بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
10 دی
ما هم جسم ایم هم جان. هم پیداییم هم نهان؛ و باید به هر دو افتخار کنیم، نه فقط به آنچه می توانیم ببینیم و لمس کنیم.
وین دایر فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** آري گفتن به هر كاري پيشاپيش به معناي انجام نيمي از آن و مثبت انديشي به منزله مصمم شدن و يافتن نيرويي تازه براي حل مشكلات احتمالي است. فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
حديث روزانه
arash_new2001@yahoo.com |
|
كسی در قیامت در امان نیست مگر كسی كه در دنیا ترس از خدا در دل داشت.
امام حسين (ع) |
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
دانستن چند نکته ی سودمند در مورد زرده تخم مرغ
اگر قصد دارید زرده تخم مرغ پخته شده را برش بزنید ، این خطر وجود دارد که خرد شده و به قطعات نا منظمی تبدیل شود. برای جلوگیری از این کار توصیه می شود قبل از بریدن زرده ، ابتدا چاقو را در آب بسیار سرد فرو کرده و سپس اقدام به برش زدن نمایید.
برای آنکه زرده ی تخم مرغ درست در وسط تخم مرغ قرار گیرد ، هنگام پختن تخم مرغ ها در آب ، آنها را با نوک قاشق یا چنگال در آب جا به جا نمایید.
چنانچه می خواهید زرده ی تخم مرغ را درسته و بدون پوست پخته و برای سالاد و یا به عنوان پیش غذا و ... استفاده کنید ، باید ابتدا زرده تخم مرغ را از سفیده جدا کرده و سپس آن را به آرامی درون آب قرار داده و در حدود 10 دقیقه بپزید
به خاطر داشته باشید هیچ گاه زرده تخم مرغ یا تخم مرغ خام را یکباره و مستقیما" به داخل یک مخلوط داغ نریزید . بلکه ابتدا اندکی از آن مخلوط داغ را به تخم مرغ اضافه نمایید . در این صورت حرارت زرده تخم مرغ را متعادل کرده و از بد شکل شدن و دلمه بستن تخم مرغ هنگام ترکیب با مخلوط داغ جلوگیری بعمل آورده اید .
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
راه هايي که براي درمان بيماري ناخن و تقويت آن مي توانيم پيشنهاد کنيم از قرار زيرند:
دانه هاي بلال به علت داشتن گوگرد، سيليس، آهن، کلسيم و به علت سرشار بودن از ويتامين "B" ، براي ناخن بسيار مفيد مي باشد. بنابراين استفاده از آن چه به صورت خوراکي و چه به صورت ژله مفيد است. براي درست کردن ژله ي دانه هاي بلال ، آنها را از ميوه شان جدا کرده و سپس خوب له مي کنيد و مقدار کمي شير به آن اضافه کرده و مي گذاريد تا حدود 1 ساعت بماند و بعد آنرا با فشار، از صافي رد کرده ، ژله بدست آمده را بر روي ناخن ها مي ماليد. اين ژله از ترکيدن و گوشه کردن ناخن ها نيز جلوگيري کرده و باعث تقويت آنها مي شود.
شنبليله را ريز نموده و خوب آنرا له کنيد. آب اين سبزي باعث مي شود تا ناخن هاي شما کج نشوند.استفاده از مشتقات جو ، براي تقويت ناخنها بسيار مفيد مي باشد. براي اين کار بهتر است جو را خيس کرده و حدود 20 دقيقه در آب بجوشانيد و بعد ناخن را با آن شست و شو دهيد.
خوابانيدن ناخن در آبليمو از شکنندگي ناخن و پوسته پوسته شدن کناره آن جلوگيري مي کند. ماليدن زرده تخم مرغ روي ناخن ها باعث تقويت آنها و جلوگيري از شکسته شدن و بريدگي هاي کنار آن مي شود.
http://lover-than-love.mihanblog.com |
|
صهیونیسم
komeil_fa84@yahoo.com |
|
21- ماري كه سنبل صهيونيسم است
مطابق سوابق و اسرار صهيونيسم سليمان و ساير حكماي يهود در 929 ق.م به اين فكر افتادند كه با روشي صلح آميز بر جهان غلبه كنند.
اين طرح در طول سالياني دراز مطالعه و بررسي شد و سرانجام جزئيات طرح آماده گرديد. حكماي بعدي تصميم گرفتند كه طرح غلبه بر جهان را به مرحله اجرا در آورند. آنان ماري را به عنوان سمبل قوم اسرائيل برگزيدند و موافقت كردند كه رهبران قوم سر مار باشند( رهبران براي هميشه حتي از خود صهيونيستها هم مخفي مانده) و بدن مار عامه صهيونيستها هستند. مطابق اين طرح مار به قلب ملتها نفوذ پيدا مي كند و شروع به بلعيدن دولتهاي غير صهيونيست مي نمايد و در طول سفرش مسيري دايره وار طي مي كند تا سرش مجدداً به صهيون( اسرائيل) برسد.
وقتي گردش مار پايان يافت يك حلقه بوجود مي آيد و تمام كشورهاي اروپائي در حلقه مار محصور مي شوند. قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معني محاصره كردن تمام دنيا است. در طول اين سفر ملتها از نظر اقتصادي مغلوب شده و سرانجام تسليم صهيونيستها مي شوند. زماني مار به صهيون بر مي گردد كه حكومتهاي اروپائي كلاً متلاشي شده باشند.
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
بهرام گور در بخش تاریخی شاهنامه نیز از درخشان ترین چهره هاست. او در این کتاب از تاریخ تا جهان اساطیر در رفت و آمد است. برخی از داستان هایی که در شاهنامه در باره ی وی آمده است از کهن ترین آبشخورهای استوره ای ایرانی نوشیده است. مانند داستان لنبک آبکش و دختران دهقان و هفت پیکر که همه از فرهنگ زنخدایی شکوهمند گذشته ایران آمده است.
بهرام گور در تاریخ شاهنشاهی ایران نیز چهره ای کم مانند است. در شاهنامه تا مقام نیمه انسان و نیمه خدا به پیش می رود. کارهایش همه کارستان و در کار داد و خرد و آبادی و آزادی است.
شاید از همین روست که موبدان و دشمنان آزادگی، پدر آزاده اش را اردشیر بزه کار و خودش را بهرام گبر به معنی کافر و بی خدا خوانده اند.
در زمان بهرام است که نوازندگان و رامشگران در کوچه و بازار برای مردم شادی می آفرینند و برای نخستین بار در زمان ساسانیان به مردم عادی اجازه آموختن و رفتن به مدرسه داده می شود. شهرسازی و پیشه ها رونق می گیرد. امنیت و آرامش گسترش می یابد. دوران وی بنا بر اسناد موجود از بهترین دوران های پیشرفت ایران است. حکومت او را می توان با حکومت عالی آشوکا در هند سنجید.
گور نه آنچنان که گفته اند به معنای گورخر است، زیرا وی به شکار گورخر علاقه داشته است؛ بهرام و رام ، فرزندان سیمرغند که از عشقبازی آنان هر سپیده دم جهان از نو آفریده می شود . بهرام گور همان فرزند سیمرغ است که آیین کهن ا یران را نمایندگی می کند. هنوز زرتشتیان یزد گبر را گور بر وزن( ظلم و جور) می خوانند.
|
|
|
یکشنبه: داستانک
دختری با کوله پشتی قرمز پاتوق همیشگی من ، برای خوردن چیزی شبیه ناهار یا به عبارتی عصرانه اینجاست . یک پیتزاکده نسبتا کوچک ، با سقفی نه چندان بلند، یک طبقه ، با کف سرامیکی لیمویی رنگ ، درست به رنگ روکشهای ۴ صندلی دور دو میز دایره ای شکل و رومیزی ها سفید با حاشیه توری نارنجی .راس ساعت ۴ که همیشه اینجا و پشت میز رو به پنجره بازش می نشینم ،معمولا مشتری دیگری نیست و من به راحتی لقمه هایم را می جوم ، نوشیدنی ام را سر می کشم و به گفتگوی تلفنی دختری که چند دقیقه بعد از ورودم با کوله پشتی قرمز رنگی ، سر به زیر و با قدمهایی سریع می آید و از باجه تلفن روبروی پیتزاکده شماره میگیرد ،گوش می دهم ، روزهای اول ناخواسته و حالا دیگر کنجکاوانه ، برای شنیدن کامل گفته هایش مشکلی ندارم ، هم کوچه خلوت است و هم گوشهای من تیز ، بعلاوه بخاطر حرفه ام ، قدرت لبخوانی ام شنیده هایم را تایید می کند . تماسش که برقرار می شود می گوید : سلام منم فریبا .... ، بنظر ۱۶ ساله است هم سن و سال دوقلوهایم ، شاید هم یکی دوسال بیشتر ، البته مدتی است که چهره اش درهم است و نگران ، آن شادابی روزهای اول را ندارد ،خنده های گاه به گاهش هم کوتاه شده اند و کم . مکالمه اش معمولا بین یک ربع تا بیست دقیقه طول می کشد ، گوشی را که می گذارد با عجله و با قدمهایی تندتر و بلندتر از وقت امدنش دور می شود و دقایقی بعد من هم راهی مطبم می شوم .در تمام طول مسیر رسیدن به مطب و خانه ، و حتی لابلای ویزیت بیمارانم به فریبا ، افکار ، ارزوها و زندگی و اینده اش فکر می کنم . گاهی پیش بینی هایم در مورد تصمیم هایی که خواهد گرفت ، درست از آب در می آید و از این حسم به وجد می آیم . این دختر بخش جدایی ناپذیر افکار روزانه ام شده و روز به روز با بحرانی شدن وضعیت زندگیش توجه و نگرانی من هم بیشتر می شود . مادر شدن برای دختری در این سن و سال ، آنهم طی یک رابطه دوستانه و از مردی متاهل ، دردسری بزرگ و باری سنگین است ، به حدی که می تواند به راحتی و به سرعت پیر و شکسته ات کند . با اینکه اینروزها مرد را زیاد نمی بیند اما دوستش دارد ، انقدر زیاد که حاضر است بی انکه کسی بداند ، دور از خانواده اش و در آلونکی حتی ، ثمره عشقش را بزرگ کند ... دخترش سه ماهه است ، اسمش را هم انتخاب کرده ، بی تا...
به ساعتم نگاه می کنم و به ساعت دیواری پیتزاکده ، بیست دقیقه به ۱۷ است و هنوز نیامده ، دلشوره ام به حدی است که لقمه ها از گلویم پایین نمی رود .بلند می شوم و بیرون که می ایم عینک طبی ام را می زنم . صدای قدمهایم سکوت کوچه را می شکند . خوب که نگاه می کنم می بینمش، روی پله خانه ای چند متر مانده به خیابان نشسته ، سر و دستهایش را میان زانوهایش گرفته .بطرفش می روم دستم را که روی شانه اش می گذارم ، هیکل جمع شده اش وا می رود و پیش از انکه سرش با سنگ پله تماسی داشته باشد ، روی زمین می خوابانمش .ضربانش هنوز می زند اما آهسته....
ساعتی است که بهوش امده ، ولی هذیان می گوید . کلمه هایی گنگ و گاهی اسمی شبیه مهدی از میان لبهای خشکیده اش بیرون می اید .بیتایش هم ، مثل خودش سرسختانه دارد نفس می کشد . حس مادری را دارم که از بهبودی دوباره فرزندش خوشحال است . حالا باید خبردارش کنم و بگویم که در این شرایط درست نیست تنهایش بگذارد. هر چه باشد دارد دوباره پدر می شود.شماره ای را میگیرم که در صفحه پایانی تقویمش دورش خط قرمز کشیده و حرف م کنارش خودنمایی می کند . باید مهدی باشد. بعد از سه بوق ، صدای کلفت و مردانه آشنایی را می شنوم ، یک لحظه حس می کنم حفره دهانی ام دارد از خشکی جمع می شود ، با صدایی خش دار و بریده بریده میپرسم : مهدی یا مهرداد ؟ و گوشی از دستم می افتد .... |
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة آل عمران
آيات:
200
محل نزول:
مدین |
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي مدد ... التماس دعا
|
|
بخش دوم |
مطالب ارسالی ديگر اعضا |
اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
خدایا:مرا یاری ده تا جامعه ام را بر سه پایه کتاب-ترازو-اهن استوار کنم و دلم را از سه سر چشمه حقیقت-زیبایی-و خیر سیراب سازم.
خدایا عقیدام را از دست عقده ام مصون دار. دکتر علی شریعتی
|
|
|
در حاشيه سفر 45 تن از نمايندگان مجلس به سفر حج
حاج آقا حجکم مقبول! می گویند چهل و پنج نماینده مجلس در مراسم حج امسال شرکت کرده اند....این رویند فزاینده شرکت مسئولین در مراسم ها و آئین های مذهبی و بویژه سفر های متوالی حج مشت محکمی است بر دهان استکبار جهانی و کسانی که فکر می کنند برای این حضرات دنیا گرایی و سفر به کیش و انتالیا و اروپا جای ارزشها را گرفته است!!
همین سفرهای معنوی است که پایه های دل و دین مسئولین را محکم می کند تا پای شان در مواقع وسوسه های شیطانی نلرزد و فریب نخورند..
حتی به نظر برخی کارشناسان می بایست این سفرهای پر برکت معنوی به صورت قانونی الزام اور شده و حتی اگر خدای نکرده مسئولی توانایی و استطاعت مالی نداشت از بیت المال باید هزینه این سفر را پرداخت..
پیش بینی می شود این قانون مورد مخالفت هیچ یک از جناحها نباشد چرا که هم پیشنهادی اصلاح گر!! و هم اصول گرایانه!!است.... منبع: وبلاگ ده نمکي |
|
|
نبردهاي زندگي هميشه به نفع قويترين ها و سريعترين ها پايان نمي پذيرد !
دير يا زود برد با كسي است كه بردن را باور دارد ! (ناپلئون)
موفقيت حاصل تصميم گيري درست است، و تصميم گيري درست حاصل تجربه ....
و جالب اين كه تجربه اغلب حاصل تصميم گيري نادرست است. (آنتوني رابينز ) |
|
|
میخواهم .....
ميخواهم زيباترين سلامها را تقديم تو كنم/اما نميدانم
چگونه
ميخواهم بهترين كلام را در گوشت نجوا كنم / اما نميدانم
چگونه
ميخواهم بهترين زمان
در كنار تو بودن را بيابم/اما
نميدانم چگونه
ميخواهم پاك ترين و لطيف ترين نفسها را به سينه لرزان تو
هديه كنم/ اما نميدانم چگونه
ميخواهم سريعترين زمان به تو رسيدن را بيازمايم/ اما
نميدانم چگونه
***********
ميخواهم با تو باشم
ميخوام تاپيدايت كنم
ميخواهم شيدايت كنم
ميخواهم صدايت كنم
ميخواهم با توحكايت رويا كنم
ميخواهم عشق را پيدا كنم
ميخواهم به قد قامتت، قامت ببندم
ميخواهم به تارگيسويت حاجت ببندم
ميخواهم كلام پر اثري يابم
ميكوشم از نگاهت اثري يابم
ميخواهم تا زيباترين رز دنيا را
تمناگيرم
ميخواهم وجاهت دنيا را به كلامي اغوا كنم
ميخواهم
ميخواهم
ميخواهم
......
آه كه اين همه خواسته از تو، چه تلنگري به شانه هي زيبايت
ميكوبد
و تمنائي در كلامم به وجود آورده است |
|
|
تجسم يافته قرآن امام زمان ما شريك قرآن و بلكه روح قرآن است. روح و حقيقت قرآن را در سينه امام زمان (ع) به وديعت نهاده اند. امام زمان (ع) قرآن مجسم است. اخلاق و رفتار او، چونان جد مطهرش رسول خدا (ص) تجسم يافتة قرآن است. «خُلقُهُ القران» اخلاق او قرآن است.
امام زمان (ع) مفسر و مبين قرآن است. او چنان جد اطهرش اميرلمؤمنين (ع) قرآن ناطق است. «انا القرآن ناطق» منم قرآن سخنگو.
بهترين و شريف ترين آيات قرآن در وصف او و آباي طاهرين اوست. « ولنا كرائم القرآن» بهترين و پركرامت ترين آيات قرآن از آن ماست.
برترين مثل هاي قرآن در وصف او و پدران معصوم اوست. «سَموهم باحسن امثال القرآن» ايشان را به بهترين مثل هاي قرآن بناميد.
آري پيوند بين قرآن و امام زمان (ع)، پيوندي وجودي، تكويني و ناگسستني است و شرط سعادت ما، تمسك توأمان به ساحت قرآن و امام زمان (ع) است.
مهدي امام منتظر، نوباوه خير البشر
خلق دو عالم سربه سر، بر خوان احسانش نگين
دانند قرآن سر به سر، بابي ز مدحش مختصر
اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان و يقين |
|
|
از امروز تکبیرمان چیزی کم دارد!
عید اضحی بر ملت ابراهیم فرخنده باد
از امروز تکبیرهای ما گویی چیزی کم دارد . شعاری که نزدیک به یک ربع قرن ، ورد زبان مردم ایران بود : «مرگ بر صدام یزید کافر»
قربانش بروم خدا که گر صبر کنی ز غوره ، حلوا برایت می سازد!
۲۵ سال گفتیم و در حقیقت دعا کردیم که «مرگ برصدام» . این اواخر گویی این شعار تنها یک لقلقه زبانی بود. بعضی ها هم پوزخند می زدند که دلتان خوش است! اما مگر خدا فقط محض خنده برای بندگانش مسیج فرستاده که: ادعونی استجب لکم؟! مگر این همه مادر شهید داغدیده که سر سجاده ، شکایت دجال عفلقی را به خدا می بردند ، سر کار بودند؟... نه نبودند. آن خدایی که به دعا دعوتمان کرده ، صبر را هم به عنوان چاشنی توصیه نموده و چون این همه خانواده شهید - ایرانی و عراقی و شیعه و کرد و سنی- صبورانه دعا کردند ، خدا هم اجابت کرد.
عجب عیدی خفنی داد خدای متعال در آستانه عید اضحی به خانواده های ایثارگران و مادران و همسران و فرزندان شهدا. حقیر هم خالصانه این روز فرخنده را به همه تبریک می گویم. اسعدالله ایامکم. |
|
|
گير 3پيچ سلام بر بر و بچ باحال گروه ..
حال شما .
ما رو نمي بيين خوشين ديگه ..
خب . مي خواستم چند روز پيش ايميل بدم گفتم بذارم اين بحث داغ يه كم كمتر بشه بعدش .. رفتيم مثل بچه هاي خوب نشستيم يه گوشه و به پرتاب انواع و اقسام وسائل شامل تخم مرغ ، گوجه فرنگي ، سانتريفوژ ، بمب ، كامپيوتر ، مرغ + بيماري آنفولانزا و غيره رو از اين طرف به اون طرف رو شاهد بوديم و با چند تا از اين رفيقا چيپس و پفك مي زديم تو رگ و گاهي هم شعر بيا بريم دشت كدوم دشت رو زمزمه مي كرديم .
تا امروز ( شنبه ) كه فردا عيده .. گفتيم بيايم با يه كم چاق سلامتي كنيم ..
حالا عيدتون مبارك .. ايشاالله شونصد تا عيد ببينين ..
و كريسمستون هم مبارك ...
خب .. بريم سراغ اظهار نظرهامون ..
اول اينكه ما نبوديم اين روزانه بازم بي حال شد .. ( دست نزنين ، خواهش مي كنم .. من متعلق به همه هستم ) ديگه كار به اونجا رسيد كه احسان مجبور شد براي خودش نوشابه باز كنه و از طرف كلي از اعضا ( من جمله من ) از خودش تشكر كنه ..
يكي ديگه هم يه لحظه يه فلاشي زد و برقش رفت . .
حالا اصلا نگران نباشين ... عمو گير سه پيچ برگشته .. با دستاي پر ..
قرار بود روز جمعه براتون تريبون آزاد توي راديو رداشته باشم كه به علت اينكه اين مخابرات ما اين قدر گل و بلبله نشد .. آقا طي نيم ساعت قدر يه نخود بل كمتر ما ديتا دريافت داشتيم .. ديگر تو خود بخوان حكايت ارسال را ... اين بود كه تريبون آزاد شوتيبل شد ..
اما ...اما موضوع تريبون آزاد جمعه كه داره مي ياد اختصاص داره به مخابرات يا همون وزارت ارتباطات و ... ( آخرش هم اسم اصلي اين وزارت خونه رو نفهميدم چي بود ... همون پست و تلگراف و علائم دود سرخپوستي به نظرم بهتر بود )
موضعات مورد بحث هم به سرعت اينترنت ، كلونايزر ، adsl و محدوديتش ، فيبر نوري ، سيم كارت اختصاص داره .. هر كي دوست داشت به ايميل راديو روزانه ميل بده از بين نظرات دريافتي يه مجموعه ي توپ مي ريم درباره ي مخابرات ...
اما جمعه ي بعديش تريبون آزاد رو اختصاص دادم به مترو .. آخ اين قدر ازش حرف دارم كه .. + فيلم و عكس ..
دو تا خبر داغ داغ هم دارم .. يكيشون اينه كه با اطلاع شديم كه چند تا از اعضا گروه قراره يه بمب هنري داشته باشن .. نمي گم چيه تا به قول شيطونك حالتون بره تو قوطي . .
خبر دوم هم مربوط به منه .. ( عروسي و اين چيزا نيست .. خدا شاهده .. ) اينم نمي گم تا بازم حالتون بره تو قوطي .. اخوي شيطونك .. تيكه ي جديد نداري بابايي .. فر خوردم از بس اينو گفتم ..
اما گير جديد . ( بسم الله )
روز جمعه 24 آذر انتخابات بود ... اصلا كاري ندارم كه كي چي شد .. فقط حاشيه خوراكه .. وقتي كه زمان رسمي تبليغات شروع شد هر جايي كه ممكن بود از اين كاغذا پر شد ... خدا مي دونه چقدر پول خرج شد اين وسط ... آخه نامردا يا از آب دهن استفاده مي كردن كه پوستر فرتي مي افتاد زمين .. يا از سيمان و بتون آرمه ( فكر كنم درست نوشته باشم ) استفاده مي كردن كه با ديناميت هم نمي شد اون پوستر رو از ديفال جدا كرد . .آخه پدرت خوب .. مادرت خوب .. به فكر اون مامور بدبخت شهرداري هم باش .. درسته پول كارش رو مي گيره ولي توي اون سرماي كوفتيه پاييز مي دونين تمييز كردن اين چيزا چقدر زجر داشت ... نمي دوني آخه .. تو اون دستاي از سرما قرمز شده رو نديدي كه با چه مكافاتي اين چيزا رو از چهره ي شهر پاك مي كرد ... (..... ) اينا فحش بود سانسور شد ..
براي مجلس خبرگان خب الحمدالله كه قوانين ورودي سخت بود و هر كس به كله اش نمي زد كه بره كانديد بشه .. اما واي به حال شوراي شهر ... يه شهر فسقلي خدا نفر كانديد شدن .. يارو با دوز و كلك گفته بوده ليسانس شهرسازي دارم بعد كه نفر اول انتخابات مي شه معلوم شده آقا ديپلم هم نداره .. ( توي يكي از شهرهاي غربي كشور اين مسئله رخ داده )
حرفم اينه كه اين شورا بايد از افرادي تشكيل بشن كه صلاحيت داشته باشن نه سبزي فروش محله ي ما ...تازه اين صلاحيت رو كي بايد تاييد كنه ؟ ببخشيد اگه بي ادبيه ها ولي وقتي نظر يه تعداد دختر رو پرسيدم يكي از كانديدها كه يه پسر جوان خوشتيپي بود رو انتخاب كردن و يكي از خانم هاي محترم كه كانديد شده بود و براي زيباتر شدن از هيچ چيزي دريغ نكرده بود نظر اكثر مردا رو جلب كرده بود و تا اونجايي كه خبر دارم به شورا هم راه پيدا كرد .. ( نتيجه ي اخلاقي ... مدرك و كارايي كشكه .. هر چي خوشگل تر آراي بيشتر)
بعدش وقتي يكي انتخاب شد چطور مي شه رو كارش و حرفش و وعده هاي انتخاباتيش نظارت كرد ؟ كه يارو كارش رو انجام داده يا نه ؟
...خب .. در رابطه با اين انتخابات خيلي حرف و حاشيه مي شه گفت .. ولي سوال اصلي من بي جواب خواهد موند كه چرا شورايي كه قراره حلال مشكلات شهر و مردم شهر باشه تبديل شده به محلي براي پوز زني سياسيون اين وري و اون وري و اون طرفي و اين طرفي ؟
با احترام : گير سه پيچ .
راستي .. يه مدتي بود حالم خوب نبود ... آخه قربون خودم نرفته بودم پس نتيجه مي گيريم كه قربون خودم تا بعد .
|
|
.
|
عيد دوستي خدا
عيدقربان، عيد دوستي خداست، عيد دوستي ابراهيم (ع) با حضرت رحمان. چه نيكوست رسيدن به مقام « خليلاللّهي » و چه دشوار ! اگر نفس امّاره را به قربانگاه حضرتش ببريم و براي خوشنوديش آن را ذبح كنيم. شايد خدا همانقدر دوستمان بدارد كه خليلش را دوست دارد.
« من اسماعيلوار امشب، به يادت اشك ميريزم
بيا تا در مناي عشق، قرباني شود چشمم. »
كاش خدا، ذبح شهوتهايمان را در مذبح رضايش قبول كند تا براي لحظهاي هم كه شده، طعم سعادت را با تمام وجود بچشيم و آنقدر طعم شيريني حضورش در دلمان بماند كه لحظههاي آلودگي در نظرمان هيچ شود.
همّتي ميخواهد تا پنجرهي خواستنيهايي كه ما را از بارگاهش دور ميسازد، به روي چشم و دلمان ببنديم. تلاشي بايد تا احساس خود را قرباني چيزهاي پوچ و بيارزش نكنيم.
همّتي بايد تا به خاطر زرق و برقهاي دنيا، دل غمگيني را كه هنوز به گناه آلوده نشده، نشكنيم؛ تا افقِ مهرباني او را كه « ارحمالراحمين » است، با چشم دل ببينيم.
« سعيِ » وافري بايد، تا دلمان پر از « صفاي » حضورش شود.
اگر با آسمانِ روشن يادش آشنا شويم، پرواز آسان ميشود.
خدا كند كه اگر دلمان با سنگِ نامهربانيهاي اين دنيا مي شكند، بال و پرِ وصالمان نشكند. اگر دل بشكند، نزد خدا عزيز ميشود، ولي اگر سنگينيِ گناه، بالهامان را بشكند، شرمندهي خدا ميشويم و از سعادتش دور ...
اما بالهاي مجروح از تير آلودگي را ميتوان با توبه، مرهم گذاشت چرا كه « او دوستدار توبهكنندگان است. »
همهي ما عيدقربان را دوست ميداريم. روزي كه دلها به مناي عشق او ميروند تا هر آنچه را كه در نظرشان زشت و گناه مينمايد، قرباني كنند.
امّا ...
بهتر از آن دوستيِ خداست كه در هيچجا به دست نميآيد، مگر در قربانگاه رضاي او.
پس ...
اي مهربان خداي بيهمتا كه فقط بهشت را برايمان پسنديدهاي !
ياريمان كن تا دشواري امتحانات بر ما سهل شود.
مددي فرما كه نفسمان بر ملك وجود، فرمانروايي نكند.
اي صاحب جلال و جبروت و اي مالك لاهوت و ناسوت !
مردوديمان را در امتحانِ ورودي دانشكده سعادت مپسند.
دستمان گير كه:
« انكّ انت الوّهاب ».
|
|
hichkassssssssss_ssssssssss@yahoo.com |
|
salam
dar akhbar bood ke majles ba gheyde 2 foryyate be
dolat dastoor dade ke dar ravabet ba ajanse energye
hasteyi tajdide nazar kone. harchand man motmaennam ke
khode dolat dar een zamine pishghadam boode va
eghdamati dar nazar dare,vali be onvane yek Iranie
Ahmadinejad doost(ke ta chanvaghte dige jaygozine
loghate vatanparast khahad shod) pishnahadati be dolat
dashte basham:
1. dafeye bad ke aghaye Albaradeyi ya sayere masooline
ajanse be Iran oomadan, bayad ba komake doostane
hezbollah(hamoon lebasshakhsihaye sabegh) ke dele pory
azashoon daran, oonaro be bade kotak begiran ta dige
azin ghalata nakonan.
2. dolat be daneshjooyane sinechak va tahte peyman
dastoor dahad ke lanehaye jasoosi(sefaratkhanehaye
Alman,Faranseh,Engelestan va sayere keshvarhaye
oroopayi) ro eshghal konan va jasoosan ro gerogan
begiran ta enghelabhaye sevvom ta dahom ham shekl
begire.(tozih aanke emam farmoodan 13 aban enghelab
dovvom bood)
3. diplomathaye Iran dar ajans va sazmane melal ya
harjaye dige ke mitoonan ba khodeshoon gojeh va
tokhmemorghe gandide bebaran va be samte diplomathaye
belade kofr partab konan.
4. be jenabe Saeed Asgar(kasi ke Hajjarian ra teror
kard va alan dare azad migarde) mamooriat dade shavad
ke George W.Bush ro teror kone ta hame rahat beshim.
.
.
.
.
doostan mitavanand pishnahadate khod ra be daftare
riasate jomhoori ersal nemayand va man midanam ke
aghaye Ahmadinejad hatman hamaro amali mikone.
|
|
|
یادداشت های همین جوری
دوست عزیز از من سوالاتی را پرسیده بودند که تا جاییکه ذهنم همراهی کند ، پاسخ می دهم ولی لازم به ذکر است که بنده نه دانش سیاسی دارم و نه قوه تحلیل سیاسی . این پاسخ ها صرفا عقیده و برداشت شخصی خودم هست و لا غیر .
الف ) علت پیدایش دوم خرداد ریشه در بسیاری از عوامل داشت که شاید مهم ترینش از دید بنده ، برتری کارنامه آقای خاتمی نسبت به دیگر کاندیداها بود و شاید یکی دیگر از علل پیدایش دوم خرداد ، برگرداندن ارزش های اجتماعی - انسانی بود که تا آنروز به شدت پایمال شده بود و از مردم جامعه سلب گشته بود .
ب ) در مورد اینکه چه کس یا کسانی جامعه را به سمت دوم خرداد سوق دادند ، بنده بی اطلاعم و شاید اگر کمی صبر کنیم ، تاریخ نشان خواهد داد که علت آن چه بوده است .
پ ) در تیر هشتاد و چهار ، اشتباهی که دوم خردادی ها کردند ، علم کردن شخصی بود که به نظر بنده ، یکی از مستهجن تریم آدمهای روزگار است ، یعنی دکتر معین که همیشه بنده حقیر به دیپلمه بودن ایشان هم شک داشتم ، چه برسد به دکتر بودنشان . شاید اگر آقای میر حسین موسوی یا برادر آقای خاتمی کاندیدا می شدند ، اوضاع به گونه ای دیگر رقم می خورد .
ت ) از رابطه آقای هاشمی با اصلاح طلبان ، بنده بی اطلاعم .
ث ) مطمینا دولت متعلق به همه است و شاید بهتر باشد بگوییم دولت خود ملت است ولی تاکنون ( حداقل بعد از انقلاب ) بنده اصلا چنینی چیزی را لمس نکرده ام و همیشه دولت تافته ای جدا بافته از سایرین بوده ، ولی درجه اجتماعی بودنش متغیر بوده .
ج ) این را باید از خود آقای خاتمی بپرسید ولی تا جاییکه من می دانم در زمان دولت ایشان ، کمیته مخصوصی جهت پیگیری این موضوع برپا شد . راستی مگر دولت شما پاسخی داده !!!
چ ) این را هم بهتر است از رییس مجلس آن موقع بپرسید . بنده بی اطلاعم .
ح ) دوست عزیز ، این سوال شما جنبه شخصی ندارد که من جواب بدهم . این را باید وزیران دولت آقای خاتمی پاسخگو باشند و نه بنده .
خ ) تا جاییکه من می دانم ، زمان دولت آقای خاتمی ، آن آقازاده ها هرپستی که داشته اند را تا به امروز حفظ کرده اند . مثلا آن آقازاده که رییس مترو بوده ، در زمان دولت کنونی هم هست . حالا چرا فکر کردید دست پسران آقای هاشمی از مملکت در زمان دولت شما کوتاه شده ، خدا داند !
د ) تا جاییکه من به یاد می آورم ، سنگ بنای تورم از زمان جنگ آغاز شد و نه دولت خاتمی . اگر یادتان باشد در طنزهای بی مزه آن موقع ، همیشه کاسب ها ( بهتر بگویم بقال ها ، جنس ها را انبار می کردند ) منشا تورم شناخته می شدند و به مرور زمان تورم علمی شد و وارد اقتصاد و سیاست شد .
ذ ) مطمینا من جای هفده میلیون نمی توانم پاسخگو باشم ، بهتر است این سوال را از دوستان اصول گرای گروه بپرسید .
ر ) این غارت بیت المال از زمانی که مسلمانان به ایران حمله کردند ، رایج شد . چون همانطور که مستحضرید ، واژه بیت المال از واژه های اسلامی و عربی است و قطعا هم برداشت از بیت المال به دوران پیامبر بر می گردد که از آن دوران تاکنون ادامه یافته و اصلا هم ربطی به آقای خاتمی ندارد ، همانطورکه به آقای احمدی نژاد ندارد ولی دولت وظیفه اش کنترل علمی این قضیه هست و نه دامن زدن به آن . مثلا در همین تحریمی که چند روز از آن نگذشته ایم ، قیمت مسکن مجددا متورم شد !
ز ) اگر به نقش های تخت جمشید نگاهی بیاندازید متوجه می شوید که از آن دوران . حتما خوانده اید که ولایات دیگر برای پادشاهان هخامنشی سوغاتی را می آوردند و احتمالا آنزمان این مشتلق ها ، همان رشوه های کنونی بوده است . ولی این را مطمینم که باج دهی ( دقت کنید که نگفتم رشوه ! ) در زمان رییس جمهور کنونی به اوج خود رسیده است . توگو ، سوریه ، روسیه ، چین ، کره ، سودان ، ونزویلا و دیگر کشورهای آفریقایی و آسیایی مطمینا عاشق چشم و ابروی انرژی هسته ای ایران نیستند که از آن سر دنیا بیایند کاسه داغ تر از آش برای ما شوند ! که بعد از خوردن اینهمه باج ، چقدر هم شدند . بیچاره مردم !!!
ژ ) اگر اعتقادی بخواهیم بحث کنیم ، امام عصر عج . ولی این واپس زدگی را قبول ندارم . مثلا آیا به همان اندازه که زمان انقلاب از حکومت پهلوی انزجار بود ، اکنون هم هست ؟ یا چرا پس از هشت سال ، آقای هاشمی دوباره بیش از قبل رای می آورد ؟ یا اگر این فرض شما درست باشد ، آقای احمدی نژاد هم در دوره های بعد ، مطمینا واپس گراییده می شود و کلا زهی باور الکی به ایشان . ولی مجددا می گویم که من این واپس زدگی را بهیچ عنوان قبول ندارم ، چون در هر دوره ای از مردم شنیده ام که گفته اند ، کاش زمان فلانی بود و اشاره به دولت قبلی داشته اند .
ولی در جوابتان به نظر بنده ، انسان بودن ، مهم ترین رکن است . سپس انتخاب مشاورانی در زمینه های مختلف ، که بتوانند آن فرد را بعنوان حاکم ، راهنمایی کنند فارغ از اعتقادات مذهبی ، سیاسی و جناح و غیره . والسلام . |
|
|
اميركبير هم فتح شد ...
بالاخره پس از روزهاي بسيار، گمانه زني و ترديدِ افكار دربارة آمدن و يا نيامدن رئيس جمهور به دانشگاه صنعتي اميركبير، اين اتفاق بسان يك حادثه و شايد يك پديده به وقوع پيوست و رئيس جمهور در جمع دانشجويان و اساتيد پلي تكنيكي حاضر شد. آمدن رئيس جمهور، در حالي اتفاق افتاد كه سالهاست هيچ رئيس جمهوري به اميركبير پا نگذاشته است و پيش از اين ترس از ازدحام و اعتراض پلي تكنيك، تابوي فراگيري شده بود كه اميركبير را در اذهان جلوه اي ديگر مي بخشيد و بدين دليل بعيد مينمود كه در اين شرايط و به اين طريق بشكند. هفته ها قبل، در محافل رسمي و غير رسمي زمزمه هايي شنيده مي شد كه رئيس جمهور به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو به دانشگاه اميركبير خواهد آمد. روز دانشجو گذشت و اين شايعه رنگ حضور به خود نگرفت. در نتيجه اين گمان و حدس، به يقين بدل شد كه اين اجتناب رؤساي دولت از حضور در اميركبير، در دولت نهم نيز ادامه خواهد يافت و جريان مخالف به اين زوديها درهاي دانشگاه را به روي هيچ احدي نخواهد گشود. تا لحظه اي كه رئيس جمهور از ميان محافظانش پا به سالن ورزشي دانشگاه امير كبير گذاشت، اين گمانه در نوسان بود كه آيا آقاي رئيس جمهور خواهد آمد يا منصرف خواهد شد. مرور و بازخواني حادثة حضور رئيس جمهور در اميركبير، اين تحليل را قوت مي بخشد كه رئيس جمهور، دقيق و شفاف ميدانست كه به كجا پا مي گذارد و انگار كه تا انتهاي خط را خوانده بود. رئيس جمهور بابت حضور در اميركبير با طرح و برنامة از قبل تعيين شده به دانشگاه پا گذاشت. اگر نگوييم اين روزها اميركبير، ناموس جريان مخالف بوده است، مي توان اقرار كرد كه اين دانشگاه در نگاه جريان مخالف، سنگر مستحكمي است كه تعرض به آن بهاي سنگيني را به بار خواهد آورد. اينكه دولتهاي سابق به تمام دانشگاهها سر زده اند، اما اميركبير را از اين سركشي و ديدار و ملاقات معاف داشته اند، شايد مبين اين استحكام بوده باشد. وقتي شايعاتي مبني بر حضور رئيس جمهور در اميركبير آغاز شد، تحليگران متوجه شده اند كه رئيس جمهور خيز نهايي را براي فتح اين جبهه برداشته است و مي كوشد به هر نحو ممكن، اين هراس هميشگي دولت از اميركبير را بشكند. اين خيز برنامه ريزي شده، درحالي توسط رئيس جمهور برداشته شد كه جريانِ مخالف در تقابل، اميركبير را به اوج التهاب كشانده بود و روز قبل از آن تحكيم وحدت را ميهمان اميركبير كرده بود. و از ديگر سو رئيس جمهورسكان دار هدايت دولتي است كه به تعبير خود، روزنامه هاي بسياري، با هتاكي و تهمت مي كوشند او را به موضع انفعال و تسليم بكشانند. رئيس جمهور مي دانست فتح اين سنگر فقط به شجاعت و تهور نيازمند است و اين همه جز از دست وي برنخواهد آمد. علي رغم تلاش بسيار جريانات موافق و مخالف و حتي دانشگاهيان و مديران اميركبير، رئيس جمهور در اين راه، بر خواستة خود پا فشرد و ثابت كرد كه در اميركبير از هرآنچه پيش آيد، نخواهد ترسيد و شديدترين سؤالات را خواهد شنيد و پاسخ خواهد داد. در رقابت وزنه برداري، تمام تلاش وزنه بردار آن است كه بر قطعة آهنين چند صد كيلويي، فائق آيد، اما در اين ميان، معدود وزنهبرداراني هستند كه مرادشان از وزنه برداشتن، نه اعمال قدرت بر وزنة سنگين است كه مي خواهند بر حريفانشان فائق آيند و نشان دهند كه اين برتري چشمگير است. در اين حالت وزنه بردار از آن هنگام كه وزنه را كاملاً بالاي سر خود مي برد و چراغ تأييد هيأت داوران را مي گيرد، وزنه را دو- سه ثانيه اي بيشتر روي سرش نگه مي دارد تا ثابت كند برتري قابل ترديد نيست. به همين منوال، رئيس جمهور هم مي دانست كه براي آنكه برتريش چشمگير باشد و به اين فتح و ظفر، هيچ تشكيك و ترديدي وارد نيايد، بايد در تمام لحظه هاي اين رقابت، به گونه اي عمل كند كه هيچ حرف و حديثي به جاي نماند. دكتر احمدي نژاد، فارغ از شرايط ملتهب سالن، مثل هر ديدار ديگر، با طمأنينه و اطمينان كامل در ميان جمع اندكي از محافظان خود وارد شد و با صبر و آرامشي مانند هميشه، روي سن براي همه دست تكان داد. اين روند در تمام طول مراسم با آرامش هرچه تمام تر ادامه يافت. حتي در جاهايي كه دانشجويان در ميان جمعيت مشغول زد و خورد بودند، رئيس جمهور فقط به صحبتهايي گوش مي داد كه توسط نمايندگان دانشجو پشت تريبون ايراد مي شد. اين وضع در ميان صحبتهاي رئيس جمهور هم ادامه يافت و در حالي كه جريانهاي مخالف به شدت مشغول فرياد شعارهاي تند و زننده عليه رئيس جمهوري بودند، رئيس جمهور از هر دري سخن گفت و در هيچكدام از بخشها، حرفش را كوتاه و يا سانسور نكرد. آنهايي كه حرفهاي رئيس جمهور را از بيرون سالن، فقط گوش ميدادند و از محتويات سالن بي خبر بودند، اصلاً گمان نمي كردند كه رئيس جمهور در حالي دارد بدين سادگي و صلابت سخن ميگويد كه در پايين جايگاه استقرار، عده اي بر عليه وي زننده ترين الفاظ را شعار مي دهند و عكسش را با فندك به آتش ميكشند. رئيس جمهور در ادارة جلسه نيز چندان توانمندي از خود نشان داد كه از كمتر سياستمداري انتظار مي رفت. وي براي هر شعار و يا هر عكس العمل تند، پيام و يا حرفي داشت و اين باعث نشد كه در طول مراسم، تمام حرفش را به همه نزند. رئيس جمهور در اين جمع ملتهب و پريشان، حتي تهديد عليه آمريكا و انگليس و يا موضع گيريهاي هسته اي را نيز فراموش نكرد و حتي براي مفسدان اقتصادي و زمين خواران دماوند و لواسانات خط و نشان كشيد. در اين ميان حتي تيم محافظ رئيس جمهور نيز انگار كه كاملاً توجيه بودند و چنان رفتار مي كردند كه اين قدرت دو چندان نموده شود. سه مرتبه انفجار نارنجك صوتي و چندين مرتبه پرتاب كفش به سمت جايگاه، حادثه اي نبود كه گارد حفاظت شخصيت اول اجرايي كشور به راحتي از آن چشم بپوشد. اما در طول مراسم، شاهد بوديم كه جز يك مرتبه، هيچگاه محافظ پشت سر رئيس جمهور از يكنفر بيشتر نشد و هيچ تكاني هم به خود نداد. شعار فرياد گونة رئيس جمهور در اوج ناآراميهاي سالن كه گفت "توپ تانك مسلسل ديگر اثر ندارد"، خود مؤيد اين معنا بود كه اين كارها كه امروز از مخالفان مي بينيد جز هوچيگري، چيزي نيست و نيازمند عكس العمل نميباشد. رئيس جمهور در طول مراسم بيشتر از شش مرتبه به ذكر خاطره پرداخت و تأكيد كرد كه اين را كه مي گويم خاطره است و اينها همه در شرايطي بود كه هرلحظه تعدادي از جريان مخالف با شمارش معكوس به سمت جايگاه خيز بر ميداشتند و فشار ميآوردند. اما رئيس جمهور دست از اين خاطره گويي بر نمي داشت و ثابت مي كرد كه حتي مي توان در اين شرايط خاطره هم گفت و مزاح كرد. تا آخرين لحظة حضور رئيس جمهور در دانشگاه، اين روندِ مديريتي بدون هيچ نقص از جانب وي رعايت شد. به گونه اي كه پس از اتمام صحبتش، برخلاف معمول هر رئيس جمهور يا مقام بلندپاية ديگر، به سرعت در جمع محافظانش پنهان نشد و با تأني بين جمعيت ايستاد و حرفهايشان را شنيد و حتي بعد از 10 دقيقه كه به ماشينش رسيد، محافظانش راه را براي دانشجويان باز گذاشتند كه خود را به سمت ماشين رئيس جمهور برسانند و از او تقاضا كنند كه انگشترش را به دانشجويان هديه بدهد و رئيس جمهور در آرامش كامل، بي اضطراب از هرگونه تهديد و حمله از جانب مخالفان، به جاي انگشتر تسبحش را از جيب بيرون آورد و به دانشجوي متقاضي هديه داد. جريان مخالف هرآنچه كه نيرو داشت صرف كرد و هرآنچه در چنته داشت رو كرد تا اين پيروزي نصيب رئيس جمهوري نشود؛ اما بر خلاف انتظارشان، چنين نشد و رئيس جمهور در حالي سوار بر ماشين خود پاي از دانشگاه اميركبير بيرون گذاشت كه يقين داشت اميركبير هم فتح شده است
سيد مهدي سيدي ------------- ایام به کام
|
|
|
واکنش
موضوع ) و باز هم عراق...
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان. امیدوارم که ایام به کام باشد.
قبل از اینکه به بحث امروز بپردازیم، باید نکته ای را درمورد مطلب قبلی خود و جوابیه هایی که دربارۀ آن داده شد عرض کنم. کسانی که مطلب مرا خوانده اند، می دانند که نکات بسیاری در آن مطرح شده بود. مسائلی که هر کدام می توانستند ذهن موافقان دولت را حداقل برای مدتی کوتاه در طول عمرشان به کار بیاندازند. ولی این دوستان راحت ترین کار ممکن، که همانا پاک کردن صورت مسئله بود را برگزیدند و به جای پاسخگویی به ابهامات مطرح شده، مشتی خاک رس در هوا پاشیدند و با بیان کردن سخنانی بیهوده و بی ارزش، بار دیگر نام دولت پاسخگو را در یادها زنده کردند.
دوستان من! اگر توان پاسخگویی را ندارید، الزامی نیست که وقت خود را در راه نوشتن این چرندیات بی معنا هدر دهید. مطمئناً اگر جوابیه ای ندهید، کسی حکم اعدام شما را صادر نمی کند. پس لطفاً تنها زمانی دست به نگارش جوابیه ( نه فقط برای من نوعی، برای هر شخصی که عقیده اش را نمی پسندید) بزنید که حرفی برای گفتن داشته باشید. چرا که با نوشتن چنین مطالبی، فقط و فقط حکم جهل خود را امضاء می کنید، نه سند روشنفکری ما را!
بیایید و قبل از باز کردن دهان، چشمانتان را باز کنید...
خب...، به سراغ موضوع امروز می رویم
دیروز که داشتم در میان خبرگزاری های خارجی جستجو می کردم، ناگهان به مطلبی برخوردم که تعجب مرا برانگیخت! حتماً از بحث ها و اختلاف نظرهایی که بر سر کمک 120 میلیون دلاری ایران به عراق بود مطلع هستید و می دانید که بنده و بسیاری از دوستان با آن مخالف بودیم. ولی دیروز خبری دیدم که بسیار تأسف برانگیز بود. این خبر بیان می کرد که مقامات ایران با پرداخت وام یک میلیارد دلاری به عراق موافقت کرده اند! ابتدا که این خبر را دیدم، باور نکردم، ولی وقتی به چند خبرگزاری دیگر نیز سر زدم، متوجه شدم که احتمال صحت خبر زیاد است. بنده این خبر را در چندین سایت خبرگزاری معتبر جهان دیدم. دو سایت انگلیسی، یک سایت امریکایی، یک سایت فرانسوی، و یک سایت عربی. البته باز هم شک داشتم، ولی وقتی که صحبت های یکی از مقامات دولتی ( نام نمی برم ) را شنیدم، بیش از پیش به صحت خبر اطمینان پیدا کردم.
البته هنوز هم مایلم و امیدوارم که این خبر درست نباشد، ولی نمی توان از مسئله ای که بدین شکل مطرح شده است، به سادگی گذشت.
یک میلیارد دلار...
واقعاً مملکت ما چنین پول هایی دارد و وضع زندگی مردمش اینچنین است؟
براستی چرا این پول ها خرج مردم نمی شود؟ آیا مردم عراق از مردم ما لایق ترند؟ آیا همین عراقی ها نبودند که سال ها صدام را مانند بت می پرستیدند و حتی جرأت بیان کردن اعتراضی کوچک را هم نداشتند؟ آیا همین عراقی ها نبودند که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی، ده ها برابر این مبلغ را بعنوان خسارت ناشی از جنگ بر ملت ما تحیمل کردند؟ حالا چه شده است؟ حالا که صدام حسین معدوم شده است، ما باید گذشتۀ خود را فرموش کنیم و ملت عراق را برادر بدانیم؟
احتمالاً دوستان موافق دولت، می گویند که ایران با این اقدام خود ( اعطای وام هنگفت به عراق ) به فکر جنبۀ انسانی کمک نبوده است، بلکه جنبۀ سیاسی آن را در نظر داشته و با این اقدام خود، باعث بهبود وضعیت سیاسی ایران در منطقه شده است.
عزیزان من! اهدای وام به دولت عراق، نه تنها کمکی به بهتر شدن اوضاع سیاسی ما در منطقه نمی کند، بلکه عامل مخربی نیز برای آن به شمار می رود. درواقع این اقدام ما، بیش از آنکه دولت های عربی را به حمایت از ما وادارد، باعث می گردد که چهرۀ ما در نزد غربی ها مخدوش تر از گذشته شود. دلیلش را هم احتمالاً همۀ شما عزیزان می دانید. بنا برا آخرین اخباری که امروز شنیدم، شمار سربازان امریکایی کشته شده در عراق، از زمان اشغال این کشور به 2996 تن رسیده بود ( و احتمالاً زمانی که شما این مطلب را می خوانید از مرز 3000 نفر هم گذشته است ). مسلماً در چنین شرایطی، دولت های غربی ایران را بیش از پیش حامی تروریست می دانند و کمک های ایران به عراق را به چشم عاملی می نگرند که عراقی ها را در تهیۀ سلاح و مهمات و به پا کردن آشوب در عراق یاری می دهد.
دولتمردان! شما نیز چشمان خود را باز کنید و اوضاع ایران را ببینید. چنین مبلغی می تواند نقش بسزایی را در سر و سامان یافتن برخی موارد و مشکلات داخلی ایفا کند. بحث تورم بی سابقه، تنها بخش کوچکی از مشکلات مردم ایران است. مسلماً مشکلات بزرگ تری نیز وجود دارند که اندکی تجدید نظر در تصمیم گیری ها، می تواند به برطرف شدن آن ها کمک کند.
حتماً از جریان آقای کریمی راد ( وزیر دادگستری و سخنگوی قوۀ قضائیه ) مطلع هستید ( جا دارد که قبل از هر چیز، این اتفاق ناگوار را به خانواده و بازمانگان آن مرحوم تسلیت بگویم). یادم نمی رود که صبح روز حادثه، آقای کریمی راد سخن از به جریان افتادن مجدد پروندۀ شهرام جزایری عرب به میان آوردند، و درست در همان شب و در جادۀ سلفچگان بر اثر اتفاقی که سانحۀ رانندگی عنوان شد به دیار باقی شتافتند.
جناب احمدی نژاد! می توان به جای ریختن پول ملت در شکم اعراب بیگانه، اندکی هزینه صرف برطرف کردن چنین مشکلاتی کرد.
سخن را کوتاه می کنم. امیدوارم که مسئولان، قدر ایران و ایرانی را بدانند.
حق نگهدار...
میلاد – تا بینهایت
|
|
|
دهم ذى الحجه، عيد سعيد قربان
خنجر شوق بر حنجر نفس
عيد قربان جلوه گاه تعبد و تسليم ابراهيميان حنيف است . فصل قرب يافتن مسلمآنان به خداوند، در سايه عبوديت است .
اگر ابراهيم خليل ، در اجراى فرمان پروردگارش ، خنجر بر حنجر اسماعيل مى نهد، اگر اسماعيل ذبيح ، پدر را در اجراى امر خدايى ، تشويق و ترغيب مى كند، اگر شيخ الانبياء در نهادن كارد بر حلقوم فرزندش ، لحظه اى ترديد و توقف نمى كند؛ همه و همه ، نشانه مسلمانى آن پدر و پسر و شاهد صداقت در عقيده و عشق ، و وفادارى در قلمرو بندگى است .
عيد قربان ، مجراى فدا كردن عزيزترين يعنى خدا است .
عيد قربان ، مجراى فيض الهى و بهانه عنايت رحمانى به بندگان مومن و مسلم و مطيع است .
قربانى تو در اين چيست ؟
در راه خدا، چه چيز فدا مى كنى ؟
با چه وسيله ، به استان پروردگار، تقرب مى جويى ؟ و كدام فديه را به قربانگاه صدق ، عشق ، اخلاص و وفا مى آورى ؟
براى اولياء الله عيد قربان مجمع الشواهد صدق در گفتار، كردار، ادعا و عمل است . تو نيز، اگر بتوانى رضاى خويش را فداى رضاى حق كنى ، اگر بتوانى از خواسته دل در راه خواسته دين چشم بپوشى ، اگر بتوانى از داشته ها و خواسته ها بگذرى ، آنگاه ، به مرز عبوديت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده اى .
مگر خليل الرحمان چه كرد؟ تو نيز اگر پير و مشى و مرام ابراهيمى ، نبايد هيچ چيز از آنچه دارى و به آن دلبسته اى ، همچون زن و فرزند، مال و منال ، پول و پس انداز، خانه و خادم ماشين و مسكن ، و... حجاب چهره جانت ، مانع بندگى و فرمانبرداريت شود و آنگاه كه پاى دين و خدا به ميان آيد، بسادگى و بصراحتى ابراهيمى و بصداقتى اسماعيلى درگذرى و امر مولا را مقدم بدارى .
بگذر از فرزند و مال و جان خويش
|
سر بنه در كف ، برو در كوى دوست
|
تا چو اسماعيل ، قربانت كنند
|
اينجاست كه قربانى وسيله قرب مى شود و عيد قربان روز تقرب به خداوند.
آن هم نه قرب مادى و جسمى - كه خدا از محدوده حس و جسم بيرون است - بلكه قرب معنوى و تقرب ارزشى كه در سايه ايمان و عمل است .
آنچه انسان را به خدا نزديك مى كند، طاعت است .
و آنچه از ساحت قرب ربوبى دور مى سازد، معصيت است .
خدا به ما نزديك است ، حتى نزديكتر از رگ كردن ، كه خود فرموده است :
- و نحن اقربب اليه من حبل الوريد - ما از او دوريم ، چرا كه به جرم و گناه ، گرفتاريم و مجرم هرگز محرم نخواهد شد.
دوست نزديكتر از من به من است
|
وين عجبتر كه من از وى دورم
|
اگر پاى از مرز طاعت فراتر ننهيم ، اگر با تيغ گناه ، دامن عصمت ندريم ، اگر دست تعدى ، به حريم حرمات الله نگشاييم ، آنگاه خواهيم ديد كه هر جا باشيم در قربانگاهيم و هر سو كه برويم ، به او تقرب پيدا مى كنيم ، و هر روزمان عيد قربان مى شود. بفرموده حضرت على :
كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد
هر روزى كه در آن ، خدا نافرمانى نشود روز عيد است .
جلوه ديگر اين روز، ذبح است .
قربانى كردن گوسفند، چه از سوى حاجى در منا و چه از سوى ما در شهرها مان ، تكريم آن حماسه معنوى و ايثار عظيم است كه ابراهيم و اسماعيل از خود نشان دادند و به مسلخ رفتند، آن فداكارى همواره بايد در خاطره ها زنده بماند، تا درسى مى باشد فرا روى ابراهيميان هميشه و همه جا.
رها شدن از تعلقات و ذبح كردن تمنيات در پيش پاى اراده الهى ، درس ديگران قربانى است ،
تيغ اراده و عفاف ، بايد بر خنجر نفسانيات نهاد و خون نفس اماره را ريخت و از شر اين وسواس خناس نجات يافت .
تا چه حد حاضرى كه خواست خدا را بر خواهش دل مقدم بدارى ؟
تا كجا مى توانى طاعت و اطاعت الله را، با هواى نفس مبادله نكنى ؟
نفس كشتن و جهاد با دشمن درونى ، سخت تر از مبارزه با دشمن ، آشكار و برونى است .
از اين رو جهاد اكبر نام گرفته است .
ذبح قربانى در ديد عرفانى اهل نظر، رمزى از ترك هواهاى نفسانى و روى آوردن به رضاى الهى است .
ثمرات اين ذبح نيز، بايد چونان قربانى گوسفند به ديگران برسد.
و... چنين است كه آنكه مالك هواى نفس شود و ديو هوا را به بند كشد، هم خويشتن از وسوسه ها و زيانهاى آن آسوده خاطر است ، هم جامعه از صدمه هوا پرستيهاى او مصون !
آرى !... امروز، عيد است .
عيد قربان و تقرب به خدا، آن هم در سايه عبوديت و بندگى .
ما، بنده آنيم كه در بند آنيم .
حال كه چنين است ، چرا در بند نفس و بند زر و سيم و بند خواسته ها و داشته ها؟!
دل به خدا بدهيم و در بند عبوديت او باشيم ، تا از هر قيد و بندى آزاد شويم .
بندگى خدا، اميدبخش است .
و روز عيد قربان مى تواند براى ما اوج اين آزادى برين باشد.
خجسته باد عيد قربان، عيد صالحان و عيد اهل طاعت و تسليم
|
|
|
یک کاسه سیرابی
با سلام خدمت دوستان عزیزم
امیدوارم که همگی خوب و خوش باشید . تاکید می کنم که متن زیر کاملا" جدیه و اصلا" جنبه ی طنز نداره و هر کسی هم که بخنده یه مشت جانانه می زنم تو چونش !!!! از اونجایی که مثل همیشه حال مقدمه چینی ندارم ، یکراست می رم سر اصل مطلب .
تا حالا شده فکر کنی از دهات اومدی؟ یا یه اوشکولی بیاد و با بکش بکش بخواد بهت ثابت کنه که خیلی بی کلاسی ؟ دیدی آدم تا کجاش می سوزه ؟ من بدبخت بخت کور ، دوباره این جوری شدم !! یکبار تو اون عروسی که براتون تعریف کردم ، یکبارم دیروز !! آقا پسرای گل لطفا" گوش ها شون رو بگیرند که بحث کاملا" زنونه هستش . به عبارتی " ورود آقایان اکیدا" ممنوع " . خوب ، پس خانم های عزیز بسم الله ....
د د د ببخشیدا ولی مگه مرض داری خودتو این جوری درست می کنی ؟ می خوای من و امثال منو ضایع کنی یا می خوای بگی تو از من خوشگل تری ؟ .... اصلا" بزارید از اول براتون تعریف کنم : آقا من خیر سرم به اصرار مادرم ، رفتم خونه ی دوستش گود بای پارتی ، که چی ؟ سرکار خانم داره قدم رنجه می کنه تشریف می بره آمریکا برای دیدن گل پسرش !!! یکی داره میره اون سر دنیا کیف کنه و حالشو ببره ! اون وقت یه ببو گلابی مثل من باید ضایع بشه !! با کلی نق و نوق و بد اخلاقی پا شدم رفتم . دست خالی هم که نمی شد رفت چون با متلک گویی و اشاره و چشم ابرو ، جد و آباد و اموات آدم رو میارن جلوی چشمش .. یه سبد گل خریدیم قد خودم . مادرم رو برداشتم و رفتم . تو ترافیک صدر و مدرس بال بال زدم و برای خالی نبودن عریضه یه خورده هم به قوانین راهنمایی رانندگی احترام گذاشتم (فکر کنم پلیس محترم اتوبان رفته بود گل بچینه ) خلاصه با هزار بدبختی رسیدیم دم خونه ی مادمازل. آقا از در که رفتم تو ، طبق معمول شوکه شدم . یه نگاه کلی انداختم دیدم وای خدایا چه خبره !!! ( چیه چرا چپ چپ نگاه می کنی ؟ در کمال تاسف ، مهمونی زنونه بود ) چه قیافه هایی . 3 دسته آدم اونجا بودند . 1- دسته ی هلو ها و جیگرها 2 - دسته ی طالبی ها و گرمک ها 3- دسته ی سیرابی ها و دنبه ها . برای اینکه بیشتر با موضوع آشنا بشید یه توضیح مختصر می دم . دسته ی اول که از اسمشون پیداست ، تکلیفشون معلومه دیگه ! یه مشت هلو و جیگر که من که هم جنسشونم با دیدنشون آب از لب و لوچم راه میفته و تو خلقت خدا می مونم ، وای به حال این پسرهای بدبخت و بی جنبه و ندید بدید !!! خانم های 18 تا 40 سال تو این دسته بندی قرار می گیرند . والا ، الان روم به دیوار ، گلاب به روتون ، 40 ساله ها جیگر تر از 20 ساله هان . البته یادتون باشه بعضی هلوها مرغوبترن و بعضی ها کیفیتشون پایین تره ، ولی بی خیال ، همگی خاصیت هلو رو دارند . دسته ی دوم : گروه طالبی ها و گرمک ها هستند . خانم های 40 تا 55 ساله تو این گروه قرار می گیرند . به هر کدومشون می گی چند سالته ؟ میگه : وا خدا مرگم بده ! چند سال به من میاد ؟ تو هم اگر آدم عاقل و سیاست مداری باشی ، هیچ وقت نمی گی 65 سال . بلکه می گی : ماشاالله شما که مثل قالی کرمون می مونید ، جوونی از همه جاتون می ریزه. فکر کنم 38 سالتون باشه . اون طالبی هم که گل از گلش شکفته و با دمش بندری می رقصه ( ورژن جدید گردو شکستن ) با ناز و ادایی که بی شباهت به عشوه خرکی نیست میگه : آره عزیزم درست حدس زدی من 39 سالمه . دلت می خواد همون جا همه ی گیس هاتو دونه به دونه بکنی و به جاش چمن بکاری !! یه نگاه به گرمک می ندازی ، می بینی ذوق مرگ شده و آنچنان نیشش تا بنا گوشش بازه که تا لوزه ی سومش هم پیداست !! معمولا" این گروه از خانم ها به پوشیدن لباسهای زرقی برقی و زینت آلات در دهاتی علاقه ی وافری دارند . گروه 3 اصلی ترین گروه هستند . ما آنها را گروه سیرابی ها و دنبه ها نام گذاری می کنیم . خانم های این دسته از سن 55 سال هستند تا همسن خدا . همگی بدون استثناء 45 سالشونه . به شدت چروکیده و پلاسیده هستند . گوشت و پوست همه جاشون آویزونه . به هر جاشون دست بزنی تلق تولوق صدا میده . اکثرشون هم بیشتر جاهاشون مصنوعیه ( چشم ، گوش ، دندون و....) این خانم ها مثل پیاز لایه لایه هستند . یعنی اینکه انقدر به صورتشون کرم پودر می زنند که در عرض 1 ساعت هزار تا لایه از پوستشون بلند می شه . ولی با تمام این اوصاف ، اعتماد به نفسشون خیلی بالاست و خودشون رو با ملکه الیزابت مقایسه می کنند . علاقه ی زیادی به سازهای ضربی مانند دایره دنبک و ته قابلمه دارند و حرکات موزون آنها خارج از استاندارد جهانی می باشد (معمولا" دنده عقب) . وقتی نگاهشون می کنی بدون استثناء یاد یه کاسه سیرابی با عدس میفتی ، یا شایدم یه کاسه آبگوشت با یه من دنبه !!! حالا فکر کنید من وارد یه همچین جمعی شدم . از نظر رده ی سنی تو گروه 1 قرار می گرفتم ولی از نظر ظاهر جزء هیچ گروهی نبودم . درست حدس زدید !! حاجیتون اون جا نخودی بود !!! یه نگاه به اونا انداختم ، یه نگاه به خودم ، تو دلم گفتم : ای خاک بر سرت میترا ، دوباره گند زدی . باز آبروی هر چی لیدی بردی ؟؟!! انگار خدا تنها لباسی که از روز اول خلقت برای من دوخته یه شلوار جین با یه کفش کتونیه . می گفتم . منم یه گوشه نشستم و هی به مامان بنده خدام چشم غره رفتم . هر وقت هم که فرصتی پیش میومد یه نق و نوقی هم می کردم و بهش می گفتم : تو که دلت سیرابی می خواست ، خوب می رفتی کله پاچه ای !! بنده خدا کوفتش شد . تو این هاگیر واگیر دختر دوست مامانم که 10 سالی می شد ندیده بودمش اومد کنارم نشست و گفت : میترا جون خیلی میست کرده بودم !! گفتم چیکار کرده بودی ؟ گفت میست کرده بودم ، یعنی دلم برات تنگ شده بود . دلم می خواست با یه مشت جانانه فکشو بیارم پایین . خلاصه بعد از کلی چرت و پرت گویی گفت : تو اصلا" عوض نشدی . چرا یه دستی به سرو صورتت نمی کشی ؟ گفتم من اینجوری راحتترم . خدا آدم رو ساده آفریده ، ما هم باید ساده زندگی کنیم . بعد اون الاغ یکهو با خنده گفت : خدا " خر " رو هم ساده آفرید ، بعد دید خوشگل نشد "گورخر " رو آفرید تا زیاد ساده نباشه !!! بچه ها برق از کلم پرید . آّب روغن قاطی کردم . اگه شما جای من بودید چیکار می کردید ؟ به این یابو چی می گفتید ؟ من بروبر نگاش کردم . یکهو به نظرم یه جوری اومد ! گفتم تو چرا اینجوری شدی ؟ گفت خوشگل شدم ؟ گفتم : بی خیال بابا ، یه جوری قناص شدی ! چیکار کردی ؟ گفت همه جامو پروتز کردم بی ذوق ! من از بالا تا پایین یه نگاه انداختم دیدم راست می گه بابا . سایز هیچ جاش با هیچ جاش جور در نمی یاد . موهاش رو که نگاه می کردی چند رنگ بود . به قول خودش مش رنگین کمانی بود ( منکه تا حالا ندیده بودم ) . ابروهاش تتو بود . دماغش رو عمل کرده بود . روی گونه هاش 2 تا پروتز گرد و قلنبه گذاشته بود ، لبهاش رو پروتز کرده بود و مثل لب های شتر گنده و آویزون شده بود . رو گردنش یه گل سرخ خوشگل تتو کرده بود . ( از ذکر نام قسمت پایینی به دلیل داشتن مشکلات شرعی و اخلاقی معذورم ) ولی شما بدونید که اونم پروتز بود . با یه حالت غمگین گفت : خوش به حال جنیفر لوپز . با تعجب گفتم چرا ؟ گفت واسه اینکه ما تحتشم پروتز کرده . گفتم خوب تو هم بکن . تو مگه چه چیزت از اون ایکبیری کمتره ؟ گفت آخه نمی شه ، خیلی فکر کردم دیدم مشکلات زیادی داره .... کنجکاو شده بودم . پرسیدم چه مشکلی ، گفت : فرض کن تو خیابون ماشین بزنه و بیفتم و بیهوش شم . منو ببرن بیمارستان . اونجا بخوان به من آمپول بزنند . از کجا بفهمند که ماتحتم پروتز داره ؟ راست می گفت . سوال فلسفی مهمی بود . گفتم : مگه خرن وقتی تو بیهوشی بیان به ما تحتت آمپول بزنن ؟ چیکار با اونجا دارن ؟ گفت خدا رو چه دیدی ؟ شاید زندند ؟ من می خواستم هر جور شده یه راه حلی براش پیدا کنم تا بیچاره به آرزوش برسه . گفتم خوب اینکه کاری نداره ، تو برو پروتز کن بعد به ماتحتت یه اتیکت بزن و بنویس " از زدن آمپول به این مکان اکیدا" خودداری نمایید " . بعد هم برو مثل جنیفر ماتحتت رو بیمه کن ! چیزی که تو این مملکت زیاده بیمه هستش . برو از بیمه ی پارسیان استفاده کن . از خیلی بیمه ها بهتره . اونا که بیمه ی شخص ثالث و بیمه بدنه و حوادث و آتش سوزی و هر کوفت و زهرماری که بخوای دارند ، تو هم بگو می خوام ماتحتم رو بیمه بدنه کنم . کی به کیه ؟ .... آی عصبانی شد بچه ها ! گفت برو خودت رو مسخره کن . من هم خیلی مظلومانه گفتم : خوب جنبه ی همفکری و گفتمان نداری بگو ندارم دیگه ! چرا عصبانی می شی ؟ اون بلند شد و با حالت قهر رفت ولی من تا شب داشتم به این موضوع می خندیم و فکر می کردم که اگر این اتفاق راستی بیفته چه جوری می شه ؟ نه بچه ها ، جدی فکر کنید ، خیلی با حال می شه . فکر کنم به یکماه نرسه که کلیه ی شرکت های بیمه میلیاردر بشن . من به این نتیجه رسیدم که : این ضرب المثل قدیمی که می گه بکش و خوشگلم کن دیگه کارایی نداره و دمده شده ، ورژن جدیدترش می شه " پروتز کن و خوشگلم کن " منکه حاضر نیستم این جوری خوشگل بشم !! شما چطور ؟
خوب دوباره برای ارشاد کردن شما کلی وقت گذاشتم . ایشالله که همگی به راه راست هدایت شده باشید و خودتون رو دست کم نگیرید و برای خوش آمدن آقایون در پیت دوزاری خودتون رو با انواع و اقسام جراحی ها و پروتز ها قیمه قورمه نکنید . یادتون باشه که زشت ترین دخترها هم کلی طرفدار دارند. (از همه ی خانم عزیز عذرخواهی می کنم . لطفا" به دل نگیرید . این متن صرفا" جنبه ی طنز داره ، در ثانی همه می دونند که خانم ها هیچ وقت به سن 50 سالگی نمی رسند و واقعا" قالی کرمونند . خوب اینهم از عجایب خلقت دیگه !!! )
قربان همگی
میترا
|
|
|
سالم به همه دوستان . غرض از مزاحمت اینکه یکی از دوستان اعلام کرده بودند که بهشون به خاطر روشنفکر شدنشان باید تبریک گفت و منم که حســــــــــــــــاس گفتم براشون پیام تبریک بفرستم.
دوستی که به تازگی روشنفکر شدید اگر شما روشنفکر شدید من باید برم اصولگرا بشم. میدونید چرا؟ نمیدونید دیگه الان خدمتتون عرض میکنم. البته ببخشیدا از اونجا که شما و هم حزب هایتان و باقی دوستانتان همه چیز را میدانید من نباید چیزی به شما بگم اما خوب دیگه من میخوام که مثل یه اصولگرای تازه پا عمل کنم (البته ببخشید که خوب بلد نیستم چون تا حالا برای من پیش نیومده بود) سعی میکنم که همیشه بر موضع خودم پا فشاری کنم و همیشه چشمم رو بر همه چیز ببندم و مثل یه موجودی که از خودش وجودیت نداره هر چیزی که بعضی ها گفتند بگم چشم و حرف نزنم. خوب داشتم میگفتم که متاسفانه بعضی ها روشنفکری را به فحش و دری وری گفتن به احمدی نژاد و …. میبینند و فکر میکنند که چون حزبهای اصولگرا که همواره حرف خودشان را با زور و چماق و …. به کرسی مینشانند در حزب روشنفکران نیز همچنین است. نه عزیزم. اینجا دموکراسی وجود داره! (البته به نظر شما که دموکراسی نیست اما خوب شما هنوز کاملا در سیستم ما وارد نشده اید . احمدی نژاد هم انسانه و از همین مرز و بوم و برای خود من هم احترام داره)
اینکه در زمان خاتمی هر وقت حرفی میزد سوت و کف و جیغ و …. بالا میرفت و همه سر و دست برای حرفهای خاتمی میشکوندند بر میگرده به اینکه حتما حرفهای ایشون آنقدر ارزش داشت که همین کار را برایش بکنند مگر نه کسی نمیرفت به زور بسیجی و …. بیاره تو سخنرانی احمدی نژاد که همین کارو براش انجام بدند ( قضیه دانشگاه پلی تکنیک رو که یادتونه؟ نیست؟ خوب شاید به صرفتون نیست که یادتون باشه من یادتون میارم… همین چند هفته پیش 16 آذر که تو پلی تکنیک رییس جمهور سخنرانی داشت نمیدونم کدوم گروه بود که 3 تا اتوبوس از دانشگاه امام صادق و 4 تا اتوبوس از دانشگاه امام حسین بسیجی آورده بود خالی کرده بود تو امیر کبیر که 6 ردیف اول رو اونها گرفته بودند و در تمام مدت زمان سخنرانی شعار " احمدی نژاد رجایی دوم و ….." میدادند. نمیدونم کیا بودند که 50 تا پلیس زن آورده بودند که زیر چادرهاشون اسلحه مخفی کرده بودند و کسی حق جم خوردن نداشت …… یا زمانی که خاتمی حرف میزد بردن موبایل و فیلم برداری از سخنرانی های اون آزاد بود اما نمیدونم دکتر احمدی نژاد که اینقدر آزادی میدهند به جوانان چرا کسی حق نداشت که با خودش موبایل ببره داخل سالن و هزاران چیز دیگه…… .
خوب از بحث پرت نشیم….. اما اینکه کسی تو خیابون بوق بزنه و بعد یکی بگه لعنت بر احمدی نژاد و ….. واقعا عجیبه!!!!!!! اینجوری پیش بره فردا هم میان و میگن که ……….! میدونید چرا؟ چون من خودم به شخصه این صحنه رو دیدم که زمان انتخابات ریاست جمهوری (البته دور دوم) که من سوار یه تاکسی بودم که به محل کارم برسم بعد راننده با نفر جلو در حال صحبت بود و تو خیابون برای رفسنجانی داشتند تبلیغ پخش میکردند و برای جلب توجه هم بوق میزدند و …. که راننده که حتما یکی از جوانان جان بر کف بسیجی بود برگشت گفت " واقعا این خاتمی اینقدر این جوونای عوضی رو پرو کرده که حالا دیگه نمیشه جمعشون کرد!" حالا کی به کی داره فحش میده؟! کسی که روشن فکره یا کسی که روشن فکر نیست؟ اما اینکه به گفته آقا میلاد رییس جمهور کشور (تازه کسی که ادعا داره که در آینده تمام دنیا زیر چتر او خواهند بود – اغراق بود کسی گیر نده - ) لباس محلی مردم پاوه رو در ملاقاتهای رسمی خودش بپوشه نه تنها خوب نیست که بلکه بسیار هم مایه آبروریزی هست! اگر یه آفریقایی میاد ایران و لباسش طوری هست که ما فکر میکنیم محلی هست اونجا اینجوری نیست . اون لباس ، لباس رسمی اون کشور هست نه اینکه لباس یه شهرستان کوچیک کشورش! برای مثال میشه اینو گفت که اگر یه خارجی بخواهد کاری که احمدی نژاد انجام میده رو انجام بده چی میشه " مثلا کاندولیزا رایس ، لباس فاحشه های کشور آمریکا رو بپوشه و بیاد تو اروپا"!!!!!!!!!!! چون هر چی که باشه فاحشه ها هم تو آمریکا زیادند و یا اینکه بوش لباس مردم دنور رو بپوشه! ( این یکی دیگه خیلی جالبه! میدونید که لباسهاشون چه جوریه!!!!)
پس دیدید که هر جا نمیشه هر چیزی رو پوشید!
اما در مورد روشنفکری شما باید بگم که من از امروز که شما روشنفکر شدید من هم اصولگرا میشوم و الان هم ثابت میکنم که اصول گرا هستم
ببینید :
من الان اصول گرا هستم
نفر اول : چقدر ترافیکه داغون شدیم
من : اه ! چقدر تو سوسولی حالا یه ساعت تو ترافیک بمون نمیمیری که! ببین الان احمدی نژاد داره برای مردم آمریکا نامه مینویسه که به راه راست هدایتشون کنه. تازه تقصیر خودته که ماشین میاری ماشین نیار پیاده راه برو هم برات خوبه هم تو ترافیک نمیمونی.
نفر اول : دیروز که ماشین نیاوردم سوار اتوبوس نتونستم بشم و 1 ساعت دیر رسیدم سر کارم
من : خوب صبح ساعت 5 پاشو برو سر خیابون که اتوبوس گیرت بیاد.
خودت تنبلی که نمیتونی از جات زودتر پاشی! نکنه شبا ماهواره نیگا میکنی؟!
نفر اول : شنیدی میخوان بنزین و کوپنی کنند مثل دهه 60؟
من : خوب بکنند همین توی عوضی بسکه سوار ماشینت میشی و میری تو خیابون بنزین کم میاد! چی میشه اگر صبح ساعت 5 پاشی بری بیرون و شب هم 4 ساعت دیر تر برسی خونت؟! چیزیت میشه؟ کمتر ماهواره و فیلم های بی ناموسی نیگا کن!!!! من که مشکلی ندارم چون داداشم جانباز 6% هست تو یه شرکت دولتی کار میکنم که سرویس داره و باز چون برادر جانبازم روزی 10 لیتر بیشتر از مردم عادی بنزین میگیرم.
نفر اول : تحریم هم که شدیم . نکنه یه زمانی جنگ بشه؟!
من : اولا که مشروط تحریم شدیم دوما که اصلا شورای امنیت کیلویی چنده بابا؟ ولش ! همین چند روز دیگه یه کم بیشتر پول میریزیم تو جیب کشورهای روسیه و چین که برامون پیام بدن که قطعنامه رو ولش! تازه فردا که مثل سگ پشیمون شدند و به دست پامون افتادند بهشون میگیم که یه من ماست چقدر کره داره حالا فوقش جنگ میشه چیزی نیست که میری جبهه و برای من و امثال من شهید میشی بعدشم که میری بهشت! تا 7 نسل بعد خودتم که هم بدون کنکور میرن دانشگاه هم اینکه تو یه شرکت دولتی با پایه حقوق 1 میلیون تومان استخدام میشن.ببینم مگه دولت دیوانه شده که برای تو و بچه هات اینقدر زحمت بکشه بعد جنگ که شد تو بشینی تو خونه؟ باید هم خودت هم زن و بچه هاتو بفرستی خط مقدم که برای دفاع از آرمانهای انقلاب بمیرند.
نفر اول : خیلی گرونی شده .... دیروز رفتم میوه بخرم پول نداشتم خیلی جلوی زن و بچم خجالت کشیدم . سیب شده کیلویی 600 تومان ، تخم مرغ شده دونه ای 120 تومان ، نون تافتون شده دونه ای 20 تومان ، پرتقال که نایاب شده ، نارنگی شده کیلویی 450 تومان ، لپه شده کیلویی 1800 تومان (کیلویی 450 تومان بود ) ، ......
من : اااااااااااااه ! چقدر غر میزنی! خجالت بکش! مگه نمیدونی که مرغا رو کشتند بعد تخم مرغ کم شده واسه همینه که گرونه!؟! سیب و پرتقال و نارنگی هم کمتر بخور! نمیمیری که! لپه رو هم کیلویی 55 تومان صادر میکنیم به لبنان! آخه گفتن لبنانی ها خورشت قیمه دوست دارند! هر چی باشه همسایه از خود آدم مهمتره! دقت کنی همه چیز در این مملکت هست فقط یه کم (حالا زیاد مهم نیست چقدر) گران است!
نفر اول : دیدی خونه چقدر گرون شده؟ نزدیک 70% گرون تر شده! چه کار کنم؟
من : ای بابا ! این که کاری نداره برو وام بگیر! 7 میلیون میگیری 13 میلیون پس میدی جونتم دراد! البته بد هم نیست آدم باید با سختی زندگی کنه چیه تو اروپا و آمریکا مفت مردم میتونند خونه داشته باشند؟ چون جوونی باید جوونی کوفتت بشه! تازه حالا ما چی کار کنیم که گرون شده دلال ها گرون میکنند! دست ما نیست که!
نفر اول : یه سمند خریدم دنده عقبش جا نمیره بردم گذاشتم نمایندگی تعمیرش کنه گفته باید 100 هزار تومان بدی! میگم مگه گارانتی نیست؟ میگه همینه که هست اگر نمیخوای وردارش ببر!
من : وای وای!!! سمند داری بچه مایه دار؟! 14 میلیون پول دادی سمند خریدی بعد 10 تومان تخم مرغ گرون شده ناله میکنی؟! نکنه باهاش 180 تا هم میری که تو 100 تا 18 لیتر میسوزونه .... بعد میگی چرا میخوان بنزین رو کوپنی کنند! آها نکنه باهاش میری دختر بازی که حرص میزدی که میخوان بنزین و کوپنی کنند؟!
نفر اول : دیدی پژو 405 ایراد داره آتیش میگیره و مردم توش زنده زنده میسوزند؟
من : چه باحال! ببینم اون موقع که 405 و پرشیا و .... به همدیگه تو دولت قبلی هدیه میدادید چیزی نبود حالا چرا وقتی آتیش میگیره ناراحتی؟! ناراحت نباش تو که سمند (خودروی ملی ) داری....
نفر اول : خیابونها خیلی دست انداز دارند .... تمام جلوبندی ماشینم همیشه خرده....
من : ببینم تو به این 2 تا چاله میگی دست انداز؟ برو بچه سوسول! اینا که چیزی نیست .... الکی غر میزنی برو کنگو ببین چقدر خیابونهاش دست انداز داره تازه میدونی دولت 1500 کیلومتر از جاده های افغانستان رو که همشون حدود 80% نابود شده بودند و درست کرده و آسفالت کرده .... اونم با هزینه ای بسیار کم؟! هر چی باشه همسایه از ما مهمتره!!!
نفر اول : چند روز پیش تو خیابون یه لحظه زیر تابلوی توقف ممنوع واستادم که برم بچم رو از مدرسه بیارم اومدم دیدم که 40 هزار تومان جریمه شدم....
من : همینه دیگه .... تو غلط کردی که زیر تابلو وای میسی....حقت بوده تازه ببینم دولت مگه سر گنج نشسته که همش به دولت لبنان و عراق و فلسطین و .... کمک کنه؟ از کجا باید بیاره؟ همین تو باید جریمه بشی که بودجه این کمک ها تامین بشه دیگه..... ناراحت نباش.. این پولا حروم نمیشه این پولها هزینه مردم لبنان میشه.... هرچی باشه باز هم همسایه از خود آدم واجبتره...
نفر اول : دخترم الان 4 ساله حق تدریس تو آموزش پرورش کار میکنه نمیدونم چرا استخدامش نمیکنند تازه حقوقی هم بهش نمیدن انگار که نوکره!
من : برو بابا! 4 سال؟ همچین میگه 4 سال انگار 40 ساله! بعدشم که ببینم فرق اونایی که بابشون یا داداششون یا شوهر خواهر عمه بزرگشون یا .... رفتن جبهه شهید شدند با تو چیه؟ هرچی باشه عرضه نداشتی شهید یا جانباز یا بسیجی و .... باشی! پس لیاقتت همینه! تازه همین که یه پول بهش میدن باید خدا رو هم شکر کنی.... که برای شکرش هم ما فکر کردیم بیا بده به ما بدیمش به برادران و خواهران افغانی....
نفر اول : وضع مالیم واقعا بده خیلی تحت فشارم نمیدونم باید چی کار کنم...
من : نگران نباش ... لوله نفتتون حتما یه چیزیش شده من خودم الان پول نفت هر ماه میاد دم در خونه ...
نفر اول : بابــــــــــــــــا! این که نشد وضع.... خجالت بکش! هرچی من میگم تو جواب دری وری بهم میدی! یعنی چی؟ بسه دیگه خسته شدیم...
من : خفه شو مرتیکه منافق بی شرف! معلومه که یک انسان خود فروخته بی هم چیز هستی.... حالا حالیت میکنم پدر سوخته مرتد از دین! حالا به خدا و پیامبر توهین میکنی؟ لیاقت نداری که تو این آزادی زندگی کنی.... بی همه چیز حالا شیکمت سیر شده واسه من آدم شدی؟ مرتیکه هیز به ناموس مردم تیکه میندازی؟ پدر سوخته از کدوم کشور خارجی باج میگیری؟ هان؟ مواد مخدر میاری تو ایران میفروشی؟! نگران نباش درستت میکنم......
( چند روز بعد )
نفر اول : غلط کردم ... به خدا غلط کردم.... اصلا کشور به این آزادی کجا بوده؟ همه چیز بر وفق مراده... همه جا رو امنیت و آسایش فرا گرفته و همه در خوبی و راحتی دارند زندگی میکنند.... من به قبر خودم خندیدم که دفعه بعد از این حرفها بزنم.... واقعا اون موقع خر بودم و نمیفهمیدم از همتون عذر میخوام و از شما طلب مغفرت میکنم... حتما از این به بعد در مورد حرفهام بیشتر فکر میکنم الان که فکر میکنم میبینم که واقعا چقدر من احمق بودم که اینهارو میگفتم و قدر این وضعیت رو نمیدونستم.....
من : آفرین عزیزم.... حال که فهمیدی که چقدر این وضع خوبه میتونی بری خونت البته دکتر گفته که 2 ماهی باید استراحت کنی چون 5 جای بدنت شکسته یه مقدار هم بدنت کوفتگی داره که خوب میشه .....
دیدید چه راحت من هم اصولگرا شدم؟ به همین راحتی به همین خوشمزگی! (حالا برای دوستانی که خیلی حواسشون جمع هست و بسیار با دقت مطالب رو میخونند یه سوال دارم که به پاسخ دهنده هم جایزه میدم.... تو اون چند روز چه اتفاقی افتاده بود؟ پاسخ های خود را برای من میل کنید!)
موفق باشید و در پناه حق پاینده .....
محمد – ص (24 ساله دانشجوی ترم 7 دانشگاه آزاد اسلامی واحد قزوین) |
|
|
با کاروان حسيني
وحشت حكومت اموى از خبر خروج امام (ع)
ابـن قـيـتـبـه ديـنورى نقل مى كند كه عمروبن سعيد بن عاص ، والى مكّه ، هنگام شنيدن خبر خـروج امـام حسين (علیه السلام) از مكّه مكرّمه گفت : بر همه شترهاى ميان زمين و آسمان سوار شويد و او را بـجـويـيـد!)) مـردم از ايـن سـخـن وى اظهار شگفتى مى كردند و در جست وجوى حضرت برآمدند، ولى او را نيافتند!
ولى ايـن خـبـر از جـهـتـى مـورد تـرديد است ، زيرا به لحاظ تاريخى ثابت شده است كه هـرچـنـد امام (علیه السلام) سحرگاهان و يا اوايل بامداد از مكّه بيرون رفت ، ولى حركت وى پنهانى نـبـود. چـرا كه در شب هشتم ذى حجّه خطبه مشهورش را ايراد كرد و طى آن فرمود: هركس در راه مـا آهنگ جان فشانى دارد و آرزومند ديدار پروردگار خويش است ، با ما بكوچد و من به خواست خداوند بامدادان رهسپار خواهم گشت .
بـنـابـرايـن خـبـر هـنـگـام خروج امام (علیه السلام) پيش تر، يعنى در همان شبى كه در اواخر شب يا اوايل صبح آن خارج شد، در مكّه پخش شده بد. طبيعى بود كه حكومت اموى در مكّه نيز هنگام حركت را دست كم از راه جاسوس ها و خبرچين هايش ، همانند ديگر مردم بداند.
از سـوى ديـگـر كـاروان حسينى ـ كه در اوايل خروج به نسبت بزرگ بود ـ در يك فاصله كوتاه زمانى آن قدر نمى توانست از مكّه دور شده باشد كه آن را بجويند و پيدا شود. از نـظـر تـاريـخـى هـم مـشـهـور اسـت كـه فـرسـتـادگـان و مـردان شـُرطه عمروبن سعيد، در اوايل راه عراق ، به كاروان حسينى رسيدند.
امـا آنـچـه مـهـم اسـت ايـن كـه خبر خروج امام (علیه السلام) موجب ترس و وحشت حكومت اموى گشت ، به طـورى كـه والى وقـت مـكـّه ، در صدد برآمد تا از هر وسيله موجود ميان آسمان و زمين براى جلوگيرى از بيرون رفتن آن حضرت از مكّه استفاده كند!
خـروج امـام (علیه السلام) از مـكـّه بـراى حكومت اموى بسيار گران بود، زيرا به مفهوم شكسته شدن حلقه محاصره اى بود كه حكومت اموى ، نخست در مدينه بر گرد انقلاب حسينى كشيده بود ولى شكست خورد و در مكّه نيز همين كوشش را انجام داد تا شايد آن را در نطفه خفه كند. به ايـن گـونـه كـه رهـبـرى انـقـلاب را يـا دسـتـگـير كند يا غافلگيرانه بكشد، يا بوسيله خـورانـدن سـمّ در شـرايـطـى پـيـچـيده و ساختگى ، كه حكومت اموى نيز متهم نشود، از ميان بـردارد و آنـگـاه با هزار ادّعا بر اين جنايت خود سرپوش نهد و خود در مقام خونخواهى او بـرآيد. در نتيجه مردم را گمراه سازد و در ميان مردم به عنوان خونخواه امام آشكار گردد؛ و سرانجام مصيبت اسلام همچنان كه هست باقى بماند، بلكه گرفتارى بيشتر و شديدتر گردد.
بـنـابراين خروج امام (علیه السلام) از مكّه مكرّمه در آن زمان تعيين شده ، همان طورى كه فرصت رها شدن از دست امام را به راه و روشى كه خود حكومت مى خواست و مى توانست كه بدان وسيله اسـت را بـه وسـيـله تـبـليغات گمراه سازد، از دستش ربوده همين طور، فرصت محاصره و زيـر فـشار گذاشتن انقلاب را نيز از آنان گرت . زيرا خروج امام از مدينه ـ همين طور از مكّه ـ در اصل براى رهانيدن انقلاب مقدّس از حلقه محاصره سانسور امويان بود. علاوه بر آن امـام (علیه السلام) از آن بـيـم داشـت كـه بـا كـشـتـه شـدن ايـشـان ، حـرمـت حـرمين شريفين شكسته شود.))
بنابراين بنى اميّه حق داشتند كه از خروج امام (علیه السلام) بيمناك باشند. زيرا اين خروج آنان را از تـرسـيم روش رويارويى با آن حضرت و انتخاب شرايط زمانى ، مكانى و تبليغاتى ايـن رويـارويـى ، مـحـروم سـاخـت ؛ آن هـم در هـنـگـامـى كـه امـام (علیه السلام) اصـرار داشـت تـا قتل وى ـ كه تابعيت نمى كرد از آن ناگزير بود ـ در شرايط و زمانى و مكانى اى كه او خـود انـتـخـاب مـى كـرد انـجـام شـود. و بـديـن وسـيـله دشـمـن نـتـوانـد بـر قـتـل او سـرپوش نهد، يا از واقعه شهادتش به نفع خود استفاده كند و اهداف مورد نظر از اين قتل را از بين ببرد. چرا كه امام (علیه السلام) قصد داشت از اين راه ، وجدان امت را تكان دهد تا در راه درستى كه حضرت مى خواست به حركت درآيد.))
تلاش حكومت اموى در مكّه براى بازگرداندن امام (ع)
حـكـومـت مـحـلّى امـوى در مكّه مكرّمه به منظور بازگرداندن امام (علیه السلام) به مكّه ، دو روش را در پيش گرفت ؛ يك روش آشتى جويانه بود و طى آن عمرو بن سعيد اشدق طى نامه اى به امـام (علیه السلام) به آن حضرت وعده امان و نيكى و جايزه داد. روش ديگر سركوبگرانه و نظامى بـود و بـر اسـاس آن شمارى از مردان شرطه ماءمور شدند راه خروج كاروان حسينى از مكّه را سدّ كنند.
پوشيده نماند كه اسلوب نخست ، يعنى اسلوب بخشيدن امان و جايزه ، همان طور كه عادت همه سركشان در برابر چنين وقايعى مى باشد، پيش از اسلوب سركوبگرانه بود.
فقط 20 روز تا محرم حسين (ع) باقي مانده
|
|