((ذات عـرق جـاى لبـيـك گـويـى اهـل عراق و مرز ميابن نجد و تهامه است و گفته اند: عرق كوهى است در راه مكّه و ذات عرق بخشى از آن است ...))
((اهـل تـسـنـن ذات عـرق را مـيقات عراقيان و اهل شرق مى دانند، در حالى كه فقيهان [شيعه ] احـتياط مى كنند و معتقدند كه بايد از مسلخ ، كه از مكّه دورتر است ، محرم شد. ذات عرق از مكّه دو مرحله (يعنى حدود 92 كيلومتر) فاصله دارد.))
ديدار بشر بن غالب اسدى
بشر بن غالب اسدى : وى (در اصطلاح رجالى ) از اصحاب امام حسين (ع ) و امام سـجـاد(ع ) بـه شـمار مى آيد... برقى وى را از اصحاب اميرالمؤ منين ، حسنين و سجاد(ع ) شمرده است .او و بـرادرش ـ بشير ـ دعاى معروف امام حسين (ع ) در روز عرفه را روايت كرده اند. اين دو دربـاره سـيـره قـائم (ع ) نـيـز نـقـل روايـت كـرده انـد. بـشـر از امـام حـسـيـن (ع ) نـقـل كـرده اسـت كـه فـرمود: ((هركس ما را به خاطر خدا دوست بدارد ما و او اين گونه بر رسول خدا(ص ) وارد مى شويم . و انگشتانش را به هم چسباند؛ و هركس ما را به خاطر دنيا دوسـت بـدارد، دنـيا نيكوكار و بدكار را در بر مى گيرد. روايت هاى ديگر وى از امام حسين (ع ) در كـتـاب عـدّة الداعـى ، فـضـل القـراءة ، ص 296 نقل شده است . (ر.ك : مستدركات علم رجال الحديث ، ج 2، ص 33، شماره 2130).ابـن حـجـر گـويـد: ابـو عـمـرو كـشـّى در كـتـاب رجـال الشـيـعـه گـفـتـه اسـت : عـالمـى فـاضـل و جليل القدر؛ و گويد: از حسين بن على و پسرش زين العابدين روايت كرده است ...)) (لسان الميزان ، ج 2، ص 29). با امام (ع )
سـيـد بن طاووس گويد: سپس رفت تا به ذات عرق رسيد. در آنجا با بشر بن غالب كه از عـراق مـى آمـد ديـدار كـد و دربـاره مردم آنجا پرسش كرد و او گفت : من در حالى آنجا را تـرك گـفـتـم كـه دل ها با تو بود و شمشيرها با بنى اميّه ، حضرت فرمود: راست گفت : بـرادر بـنـى اسـد، خـداونـد آنـچـه بـخـواهـد انـجـام مـى دهـد، و آنـچـه اراده كند فرمان مى دهد.))
اشاره
هـم در ديـدار امـام بـا فـرزدق و هم با بشر بن غالب ديده مى شود كه هر دو به امام (ع ) اطلاع مى دهند كه دل هاى كوفيان با او و شمشيرهاشان با بنى اميه است ! اين قضيه پيش از رسـيـدن خـبر قتل مسلم بن عقيل بود نيز ملاحظه مى كنيم كه امام (ع ) هر دو را تاءييد مى كند! اين تاءييد از موثّق ترين دلايل تاريخى است كه امام (ع ) از همان آغاز مى دانست كه كوفيان او را رها كرده خواهند كشت و از همان آغاز مى دانست كه سرنوشت او شهادت است .
درنگ
بـشـر بـن غـالب پس از ديدار با امام (ع ) كجا رفت ؟ و چرا به كاروان حسينى نپيوست ؟! بـه ويـژه ايـن كـه وى روايـاتـى در دعـا، اثـر دوسـتـى اهـل بـيـت ، امـامـت و اخـبـار قـائم و غـيـره را از آن حـضـرت نقل كرده است كه حاكى از اعتقاد وى به محبت اهل بيت مى باشد.
آيـا او در جـدا شـدن از امـام (ع ) و يـارى نـكـردن آن حضرت عذرى داشته است ؟ ما با تتبع قـاصـرمـان ، در ايـن بـاره چـيزى نمى دانيم و مورّخان و رجاليّون نيز در اين باره خاموش اند!
فرزدق ... بار ديگر
بـلاذرى بـه نـقـل از زبـير بن خرّيت گويد: از فرزدق شنيدم كه گفت : با حسين (ع ) كه آهـنـگ كـوفـه داشـت ، در ذات عـرق ديـدار كـردم . او بـه مـن فـرمـود: بـه نـظـر تـو اهـل كـوفـه چـه خـواهند كرد؟ من مجموعه اى از نامه هاشان را به همراه دارم . گفت : مرو كه رهايت مى كنند. تو نزد مردمى مى روى كه دل هاشان با تو است ولى دست هاشان بر ضد تو است . ولى او از من نپذيرفت !))
پـيش از اين درباره محل دقيق ديدار امام با فرزدق بحث كرديم . پذيرفتنى ترين و قوى تـريـن نـظـريـه ايـن اسـت كـه فـرزدق در بـسـتـان بـنى عامر واقع در نزديكى هاى مكّه و اوايـل سرزمين حرم ، با امام (ع ) ديدار كرد. زيرا لازم است كه اين ديدار در روز ترويه و روز خروج امام (ع ) از مكّه و بسيار نزديك شهر بوده باشد، تا فرزدق بتواند مراسم حج را به دقت به جا آورد.
آيا امام (ع ) در ذات عرق با عون بن عبداللّه بن جعده ديدار كرد؟
بـلاذرى گـويـد: ((گـويـنـد: عون بن عبداللّه بن جعفر بن جعده در ذات عرق با حسين (ع ) ديـدار كـرد و نامه پدرش را كه در آن خواستار بازگشت امام (ع ) بود، به ايشان تسليم كرد؛ و خطراتى را كه در پيش راه دارد يادآور شد. ولى امام نپسنديد!))
از اين روايت چنين بر مى آيد كه عون در مكّه بود و رفت تا در ذات عرق به امام (ع ) رسيد؛ و پدرش در اين هنگام در مكّه به سر مى برد. گويا راوى به خطا نام عون بن عبداللّه بن جـعـده را بـه جـاى نـام عـون بـن عـبـداللّه بـن جـعـفـر نـوشـتـه اسـت ! بـه ايـن دلايل :
يـكـم : در تـاريـخ آمـده اسـت كـه عـون و محمد، پسران عبداللّه جعفر بن ابى طالب پس از خروج امام (ع ) از مكّه ، به وى پيوستند.
دوم : نيز در تاريخ آمده است كه بنى جعدة بن هبيره مخزولى در كوفه زندگى مى كردند. آنـهـا از كـسـانى بودند كه پس از شهادت امام حسن (ع ) در خانه سليمان بن صرد خزاعى اجتماع كردند و طى نامه اى به امام حسين (ع )، ضمن تسليت گفتن به ايشان ، عنوان كردند كـه كـوفـيـان نـسـبـت بـه ايـشان حسن نظر دارند و دوستدار آمدن و چشم به راه آن حضرت هستند...
از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه ، ايـن روايـت را تـنـهـا بـلاذرى نـقـل كـرده اسـت و نـديـديـم كـه مـورخ ديـگـرى نـيـز آن را نقل كرده باشد تا بر كشف رموز و از ميان بردن آشفتگى آن به ما كمك كند.