آنجا که ممکن است سعی کنید برای همیشه کارهایی را انجام دهید که در همان روزهای اولیه زندگی خود انجام می دادید. با ادامه دادن به این کارها به راحتی می توانید قلب همسر خود را برای همیشه به تصاحب خود در آورید.
اگر ازدواجتان آنطور که مد نظرتان است پیش نمی رود، سعی کنید همه چیز را از اول شروع کنید. از پیشرفتی که در ارتباطتان ممکن است اتفاق بیفتد متعجب خواهید شد .
با تشکر از نویسنده این متن که طبق معمول نمی دانم کی بوده!
محمد-ص (24ساله – دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد واحد قزوین) |
|
|
جوابيه
همین جوری نمی شود انتقاد کرد
خوب جوابیه دادن را مبین حرام اعلام کرده اند من هم با نظر ایشان موافقم اما در مورد بحث های سیاسی اجتماعی اگر مناظره در برطرف کردن شبهات مفید باشد جایز است به همین منظور من در دفاع از شیر زنی به نام خانم رجبی مطالبی را عرض می کنم قبل از هر چیز بگویم من نه از اعضای هیئت دولتم و نه از خاتمی یا احمدی نژاد ریالی سود به من می رسد بر عکس این نوشته ها هم وقتم را می گیرد و هم هزینه اینترنت .اما در یک ماه اخیر بیش از گذشته به مرد عمل بودن و تنهایی احمدی نژاد پی برده ام و در شماره های آینده از این اختاپوس هایی که سیاست و اقتصاد را در چنبره خود گرفته اند و عرصه عمل را بر احمدی نژاد تنگ کرده اند خواهم گفت من وظیفه ام می دانم پاسخ شبهات را در حد توانم بدهم .پس در پاسخ به یادداشتهای همین جوری شماره 560 از آقای احسان غفاری :
احسان خان فرموده اید نوشته های خانم رجبی توهینی به هفتاد میلیون ایرانی است آیا آن 17 میلیون نفر که به احمدی نژاد رای دادند جز این 70 میلیون نیستند؟ بگذریم که این آمار البته 17 میلیون از سی و اندی میلیون واجد شرایط رای دادن بودند حالا غیر واجدین شرایط را هم همه می گذاریم هم رای هم حزبی های شما.
دوم شاخص قیمت ها که 310 قلم است از زمان همان دولت های قبل است و چیز جدیدی نیست در ضمن احمدی نژاد در گزارش سالانه توضیح داد که قیمت برخی کالاها مثلآ آهن و نخود و ... جهانی بالا رفته و قیمت طلا که دیگر هر کودکی هم می داند به نرخ جهانی وابسته است و وقایع داخلی فقط می تواند شک کوتاه مدت ایجاد کند در مورد سایر اقلام چون صادرات آزاد شده و دست دولت را هم با قانونی بسته اند که تعرفه صادرات را نمی توانند بالا ببرند در نتیجه تجار که می بینند قیمت در خارج بالا تر است و تعرفه صادرات هم ندارد صادر می کنند و در داخل نخود کم می شود البته گفتند راه کاری برایش پیدا کرده اند در مورد بالا رفتن قیمت گوشت هم والا ما که در شهرمان گوشت قرمز کیلویی 4000 تومان می گیریم و گوشت لخم 6000 . شما اگه لخم همیشه مصرف می کنید خوب دارندگی و برازندگی ولی دیگر فضا سازی نکنید.و در مورد گوشت مرغ اگه می گید که قیمتش هیچگاه 2000 نیوده در سال 83 هم 2200 تومان بوده.اما خوب من که مثلآ از دولت قبلی انتقاد دارم این دلیل موجهی نیست که آن موقع گران بوده پس الان هم گران باشد اما دلیل گرانی کنونی : در تابستان به علت آنفولانزای مرغی که در پرندگان مهاجر هم شیوع داشت به شعاع 100 کیلومتر از محل آنها مانند دریای خزر یا دریاچه ها همه طیور را معدوم می کردند در مبارزه با این بیماری سازمان بهداشت جهانی از ایران تقدیر کرد و کارکرد ایران را برای کشورهای اروپایی الگو دانست طبق آمار 10 میلیون طیور معدوم شد و طبیعی است این کمبود بالاخره پس از چند ماه خودش را نشان می دهد .اما در مورد اینکه فرموده بودید که رهبر انتقاد کرده اند به شما حق می دهم که اینگونه فکر کنید چون 99% سایت ها و روزنامه ها و حتی صدا و سیما گفته های رهبر را اینگونه القا و تحریف کردند اصل سخن اینگونه بوده رهبر معظم انقلاب ضمن تمجید از کوشش های دولت گفتند: سعی کنید این چند قلم کالا که نرخشان بالا رفته است را هم کنترل کنید تا بعضی از صداها خاموش شود.--همانطور که می بینید یک توصیه است نه یک انتقاد چون ایشان از علت اصلی گرانیهای برخی کالاها آگاهی دارند .اما خوب است حالا که به حرف رهبر هم استناد می کنید پس این حرف راهبر را هم بشنوید :مواظب باشيد دولت به خاطر اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف مذاق و اختلاف جناح مورد تضعيف قرار نگيرد. دولت را بايد نگه داشت. همه بايد رئيس جمهور را مورد تكريم قرار بدهند و اين را همه يك اصل بدانند. اينكه افرادى بيايند و سعيشان اين باشد كه دولت را ناكارآمد جلوه بدهند، اين خدمت به كشور نيست. اگر عقيدهشان هم اين است، اين عقيده را بايست به يك نحوى به گوش خود مسئولان دولتى يا مسئولانى كه ميتوانند اثرگذار باشند، برسانند؛ اما تبليغِ ناكارآمدى دولت را در بين مردم كردن، آن هم غيرمنصفانه، صحيح نيست. اگر واقعيت هم ميداشت، نبايد به شكل تبليغاتى و داد زدنِ بر سر كوچه و بازار ظاهر ميشد؛ چه برسد به آنجايى كه واقعيت هم ندارد و غيرمنصفانه است. دولت با جديت و تلاش خوب، كارِ پرحجم و متكى به محاسبه انجام ميدهد، حالا گيرم كه در فلان مسئله اقتصادى ممكن است نظرى داشته باشد كه با نظر فلان كارشناس يكسان نباشد؛ خوب نباشد؛ اين، از اهميت و ارزش كار دولت نمي كاهد. امروز همه دارند می بينند؛ ما هم داريم می بينيم و ديگران هم شاهدند كه حجم كار متراكمى كه دولت انجام ميدهد، انصافاً درخورِ تحسين و ستايش است؛ كارِ خيلى خوبى است. انتقادهاى غيرمنصفانه نشود. برخورد با دستگاههاى ديگر هم بايد همينطور باشد
در مورد اینکه همسر خانم رجبی یار غار آقای خاتمی بودند احتمالآ شما اصلآ همسر ایشان را نمی شناسید همسر ایشان دکتر الهام در قوه قضائیه شاغل بودند که حتمآ خبر دارید دولتمردان خاتمی با قوه قضائیه کارد و پنیر بودند چون قضائیه را راست و خود را چپ می دانستند اما توضیحات خود خانم رجبی مستند تر است دقت کنید:
مطلب اول اين كه مصر هستند من را با دكتر الهام پيوند بزنند البته این پيوند رفتاري و نوشتاري و گفتاري را من برای تخريب همهجانبة دولت احمدينژاد ميدانم رئيس صدا و سيما بهخوبي از اين مسائل آگاه است
جالب است كه روزنامههاي دوم خردادي من را همسر دكتر الهام مينامند و انگار كه من اسمي ندارم. در اينجا چند نكته جالب را بصورت پراكنده مي گويم: يكي اينكه همة اين آقايان چه راست و چه چپ بسيار عجيب است، فمينيستهايي كه صحبت از ورود زن به مجلس خبرگان و رئيسجمهور شدن او ميكنند و اگر بتوانند زن را پيامبر بعد از رسول خاتم هم مينامند، اينگونه اظهارنظرهاي يك زن مستقل با سوابق مطبوعاتی وسیاسی آشکار را بر نميتابند و سعي ميكنند او را به هر نحوی وابسته به محفلي خاص و سوءاستفادهگر از رانت همسرش معرفي كنند و اصلاً اسمش را هم حذف كرده و با پيوند دادن به همسرش سعي در تخريب انديشة او ميكنند و هم تخريب دولت را به دنبال مي کنند.
دوم مسئلهاي درمورد شناختن من است. من دو مطلب سياسي مهم در تمام كارهايم داشتهام . 1- به مناظره طلبيدن خاتمي. تنها كسي بودم كه در طول هشت سال خاتمي را بهعنوان رئيس جمهور و مسئول كشور براي اينكه اين همه عدم پاسخگويي و بياعتنايي به ملت و بيمسئوليتيش را متذكر شوم به مناظره طلبيدم. 2- وقتي خاتمي در آخر كارش نامهاي براي فردا نوشت يعني انشايي نوشت كه نمره به خودش داد جواب هايي داده شد من هم پاسخي به او دادم بهعنوان برگي براي تاريخ كه اتفاقاً بخشي از آن هم در روزنامه چاپ شد و همين موضعگيري پدرم هم به دنبال داشت. اين دو مسئله نشان ميدهد كه فاطمه رجبي، فاطمه رجبي است نه همسر دكتر الهام. در سال 53 مقاله اي دارم که در یک کتاب چاپ شد . از اول 58 هم كه من دانشجو بودم و نوشتم به صورت اطلاعيههاي دانشگاهي و چه به صورت مسائل ديگر به صورت سلسله وار شروع شد، اما اوج فعايت من در نشرية صبح است ماهنامة صبح، دو هفته نامه و هفته نامه آن، در سرتاسر مملكت افراد چه موافق و چه مخالف حرفهاي من را خواندهاند. اولين باري كه رفتم با يكي از مديران دولت خاتمي در دفتر رياست جمهوري براي تحقيق دانشجويي سئوال كنم، اين آقا وقتي مرا شناخت گفت كه من نسبت شما با آقاي الهام را هم نمي دانستم و البته مقالات شمارا ميخواندم گفت كه يك مبناي منطقي قوي پشت استدلال هاي شما بوده است. بنابراين همة اينها من را از سابقة نوشتن و گفتارم ميشناختند. از خود رؤساي كيهان سئوال كنيد در چند جلسه من با آنها شركت داشتم و داريم ولي يكباره آمدند به تخريب من كه فضاي تخريبي براي دكتر الهام را بيشتر ميكند و هم اينكه ميخواهند بنده را از صحنه خارج كنند.
مسئلة سوم كه ميخواهم مطرح كنم این است که آقایان احتمالا يادشان نرفته كه خانم آقاي عطاءالله مهاجراني يك دفعه به ميدان آمده بود و مطالبي را به زبان آورد چه وقت او را با نام همسرش مخاطب قرار دادند و بدتر از آن خاتمي در مجلس از دفاعي بسيار ضد ملي از وزير ارشاد خود كرد مگر بدون جهت و بدون دليل اسم همسر او را به عنوان يك دانشمند به زبان نياورد؟ چرا يك بام و دو هوا شده است
اولين تخريبي كه در مورد من انجام شد در سال اول رياست جمهوري خاتمي است در مدرسة ... پنجمين سالي بود كه در آنجا تدريس ميكردم با اولین انتقاد در درس تاريخ (وقتی به بخش مشروطه رسيد) از طرف دستگاه آموزش و پرورش دستور آمد. فرداي آن روز مدير مدرسه اعلام كرد كه شما اخراج شدهايد در حاليكه خود مدير مدرسه هم اظهار تأسف ميكرد ولي چنان موج خفقان پيش آمده بود كه مدير مدرسه چارهاي جز اخراج من در وسط سال را نداشت. اين مسئله را بنده در نشرية صبح مطرح كردم آموزش و پروش بلافاصله يك جواب بسيار سطحي داد و دوباره من مستدل نوشتم و ديگر هيچ جوابي نداشتند بدهند البته من هم ديگر هيچوقت پيگيري نكردم (به این قسمت خوب دقت کنید زنده باد مخالف من .درود بر آزادی بیان .شعارهای زیبای آن دوران )
موضوع دوم وقتي بود كه من مقالهاي نوشتم با تيتر «سخني با حافظان شريعت» كه متأسفانه پاسخي از مخاطبين خود كه علما و فضلاءو ... بودند دادهنشد. اين خيلي جالب است كه فجايعي را كه در طول هشتسال دوران رياست جمهوري خاتمي روي ميداد اشاره كردم و هيچ مسئلهاي براي دولت خاتمي نداشت. شنيدم كه شخص رئيس جمهور وقتي مطلب مرا خوانده به سه وزارتخانة ارشاد،كشور و اطلاعات دستور دستگيري و تعقيب بنده را صادر كرده. اين خيلي جالب است آقاياني كه تحمل كردند فحاشي به پيامبر و ... و اصلاً قبول كردند كه دين را بسوزانيد و ما تحمل ميكنيم، من را تحمل نکردند.
در جواب آن یکی از این نهادها در گزارشی به خاتمی نوشت: «فاطمه رجبي يك شخص مستقل است و به هيچ محفل و مركزي وابسته نيست و اين انديشه و نوع نگاه خودش است . هرچند كه تندرو است، اما هميشه اين كار را ميكند.» اما اين باعث نشد كه اينها توبه كنند از اينكه توطئهآميز برخورد نكنند. جالب است جملة آخري كه در گزارش آمده بود اين بود كه «به صلاح نيست با اين فرد اينگونه برخورد كنید». چون چيزي دستگيرتان نميشود بهخاطر اينكه فاطمه رجبي مستقل است و به هيچ حزبي تعلق ندارد برخلاف آنچه كه مديرمسئول كيهان نوشتند از رانت استفاده نميكند.
اما در مورد اینکه در زمان خاتمی چندین روزنامه بسته شد و روزنامه راستی بسته نشد اولآ اینکه آن 200 روزنامه (البته طبق گفته شما ) چند روزنامه بیشتر نبودند که هر دفعه که بسته می شد با اسم دیگری منتشر می شد توس را می بستند اسمش را عوض می کرد و اجازه انتشار از وزیر ارشاد وقت هم که داشتند با اسم دیگری می آمد شرق را می بستند غرب متولد می شد غرب را می بستند شمال منتشر می شد .اما شما گفته اید چند روزنامه جناح راست را بستند ؟ شما بگویید الآن چند روزنامه جناح چپ در این دولت توقیف شده؟اتفاقآ تنها روزنامه دولت یعنی ایران به خاطر جریان کاریکاتورها بسته شده .( این را هم بگویم برای من چپ و راست فرقی ندارد کلی انتقاد به جناح راست و شیخ اصولگرا یعنی ناطق دارم )
در مورد آمار فساد و طلاق و دختر فراری که اظهر من الشمس است ثمره 16 سال فرهنگ و دین سوزی است و افراط و تفریط های بی رویه اما برای حل مشکل شما راه حل بگویید اگر بخواهند به صورت آنی آمار را کم کنند که می شود همان مسئله مبارزه با بد حجابی و سخت گیری در مورد ارتباط دختر و پسرها که اگر همه هم موافق باشند شما یکی آقا احسان این مسئله برایتان قابل تحمل نیست و حداقل روزانه را به توپ می بندید .اما اگر بحث ریشه ای و فرهنگی بخواهد انجام شود که کدام عقلی قبول می کند که کار ریشه ای و فرهنگی در یک سال نتیجه دهد
مطلب جالب که عنوان شده بود در یادداشتهای همین جوری : راستی بنیاد مستضعفان نیز دستاورد رییس جمهورکنونی است ؟ جهاد سازندگی ؟ وزارت رفاه ؟ وزارت تامین اجتماعی ؟ این بزرگراهها و حتی انرژی هسته ای . کدام از اینها محصول و دستاورد رییس جمهور کنونی است ؟
احسان خان از شما که طبق گفته خودتان ( در بیو گرافیتان )جزء نفرات برتر کنکور سال فلان و کارگردان و مغز متفکری که به قول شما در ایران ناشناخته مانده اما کارگردانهای مشهور خارجی همه شما را می شناسند تعجب می کنم .نمونه عرض کنم شما اگر 500 میلیون به کسی بدی برایت خانه بسازد و پی و فونداسیون آن تحمل 2رریشتر زلزله را هم نداشته باشد از او شکایت می کنی و هیچ عقلی قبول نمی کند که طرف در دفاع از خود بگوید درست است محکم نساختم اما به هر حال خانه تحویل شما دادم و حتی با وجود نمای زیبا .دوست عزیز در مورد نقدهایتان کمی بیشتر تعقل کنید .میلیارد ها دلار سرمایه را در طی این سالها دست دولتمردان داده اند کاری انجام دهند خوب مسلمآ با آن همه سرمایه کارهایی هم انجام می شود بحث بر سر این است که تا چه حد کارها درست انجام شده و تا چه حد حیف و میل و یا هدر رفته .شما اگر 10 میلیارد به کسی بدهی و طرف1 میلیارد آنرا بخورد آیا منطقی است که طرف بگوید چرا به من می گویی دزد من که 9 میلیارد آن را برگرداندم این سخن خنده دار در زمان محاکمه شهردار سابق تهران کرباسچی در روزنامه های آن زمان مطرح می شد که درست است که خورد اما کار هم کرد .یکی هم نبود به آنها بگوید خوب اگر کار کرد وظیفه اش را انجام داد و اگر خورد هم دزدی کرده بابت کارش تقدیر می شود و بابت دزدی اش زندان ( البته بگذریم که برای کله گنده ها زندانی در کار نیست ).کسی منکر این نیست که در دولتهای گذشته کار انجام شده، بر کیفیت و نحوه انجام کارها و حیف و میلهای بی حد انتقاد است
در مورد آقای توکلی که گفته بودید : اولا آقای توکلی تا جاییکه من یادم می آید در هر انتخاباتی اعم از مدیریت شهر و روستا تا ریاست جمهوری کاندیدا بوده اند و هیچگاه هم دو تا رای نیاورده اند ، پس سخن ایشان قطعا برای ملت خریداری ندارد .
در مورد اینکه ایشان در هر جایی کاندید بوده اند و رای نیاورده اند یا با بغض حرف می زنید یا حافظه تان در این مورد هم یاری نمی کند اولآ که در حال حاضر یکی از نمایندگان مجلس هستند و رئیس مرکز تحقیق و پژوهشهای مجلس است دوم اینکه در سال 80 در انتخابات ریاست جمهوری ایشان بعد از خاتمی بودند که 5 میلیون رای آوردند .این توضیح برای این بود که بدانید سراسر آمار و ارقام و اطلاعاتتان کذب محض است حال یا تعمدی و یا اینکه اطلاعاتتان اندک است .این توضیح دلیلی بر مورد قبول بودن توکلی از نظر من نیست اگر فرصت شود مفصل تر در مورد ایشان صحبت خواهم کرد فقط به همین بسنده می کنم که دکتر توکلی در انتخابات پس از اینکه از قالیباف نا امید شد در مرحله دوم از احمدی نزاد اعلام حمایت کرد و دکتر خوش چهره هم که از ابتدا از احمدی نژاد حمایت می کرد ،پس از پیروزی احمدی نژاد هر دو انتظار پست وزارت داشتند و چون محقق نشد قبلآ که با تمام برنامه های ایشان موافق بودند به یکباره تبدیل به چهره های همیشه مخالف و همیشه منتقد تمام برنامه ها و وزرای دولت شدند خانم رجبی هم اگر گفته توکل فللان حرف را زده ایشان از مخالفتهای توکلی با دولت آگاه است و گفته بی انصافی در مورد احمدی نژاد به حدی است که حتی توکلی را هم به واکنش وا داشته .
در جایی دیگر گفته اید هر فریاد که هیچ هر زمزمه ای در مخالفت با دولت مساوی با !!!!! نمی گویم منصف باشید چون توقع بسیار زیادی است اما فقط ذره ای انصاف هم داشته باشید کافی است .آیا کسی در مخالفت با این دولت حرفی نمی زند؟ به قول دوستی تمام گروه های اصولگرا و سوسول گرا مدام در مخالفت فریاد می زنند و با هر حرکتی از رئیس جمهور مخالفت می کنند از هر نطقی انتقاد می کنند از هر عملی ایراد می گیرند بعد می گویید کسی جرآت ندارد به قول احمدی نژاد بعضی روزنامه ها تمام سال مخالفت کردند و می کنند آیا دولت حتی یک کار خوب هم نداشته ؟شبیه به خوب چه؟شبیه به خوب هم نداشته که یک مورد فقط تشویق کنند.از سایت آفتاب وابسته به مجمع تشخیص مصلحت تا روزنامه شرق دوم خردادی اصلآ کاری با خوب یا بد بودن کار ندارند اگر مربوط به دولت باشد حتمآ بد است و گرنه خوب .همین روزنامه شرق اگر زنان به ورزشگاه نروند فریاد میزند که آزادی را کشتند و اگر رئیس جمهور بگوید که زنان هم به ورزشگاه بروند تیتر می زنند آی حسین کشته شد و احمدی نژاد اصولگرا دارد اسلام ذبح می کند .نگران روزنامه شرق هم نباشید با آن همه دروغ و افترا و تهمت آنقدر نفوذ دارد که در عرض مدت کوتاهی رفع توقیف شود و در همین مدت کوتاه هم اسم عوض کند و با اسم دیگری به فعالیتش ادامه دهد .
در مورد هزینه سفرهای رئیس جمهور هم مطلبی می فرستم .جالب است کسانی که برای هزینه سفر رئیس جمهور سینه می زنند و به فکر پول بیت المال افتاده اند وقتی برای افتتاح فرودگاه امام 1.890.000.000 خرج می کردند که فقط 38 میلیون بابت خرید گل داده بودند اصلآ نمی دانستند بیت المال یعنی چه .وقتی وزیر امنیتی خاتمی در دست به دست شدن دولت در سال گذشته املاکی به ارزش 300 میلیارد تومان را اسنادش را از دولتی به شخصی تغییر دادند روزنامه شرق جیکش هم در نمی آمد .و .................
در پایان خواهش می کنم در نوشته هایتان دقت کنید صرف داشتن کمی حس طنز یا قلمی به دست گرفتن دلیلی بر توانایی نقد داشتن نیست انتقاد های سیاسی اجتماعی اطلاعات و مستندات می خواهد وگرنه هر کسی می تواند قلم بردارد و بنویسد این سیاست را یا آن حرکت را قبول ندارم مهم این است که با دلیل رد کنید نه از روی بغض و بدون اطلاعات .متاسفانه یا خوشبختانه روزانه هزاران خواننده دارد و و با تشکیک های بدون منطق و پشتوانه شما ممکن است برای خوانندگان هم شبهه ایجاد شود و دلیل جواب دادن من هم به شما فقط همین است و گرنه اگر شخصی بود به هیچ وجه جواب نمی دادم ...یا حق
|
|
|
شاید آزادی بعد از خودکشی اولم نتوانستم و نداستم به سئوال خودم که چرا خودکشی جواب دهم
بعد از خودکشی دوم ام در گور هم نتوانستم و ندانستم به خود و دیگران چه باید بگویم؟
که چرا خودکشی؟ |
|
|
حديث روزانه
کسیکه از دسترنج مشروع خود زندگی کند در قیامت با پیغمبران محشور خواهد شد.
پیامبر اکرم (ص) |
|
|
جمله روزانه
4 آبان
قدرت اصیل یعنی، عشق بورزیم، سازگار باشیم، با خودمان خوب تا کنیم و به دشمنان اجازه ندهیم بر ضمیرمان تسلط یابند.
وین دایر |
|