سخن سردبیر
با سلام به اعضا گروه مبین . یک بخش جدید به مجله فرهنگی روزانه اضافه کرده ام به نام " پنج سخن " که به پنج سخن از یک اندیشمند می پردازد . امیدوارم مقبول بیافتد .
داستان
( آنا – نویسنده ا ب غ )
درست مانند همیشه و به موقع در پشت صندلی همیشگی ام نشستم . پسرک نسبتا جوانی که پشت دستگاه اسپرسو ایستاده بود ، لبخندی بهم زد و من هم سری برایش تکان دادم .
سلام ... و سری بعنوان تایید حرفش تکان دادم . دختری که سفارش می گرفت لبخندی زد و رفت تا سفارش قهوه فرانسه ام را به همان پسرک که همیشه فکر می کنم سالهاست که پشت آن دستگاه می ایستد ، بدهد .
از درون کیفم ، طبق معمول یک هدیه کوچک روی میز و درست در مقابل کسی که می خواهم دیدارش کنم ، می گذارم . سال هاست که همین کار را می کنم . هفته ای یک بار .
از من خیلی کوچک تر است و کلی بازیگوش است . نمی دانم عاشقش هستم یا حکم پدر و استادش را دارم و یا چیز دیگر ، ولی می دانم از همان روز اول به حضورش احتیاج پیدا کردم . خودم درونگرا بودم و او در تضاد من کلی برون گرا . ولی برایم مکمل خوبی بود و حضورش به من امید و آرامش می داد . می دانستم تا بیاید اول از همه کلی شلوغ بازی در می آورد و با آب و تاب هدیه را باز می کند و با اینکه می داند معمولا یک کتاب جیبی است ، کلی خوشحالی اش را ابراز می کند ، بطوریکه آدمهای میزهای دیگر کلی نگاهمان می کنند و سر تکان می دهند . هر چند من هنوز نفهمیدم که چرا شادی کسی برای دیگران آنقدر غیر اخلاقی است !
زنم مطمینا از حضور این دختر اطلاع دار شده است ولی چیزی بهم نمی گوید . اگر می خواست بگوید حتما در این چند ساله که از ارتباط ما خبر دار بود ، می گفت . شاید این هم از دیگر خصوصیات زنان باشد که من هیچگاه ازش سر در نمی آورم .
دختری که سفارش می گیرد ، قهوه را جلویم می گذارد . از او تشکر می کنم و صبر می کنم تا کسیکه منتظرشم بیاید . نیم ساعتی که می گذرد ، خبری ازش نمی شود و دلم شروع می کند به شور زدن . تقریبا اینجورموارد اختیار اعصاب و تمرکزم را از دست می دهم . این حس بدبینی همیشه در وجودم هست . از میز بغلی که پسری جوان نشسته است ، تقاضا می کنم که شماره منزل کسی که قرار ملاقات دارم را با تلفن همراهش بگیرد . بعد از چند زنگ ، مادرش گوشی را بر می دارد .
سلام ... من ... هستم . آنا جان با من قرار داشت ... متشکرم .
تلفن را قطع و به صاحبش بر می گردانم . قهوه ام را که کمی سرد شده می خورم و صورتحساب درخواست می کنم . همان دختر سفارش گیرنده می آید . می خواهد برود که دستش را می گیرم و هدیه را در دستش می گذارم .
ولی مگه این برای آنا جان نیست ؟
نه دخترم ، این برای شماست .
پول قهوه را حساب می کنم و تمام پولهای کیفم را برای انعام می گذارم . بیرون باد سردی می آید ، یقه پالتویم را بالا می زنم و راه می افتم . با خود فکر می کنم ، کاش قبل از اینکه هواپیمایش پرواز می کرد ، می فهمید که می خواستم این بار ... قطره اشکی از چشمان پیرمرد روی زمین افتاد و از آنروز دیگر کسی ، پیرمرد را در کافی شاپ ندید . همین .
بیوگرافی
( فردوسی شاعر قرن چهارم )
حکیم ابوالقاسم فردوسی ما بین سال های 325 و 329 در ناحیه طوس متولد شد و در سی پنج یا چهال سالگی در صدد نظم کردن داستانهای کهن ایرانی برآمده و نزدیک یه سی سال از عمر خود را در این کار گذاشته است و عاقبت در حدود سال های 411 و 416 وفات یافته است .
پدرش از طبقه دهقانان طوس بود و به معنی قدیمی آن که نجیب زاده ملاکی باشد اهل معرفت ، دانش و دلیری و مردانگی بود .
زندگی فردوسی شاید بیشتراز زندگی هر شاعر ایرانی با افسانه آمیخته است و سروده او که در اصل " خداینامه " نام داشته و درمتن کتاب به نامهای " داستان کهن " ، " داستانهای دیرینه " ، " نامه باستان " و غیره یاد شده اما بطور خاص آنرا " شاهنامه " نامیده اند و درطول دوران مورد استفاده بسیار قرار گرفته ، در حالیکه حقیقت اینست که باید آنرا " مردم نامه " نامید ؛ کتاب سراسر شرح حال مردمی و پهلوانان است و ستم شاهان در بخشی از داستانهای این کتاب مانند " داستان سیاوش " در سرار تاریخ ادبیات ایران بی نظیر است .
نکته دیگر اینکه فردوسی مسلمانی ثابت و معتقد بوده و از شیعیان امیرالمومنین است .
شعر کلاسیک
( آغاز کتاب – فردوسی )
به نام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای ، خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر ، فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست ، نگارنده برشده پیکرست
به بینندگان آفریننده را ، نبینی مرنجان دو بیننده را
و ...
شعر نو
( شعری از سها پرهام از اعضای محترم روزانه )
آهنگ شب به پرده ی غم میزند دلم
امشب که نیستی ز تو دم میزند دلم
امشب که نیستی به سراپرده ی خیال
عاشق تر از همیشه قدم میزند دلم
امشب به یاد آنکه به خاکش فکند و رفت
نقشی زخون به خاک رقم میزند دلم
امشب برای آنکه باند به یادگار
بر سنگ قبر خویش قلم میزند دلم
کاش از نگاه ناز تو یک جرعه مانده بود
امشب که دم ز شوق عدم میزند دلم
شعر خارجی
( به آنچه پند می دهی عمل کن – چاک بیلی " گروه تستامنت " )
گمان می کنی که حیات تو بسیار با شکوه است
یک کلمه از حرفهایی را که می گویی باور نداری
منطق در تو نیست
اجازه می دهی که زندگی ات از مسیر خارج شود
بسیار نامطمین از جسم و روحت
هنگامیکه عهد می بندی ذهنت تهی می گردد
و عنان خویش را از کف می دهی ، پس عنان خویش
از کف می دهی
هیچگاه آنکسی نبودم ، آن کسی که چیزهایی را
که تو می گویی بازگو کند
چیزهایی که بیان می کنی هرگز شگفت به نظر نمی رسند
فکر می کنی که اختیار کامل زندگی ات را بدست داری
بسیار چیزها باید بیاموزی
پل های پشت سرت را خراب کردی
تقاصش را پس می دهی
تقاص پل های ویران شده را پس بده
پس به آنچه که پند می دهی عمل کن
پنج سخن
( افلاطون قسمت اول )
اول - هنگامیکه ذهن در حال تفکر است ، با خود حرف می زند .
دوم - استدلال ناشی از احتمالات بیهوده است .
سوم - هرگز کسی را که مداوما در حال پیشرفت است ، هر قدر کند ، دلسرد نکن .
چهارم - ما به آسانی می توانیم کودکی را که از تاریکی می ترسد معذور بداریم . فاجعه واقعی زندگی زمانی است که انسانها از نور بترسند .
پنجم - مرگ بدترین چیزی نیست که ممکن است بر کسی واقع شود .
معرفی کتاب
( صید قزل آلا در آمریکا – ریچارد براتیگن )
دیدار ابراهیمی - اگر هنوز هم حال و حوصله کتاب خواندن دارید بد نیست از نویسنده فوق العاده ای مثل ریچارد براتیگن شروع کنید . براتیگن در سال 1935 در آمریکا به دنیا آمد و در بیست و یک سالگی نخستین شعرش را چاپ کرد . این داستان نویس مشهور آمریکایی کارش را با شعر شروع کرد .خودش هم میگوید : هفت سال شعر نوشتم تا یاد بگیرم چطور جمله بنویسم چون واقعا می خواستم رمان بنویسم و تصور می کردم تا وقتی نتوانسته ام جمله ای بنویسم رمان هم نمی توانم بنویسم . در عمل هم براتیگن با دو شعر بلند بازگشت رودخانه ها و اتو استاپ زن جلیل ، هنرمندی غیر متعارف شناخته شد و سرانجام هم با چاپ رمان صید قزل آلا در آمریکا به شهرتی جهانی رسید اما پیش از آن زندگی جالب و البته دردناکی داشت نویسنده گمنام شعرهایش را کنار خیابان به رهگذران می فروخت تا غذایی برای خوردن داشته باشد .اما با انتشار رمان صید قزل آلا در آمریکا جهان ناگهان با نویسنده ای صد در صد غیرمتعارف و حتی انقلابی و سودایی روبرو شد . این رمان از قسمت های پراکنده ای تشکیل شده و شاید در نگاه اول بیشتر مجموعه داستان کوتاه به نظر برسد تا رمان . پست مدرن ها این کتاب را بسیار ستایش کرده و نویسنده آن را هنرمندی نوگرا و برخوردار از خلاقیت ذهنی فوق العاده دانسته اند . با اینکه این نویسنده سودایی دهه 60 آمریکا آثار مشهور دیگری هم دارد اهل ادبیات صید قزل آلا در آمریکا را شاهکار او می دانند . نوشته های براتیگن بیش از هر چیز بازتاب روح زمانه اند و دریچه های تازه ای به روی ادبیات معاصر گشوده اند . در قند هندوانه ؛ لطفا این کتاب را بکارید و اتوبوس پیر از دیگر آثار مشهور ریچارد براتیگن اند . او بعدها به سفارش جان لنون ( شاعر صلح طلب و شعر تصور کن ) و پل مک کارتنی از اعضای اصلی گروه بیتلز چند شعر و بخش هایی از رمانش را در نوار کاستی به نام گوش دادن به ریچارد براتیگن خواند و روانه بازار کرد .
این هنرمند در سال 1984 با شلیک گلوله تپانچه به زندگی خود پایان داد هیچگاه نه کاملا شاعر بود و نه کاملا داستان نویس و رمان نویس .
این کتاب توسط دو انتشارات و دو مترجم عرضه شده است . ناشر اول نشر نی است که توسط هوشیار انصاری فر این کتاب را با قیمت دو هزار تومان عرضه کرده و انتشارات دوم ، نشر چشمه است که با ترجمه پیام یزدانجو این کتاب را با قیمت هزار و ششصد تومان عرضه کرده است .
نقل قول های سینمایی
( ژان لوک گدار فیلمساز فرانسوی )
اگر نکته ای یادت نیامد ، از خودت در بیار .
یک جمله
( کنفسیوس )
اگر می دانی ، پایداری کن و اگر نمی دانی ، بگو نمی دانم .
***
نظرات ، انتقادات ، پیشنهادات و آثار خود را با من در میان و ارسال بفرمایید .