بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
7 بهمن
تو ذهن بسیار قدرتمندی داری که اگر بخواهی، می تواند هر اتفاقی را ممکن کند.
وین دایر فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** عشق و علاقه به هدف، پادزهر ترس و اضطراب است فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
حديث روزانه
arash_new2001@yahoo.com |
|
اَكْثَرُ مَصَارعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمعها است.
امام علی (ع) |
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
پیاز مقرون به صرفه
هرگاه پیازی را نصف کردید در حالی که نیمی بیشتر از آن را نیاز نداشتید ، توصیه می کنیم روی نیمه باقیمانده کره یا روغن بمالید . با این کار - پیاز شما تازه می ماند
- میکروبهای موجود در فضای اطراف را به خود جذب نمی کند.
- کره یا روغنی که روی آن مالیده اید باعث می شود هنگام مصرف و یا سرخ کردن آن ، از روغن کمتری استفاده کنید ، ضمن آنکه در مصرف پیازتان نیز صرفه جویی کرده اید .
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
ساختمان طبيعي مو
موي پستانداران از دو بخش غلاف و ريشه تشكيل شده است. غلاف به شكل يك برجستگي بر روي پوست و ريشه در زير سطح پوست قرار دارد. رشد مو از قسمت ريشه انجام ميشود. ساير بخشهاي مو مرده هستند.
موي سر بهطور طبيعي، در هر ماه حدود يك سانتيمتر رشد ميكند. مدت قرار داشتن هر مو بر روي سر 3 تا 5 سال است و هر انسان 100 تا 150 هزار عدد مو بر روي سر خود دارد. مو داراي دو نوع
رنگدانه (ملانين) است كه يك نوع آن شامل رنگهاي قهوهاي تا سياه و نوع ديگر دربرگيرندة رنگهاي طلايي، زرد، حنايي و قرمز است. نبود رنگدانه باعث سفيدي موها ميشود. پيش از قرار گرفتن رنگهاي مصنوعي در غلاف مو، كوتيكول يا لاية بيروني آن بايد باز شود.
http://lover-than-love.mihanblog.com
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
گشتاسب از مردم می خواهد که دین نو بگیرند و بت چین که همان نیایشگاه نوبهربلخ یا مرکز آیین های کهن ایرانی است را وانهند:
بگیرید یک سر ره زردهشـــت
به سوی بت چین برارید پشت
به آیین پیشینیان منگرید
بدین سایه ی سرو بن بغنوید
ســــــــوی گنبد آذر آرید روی
به فرمان پیغمبر راست گـــوی
بنا به نوشته ی شاهنامه در این عهد ایران به چین باج می داد و زرتشت شاه را بر می انگیزد که با چین وارد جنگ شود:
به شاه جـــهان گفت زردشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیـــر
که تو باژ بدهی به سالار چیـــــن
نه اندر خور آید به آیین و دیــــن
پس گشتاسب پذیرفت:
پـذیرفت گشتاسپ گفتا که نیــــز
نفرمایــــــمش دادن از باژچیـــــــز
برادر گشتاسپ زریر و فرزند پهلوان٬ او اسنفدیار رویین تن مبلغان دین و آیین نو شدند.
ارجاسب که نیک می داند این دین نو چه آشوبی به پا خواهد داشت به گشتاسب می نویسد که:
پیــامد یکــی مرد مردم فریـــــب
تو را دل پر از بیم کــرد و نهـــیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت
به دلت اندرون تخم زفتی بکشـت
تــو او را پـذیـرفتـی و دیـنش را
بیـــاراستـی راه و آئینـــــــش را
ادامه دارد ...
|
|
|
شنبه: ادبي غروب هفتم دی، ایستگاه راه آهن
و حس و حال غم آلود لحظه ی رفتن
هوا به طرز عجیبی گرفته است مرا
و قطره ـ شرشر باران به روی پیراهن
مسافران گرامی! قطار ساعت هفت
برای رفتن آماده می شود لطفا"... .ـ
«مرا ببوس»، در این لحظه های باید رفت
چقدر بر تن من تلخ می وزد شیون
تکان دست مسافر و سینه خیز قطار
صدای سوت خداحافظی و گریه ی زن
چرا نمی شنوی التماس دستم را؟
کجای این شب تاریک می روی بی من؟
کسی دچار قطاری که می رود شده است؟
تمام سینه اش آشوب، جنگل سوزن
کنار پنجره دیگر تکان دست نبود
دو خط خیس موازی، صدای گنگ ترن
به انتظار تو در ایستگاه می مانم
که بوی پونه بیاری، که بوی آویشن
تو باز می رسی از راه با قطار بهار
سفر به خیر عزیزم، پرنده ی روشن! |
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة آل عمران
آيات:
200
محل نزول:
مدین |
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي مدد ... التماس دعا
|
|
بخش دوم |
مطالب ارسالی ديگر اعضا |
اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
تشنه لب...!
گويا تشنه لب است ... آري تشنه لب است .
گويا صداي كودكش كه تيري در گلو دارد دلش را خون كرده است ...آري خون كرده است.
گويا صداي شيون خواهر را مي شنود وصداي شيون همسر را از فراق طفلش...
گويا مي بيند برادر را؛ پاره تن را ... آري مي بيند بدن بدون سر و دستش را و كوزه آب شكسته را در كنارش
گويا صدايي مي آيد در اين غوغا كه مي گويد
حسين جان بيا ...
گويا صداي دلنشين مادر است
و چه شيرين صدايي ست
و چه شيرين رفتني
|
|
|
کمربندها را ببندیم یا نه؟
كمربند وسيله بسيار مفيدي مي باشد كه در جاهاي زيادي كابرد دارد.
از كمر بند در اتومبيل، شلوار، زور زدن، جاده(كمربندي) و .... استفاده ميشود.
كمر بند شلوار وسيله اي است كه از پايين آمدن شلوار شما و رفتن آبرو و حيثيت شما جلوي ملت جلوگيري ميكند. اين نوع كمر بند در خيلي از جاها از عفت شما نيز محافظت ميكند كه به دليل اينكه خانواده اينجا رفت و آمد ميكند از تشريح بيش از حد آن خودداري مينماييم.
كمربند اتومبيل اصولا براي حفظ ايمني طراحي شده كه در ايران بيشتر براي حفظ سرمايه استفاده ميشود. يك راننده ايراني هنگامي كه سوار اتومبيل خود شده و آن را روشن كرده و حركت كرده و به اولين چهار راه رسيده و افسر راهنمايي رانندگي را مشاهده كرده. به اين نتيجه ميرسد كه بايد كمر را ببندد. ولي چون كمربنداتومبيل او جايي براي قفل شدن ندارد آن را روي شانه انداخته و سر آنرا داخل شلوار ، شورت و حتي به كمربند شلوار خود گره ميزنند تا به اصطلاح افسر راهنمايي رانندگي را خر نموده و جريمه نشود.
شركتهاي خودرو سازي در ايران بسيار به فكر مشتريان خود هستند و طالب راحتي آنها ميباشند. كمربند را طوري طراحي ميكنند كه اگر فردي دچار يك تصادف شديد شد هنگام تصادف سر افراد بيخ تا بيخ بريده شود كه تا هنگاميكه گروه امدادي بعد از 1 الي 2 ساعت رسيد آنها در اين مدت زجر نكشند.
مسئول توليد گروه ايران خوردو گفت: اين افراد كه قرار است كشته شوند چرا زودتر نميرند. ما ايرانيان هميشه مشتاق مرگ بوديم و هستيم
|
|
|
شایعه سازان محترم! امشب تشریف بیاورید حسینیه امام خمینی(ره) آیت الله خامنه ای را ببینید
از شنبه : مراسم عزاداري امام حسين (ع) در حضور رهبر انقلاب
مراسم عزاداري سيد و سالار شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) با حضور رهبر فرزانه انقلاب از شنبه هفتم بهمن ماه به مدت 6 شب در حسينيه امام خميني(ره) تهران برگزار ميشود.
به نوشته «کيهان»، مجلس سوگواري و عزاداري حضرت سيدالشهداء(ع) همچون سالهاي گذشته از شب هشتم محرم الحرام مصادف با شنبه هفتم بهمن ماه در حسينيه امام خميني(ره) برگزار ميشود.
در اين مراسم که با نماز جماعت مغرب و عشاء به امامت ولي امر مسلمين، آيتالله خامنهاي آغاز ميشود، خطيبان و مداحان به ذکر مصائب و زواياي مختلف نهضت حسيني(ع) ميپردازند.
بنا بر اين گزارش حجج اسلام کازروني، حاج علي اکبري، پناهيان، انصاريان، سيداحمد خاتمي و صديقي به عنوان سخنرانان شبهاي شش گانه اين مراسم اعلام شده اند.
همچنين مداحان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) منصور ارضي، محمود کريمي، سعيد حداديان، سيدمهدي ميرداماد، محمدرضا و مرتضي طاهري نيز در اين شبها در رثاي حضرت اباعبدالله (ع) و حماسه جاودان عاشورا به ذکر مصيبت و مرثيه خواني ميپردازند.
شايان ذکر است، ارادتمندان به ساحت اهل بيت(ع) و حضرت سيدالشهداء(ع) ميتوانند براي حضور در اين مراسم معنوي که تا 5شنبه دوازدهم بهمن ماه ادامه دارد هر شب و همزمان با نماز مغرب و عشاء به حسينيه امام خميني(ره) واقع در خيابان فلسطين جنوبي مراجعه کنند.
|
|
|
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانهای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
من همه شب پی تو گشته ام
از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را ز گل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
دل من سرگشته توست
نفسم آغشته توست
به باغ رویا ها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
مه و ستاره درد من می دانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل واشو
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از هوشنگ ابتهاج |
|
|
دلم خيلي گرفته است وقتي كه يادم مي آيد چشمهام پراز اشك مي شود قلبم مي گيرد نفسم تنگ ميشود وبه شماره مي افتد همه دنيا وظواهرش جلوي چشمهام بي ارزش وپوچ مي شوند بغض سنگيني گلوم را ميگيره با خود م مي گويم : خدايا ايكاش مرده بودم وآن صحنه را هيچوقت نمي ديدم.
شب چهار شنبه بود بعداز يك روز كاري سخت طوريكه مجبور شد بعلت كارزياد سرويس رااز دست بدهم ساعت 7 شب از محل كارم آمدم بيرون هوا خيلي سردبود وقتي كه داشتم مي رفتم سوار اتوبوس بشوم ديدم يك نفر كنار خيابان نشسته يك اسكناس از تو جيبم درآوردم كه بهش بدهم كمي كه جلوتر رفتم متوجه شدم صداي ناله و زاري مي آيد ديدم يك پسر بچه 11-12 ساله هست كه از سرما زانوهاش را بغل كرده يك لباس مندرس رادور زانوها وپاهاش پيچيده بود سرش را گذاشته بود روي زانوهاش ،ازسرما مي لرزيدوگريه مي كرد وطنين گريه هاش در آن هواي خيلي سرد يخ مي زد چندتا جوان را ديدم كه خيلي شاد وسرمست ومغرور، بي اعتنا از كنارش رد شدند اسكناس را بهش دادم نگرفت گذاشتم روي زانوهاش كه آنها را بغل كرده بود باز هم اعتنايي نكرد واسكناس افتاد اسكناس را از روي زمين برداشتم و دوباره گذاشتم روي لباس مندرسي كه دور زانوهاش پيچيده بود وسرش را گذاشته بود روي آن گريه مي كرد و مي لرزيد صداي گريه هاش خيلي سوزناك ولرزان بود خيلي ناراحت شدم با خودم گفتم ايكاش مي توانستم كاري برايش انجام بدهم اما نميدانستم در آن لحظه چه كاري ميتوانم برايش انجام بدهم وقتي داشتم ازاو دور مي شدم پاهام مي لرزيد بغض گلويم را گرفته بود مرد ميانسالي كه چند قدم جلوتراز من راه مي رفت وآن صحنه را ديد بود برگشت سمت من وبا حالتي نگران گفت :"بيچاره تا صبح تواين هواي سرد چطوردوام مياره تا صبح زنده نمي مونه" من هم وحشت زده و نگران به آن مرد نگاه ميكردم بعد گفت:" واقعا بدبختيه اين مملكت با اين همه ثروت آنوقت ما بايد اين صحنه ها را ببينيم " ورفت .احساس كردم پاهام ديگه قدرت راه رفتن نداره نميدانستم چكاركنم نميدانستم چه كمكي ميتوانم به آن فرد كنم نميدانستم برگردم يا بروم اگر آن فرد تا صبح از سرما مي مرد آيا من مسئول نبودم با چشمهاي پرازاشك سواراتوبوس شدم توي راه بغض سنگيني گلويم را گرفته بود نا خودآگاه وقتي ياد آن صحنه مي افتادم اشك مي ريختم به نظرم همه چيز پوچ و بي ارزش بود مغازه هاي لوكس ،آدمهاي مغرور وسرمست ، خيابان وليعصرو... با خودم مي گفتم :" وقتي قرار باشه كودكان ما تا صبح در اين خيابان يخ بزنند و بميرند هيچ چيزي ديگه ارزش نداره واقعا حيف بيت المال كه صرف پروژه بهسازي پياده رو خيابان وليعصر ميشه در حاليكه آدمها از سرما كنار همين پروژه مي ميرند مگر پياده رو قبلي چه مشكلي داشت" در حاليكه با چشمهاي پرازاشك از پنجره اتوبوس بيرون را نگاه ميكردم چشمم به يك نوشته كه پشت يك ماشين بود افتاد روي شيشه عقب ماشين نوشته بود "حيدريم" نگاهم روي اين كلمه خيره ماند با خودم گفتم :" ايكاش يكبار وفقط براي يكبار هم كه شده به حرفهايي كه مي زنيم عمل مي كرديم آنوقت هيچوقت توشهرمون هيچ صحنه دلخراشي را نمي ديديم " الآن هم هر وقت در رختخواب گرم ميخوابم با خودم ميگويم :" يعني تا صبح چند نفردراين شهر از سرما مي ميرند " ويا هروقت دستم را با بخاري گرم مي كنم ناخودآگاه بغض گلويم را ميگيره ياد آن پسر بچه مي افتم با خودم ميگويم " ايكاش مي توانستم كاري براي آن فرد انجام بدهم "
|
|
obedient_follower@yahoo.com |
|
محرم
Kheilyha faramoosh kardan keh dar mahe moharram che ettefaghati oftade va chera azadari mikonim. Mosalmoona, ya behtare begam Shi’eha baraye Imam Hossein azadari mikonan. Ba har ashki keh baraye oo mirizim darim ahd mibandim keh moghavemat konim dar barabare setame bi ensafi, abadiyat (immortality), bi edalati, va kazbo sokhane doroogh. Har dafe keh dastemoono boland mikonim va be rooye sine mizanim darim be Imamemoon, Hossein Ebne Ali, Labbaik migim. Azaye Imam Hossein shamele azadariye dastejam’i, gerye va zari, matam, va har chizi keh neshoon bede keh ma ehsase gham, khashm, va mohemtar az hame ehsase tanaffor nesbat be Yazid dashte bashim. Bayad bedanim keh chi gozasht va che ettefaghati rokh dad too in mahe moharram, makhsoosan dar rooze Tasoo’a va Ashoura.
Man parsal baraye Ashoura Iran boodam va didam keh vaghe’iyate Karbala ra shabihsazi karde boodand. Donbale dasteha miraftim va har kodoom chizaye mokhtalefi ra neshoon midad. Khaterate chandino chand sale pish ra zende karde boodand. Hatta kheimeha ra neshoon midadand keh atash zadand. Kheily baram tajrobeye jalebi dasht.
Too America motoasefane nemishe intor azadari kard vali khoshbakhtane too masjedemoon az Iran chand ta aghaye rohani va maddah miyayand va har shab ham sokhanrani darim va ham roze. Mardom dar in shabha bekhatere eshghe be Imam Hossein mostaghiman ba’ad az kareshoon be masjed miyayand ta inke in barname ra az dast nadahand. Bacheha be mahze inke miresan khoone ba zogho shogh mashghashoono mikonan keh mabada raftane be masjedo az dast bedan va natoonan too majlese Imam Hossein sherkat konand. Har shab hodoode 400-500 nafar jami’yat too masjedemoon hast, balke bishtar. Dar rooze Ashoura te’dadi keh miyan masjed hodoodan be 2000 nafar mirese. Mardom bedoone inke azashoon darkhast beshe bani mishan. Doctor va Mohandesayee dide mishan keh in shakhsiyateshoono kenar gozashtan va daran baraye Imam Hossein khedmat mikonan. Ashpaz miyad baraye jam’e azadaran ashpazi mikone bedoone inke harfi az hoghoogh bezane. Ina hamash eshgho alaghast be Imame sevvomemoon, Hossein Ebne Ali.
Fekresho bokonin age be in ayyame moharram ahamiyat dade neshod, allan hich rango booyee az moharram nadashtim va hame in vaghe’eye mohem va faramoosh nashodani ra az yad mibordand. Ma har sal azadari mikonim keh in khatereye hamasi zende bemanad ta inke batene Eslami ra dar tak takemoon parvaresh dahim va olademan va bazmandeganemoon motoahed bemanand be nehzate Imam Hossein.
|
|
|
با ScoopLive یک پاپارازی حرفهای شوید
مدیر سایت ScoopLive میگوید: "هر اتفاقی ، شاهدان خودش را دارد." و با رایج شدن گوشیهای موبایل مجهز به دوربین ، هر شاهدی بخت پول درآوردن از عکسهایش را پیدا کرده است.
اینترنت مملو از ویدئوهای آماتوری شده است ، از به در آویخته شدن صدام گرفته تا حلقآویز شدن مایکل ریچاردز. همه این ویدئوها به وسیه "شهروندان ژورنالیست" تهیه میشود. تا به حال منفعت بردن از این کارهای آماتوری کمتر ممکن بود.
سایت ScoopLive که به تازگی از مرحله بتا درآمده است ، در کنار رقیبانش یعنی Scoopt.com و SpyMedia.com این امکان را فراهم آورده که عکسها و ویدئوهای جنجالی خود را به فروش برسانید.
استفاده از این سرویسها مسلما برای ژورنالیستهای حرفهای جذابتی ندارد ولی برای آماتورهایی که تکعکسهای بسیار جالب و مهیجی دارند ، این سایتها امکانات جالبی را مهیا کردهاند. تأییدی بر این مسئله عکسی از پاریس هیلتون است که با مبلغ 50 هزار دلار خریداری شده است.
سایت ScoopLive ، عکسهای آماتوری کاربرانش را به 150 خریدار عمده از 15 کشور جهان میفروشد و تا به حال 2500 نفر از 60 کشور جهان عکسهایشان را به این سایت فروختهاند.
شاید این پست چندان برایتان جالب نباشد و توجه شما را به خود جلب نکرده باشد ولی به وجود آمدن سرویسهایی که به پدیدآورندگان آماتور محتوا ، پول پرداخت میکنند ، قدم بعدی در "سایبر ژورنالیسم" و "روزنامهنگاری شهروندی" محسوب میشود ، شاید امروز فقط به عکسهای جنجالی مشاهیر مبلغهای قابل اعتنا پرداخت شود ولی شاید روزی فرا برسد که مقالهها و تحلیلهای برجسته هم مجال خودنمایی در این عرصه را پیدا کنند.
مشاهده سایت ScoopLive
مشاهده گالری عکسهای کاربران در این سایت
دکتر عليرضا مجيدي
|
|
.
|
تحريفات عاشورا تحريف از ماده حرف است و به معني منحرف کردن و کج کردن يک چيز از مسير و مجراي اصلي است. برخي از داستانهايي که به دروغ به زندگي سيدالشهدا (ع) نسبت ميدهند، عبارتنداز:
1- داستان عروسي قاسم (ع) که ظاهراً خيلي مستحدث است و از زمان قاجاريه تجاوز نميکند. ( از زمان ملاحسين کاشفي )
2- داستان فاطمه صغري (ع) در مدينه و خبر دادن مرغ بر او.
3- داستان دختر يهودي که فلج بود و قطرهاي از خون اباعبدالله به وسيله يک مرغ به بدنش چکيد و بهبود يافت.
4- حضور ليلا در کربلا و امر حضرت (ع) به او برود در يک خيمه جداگانه موي خود را پريشان کن.
5- داستان طفلي از ابي عبدالله که در شام از دنيا رفت و بهانه پدر ميگرفت و سر پدر را آوردند و همانجا وفات يافت.
6- بازگشت اسرا به کربلا در اربعين و ملاقات امام سجاد (ع) با جابر. ( اما اينکه جابر مزار پاک سيدالشهدا(ع) را زيارت کرده است، صحت دارد. )
7- هشتصد هزار نفر بودن لشکر عمرسعد بلکه يک ميليون و ششصدهزار نفر و هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا _ با يک حمله ده هزار نفر را کشتن س هجده گز بودن نيزهي هاشم مرقان و ...
8- داستان طفلي که در حين اسارت گردنش را بسته بودند و سوار ميکشيد تا طفل خفه شد.
9- حضرت زينب (س) در حالت احتضار آمد به بالين امام (ع) فرمقها بطرفه فقال لها اخوه ارجعي الي الخيمه ... ( پس حضرت با گوشهي چشم به وي نگاهي انداخت و فرمود: به خيمه بازگرد که دلم را شکستي و غمم را افزودي.)
10- امام چند بار به دشمن حمله کرد و هر نوبت ده هزار نفر را کشت.
11- داستان اباعبدالله هنگام رفتن به ميدان جنگ و طلب کردن اسب سواري و اينکه کسي نبوده براي ايشان اسب را بياورد و حضرت زينب (س) آن را ميآورد.
12- داستان حضور حضرت زينب در قتلگاه: ميگويند تا امام را ديد که در حال جان دادن است، خود را به روي بدن امام (ع) انداخت و گفت: تو برادر مني، تو اميد مايي، تو پناه مايي، تو پشتيبان مايي ...
13- بوسيدن گلوي حضرت (ع) توسط زينب (س) قبل از اعزام به ميدان جنگ و اينکه زينب (س) ذکر ميکند که مادرم وصيت کرد به من.
منبع : حماسه حسینی |
|
daneshjou2001@yahoo.co.in |
|
نقد به احمدی نژاد
با سلام
* مدت ها بود که نقدی از من به احمدی نژاد نخونده بودید ( یعنی هیچ وقت ) اما من امروز میخوام یه نقدی به احمدی نژاد داشته باشم البته اسمشو نمیشه نقد گذاشت یه اعتراضه یا یه پیشنهاد .
مدتهاست که سعی میکنم روزنامه های نزدیک به هر دو جناح فکری رو بخونم ، روزنامه کیهان که هر رو فراموش نمیشه و اون قدیم ها شرق مرحوم ( ابته نمیخریدم چون 150 تومن برای خریدن شرق خیلی زیاده اون هم هر روز ، ولی به عنوان یه روزنامه حرفه ای ( در جهت منافع خودش ) باید حتما خونده بشه ) حالا هم که آفتاب و اعتماد امثالهم رو میخونم ( نه همشو قسمتای سیاسی ، ترجیحا سر مقاله ، شاید هم هیچ کدوم بستگی به تیتراش داره )
حالا این همه صغری کبری چیدم که اینو بگم : مدتی بود با خوندن تیتر های روزنامه ها که عموما در یک جهت حرکت میکنند به این باور نزدیک میشدم که این محمود خان ما یه چیزیش میشه اما دیشب با دیدن و شنیدن سوالای صریح برنامه گفتگوی خبری و جوابای احمدی نژاد به کلی از جوابام رسیدم اما به نکته هست که آزارم میده ! چرا باید اطلاع رسانی دولت اینقدر ضعیف باشه که هر کسی یه حرفی بزنه و یه موج تو جامعه ایجاد کنه ، اصلا گیریم که هیچ کسی حرف نامربوط نمیزنه ! یه دولت نباید حرفاشو زود به زود به ملت بزنه ؟ گر چه تو سفرای استانی و .... یه حرفائی زده میشه اما یه چیزائی هست که تا از کسی پرسیده نشه کسی مستقیم ذکر نمیکنه مثل سوال دیروز که پرسیدن شما احساسی تصمیم میگیری ؟ با اعمالت مسیر کشور رو به جاهاب باریک میکشونی و ... ( دیشب با صدا و سیما حال کردم اساسی )
حال اگه علاقه به تاسیس حزب ندارید که منافعتون رو تامین کنه به من ربطی نداره اما باید سوالای اساسی جامعه پاسخ داده بشه . این که تا دیروز گفته میشد گرانی وجود نداره و امروز میگن این گرانی برنامه ریزی شدست باید برای مردم توجیه بشه . گر چه جواب قبلا هم داده شده بود و دیروز هم به طور قانع کننده ای ( حد اقل برای من ) پاسخ داده شد . چرا سوالائی که بعضیا !!! تو ذهن مردم میندازن جواب داده نمیشه . امیدوارم به زوری این مشکل برطرف بشه و با یه دولت شفاف موجه باشم . این که ثانیه ها رو هم نباید از دست بدهیم درست اما برای مردم شبهه ایجاد میکنن و این خطرناکه . کسانی که دستشون تو کاره دقیقا میفهمن کی کار میکنه و کی کار نمیکنه اما عده زیادی در جریان اصول مدیریتی کشور نیستن . از یه طرف میگن پس این شعار نفت سر سفره مردم چی شد ؟ از طرف دیگه میگن این احمدی نژاد پول مفت گیر اورده همین طور داره میریزه تو حلقوم ملت اینا تورم زاست ! عزیز من میگن دروغگو کم حافظست همینه دیگه این دو تا جمله دقیقا متضاد هم دیگست .سوال من از احمدی نژاد اینه که چرا این اتفاقات خوب پوشش داده نمیشه
* انتقاد دیگه من به احمدی نژاد اینه که من تا قسمتی قبول دارم که این دولت خیلی کارش درسته و این مسئله رو آمار نشون میده و آمار رو همون سازمانی در میاره که قبلا در میاورد و کسی از خودش حرف در نمیاره اما این که مرتب گفته بشه دولت من اولید دولتی بود که فلان .. و دولت من ...ترین دولته من نمیپسندم . جواب دادن به سوالات که در انتقاد اول گفتم به جای خود اما تضعیف بقیه هم جای خود داره ، حتما میشه بدون تضعیف کسی فقط گفته بشه که دولت ما طبق برنامه توسعه چهارم و سند چشم انداز 20 ساله و حتی در بعضی موارد جلو تر از اون حرکت میکنه و لزومی نداره که با بقیه مقایسه بشه . بارها گفتم که باید عملکرد رو با حق سنجید نه با دیگران . احمدی نژآد یه بار در حرفاش گفت این مورد در 10 سال پیش بود و در 6 سال پیش هم بود یعنی چی یعنی دقیقا مقایسه با دولت های گذشته و این موضوع به نحو دیگری چند بار تکرار شد .
* من اعتقاد دارم تا وقتی کسی از حد.د خودش خیلی دور نشده نباید انتقاد کرد چون بار روانی منفی داره و مردم رو ناامید میکنه حتیالمقدور باید حضوری ذکر بشه اما چون حضوری نمیتونیم مستقیم میگیم . با این وجود الان دور شدن از اصول رو در احمدی نژاد نمیبینم اما خواستم این پیامو برسونم که رئیس جمهور ما معصوم نیست و بالاخره اشتباه میکنه و ما ها هم اگه هیچی نمیگیم دلیل بر تقدیس اون نیست بلکه برای اینه که امیدوار به اصلاح نقایص هستیم ( مثل بودجه سال 86 که خدائیش ترکونده با رفع نواقص قبلی از جمله قیمت نفت که خیلی باهاش حال کردم . پیام این کار این بود که من سال به سال بهتر میشم و مسلما اشتباهاتی بوده که در حال رفعه انشاالله )
امیدوارم نقدم منصفانه باشه و کسی رو نرنجونده باشم . منتظر نظرات شما هستم .
بعد از مدتها : به فکر رنگ سبز فردا باش .
حق نگهدارتون .
|
|
|
تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما
روزي كه در جام شفق مُل كرد خورشيد
بر خشكچوب نيزهها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گويي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟ آري، اينچنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است
بر صخره از سيب زنخ بر ميتوان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر ميتوان ديد
در جام من مي پيشتر كن ساقي امشب
با من مدارا بيشتر كن ساقي امشب
بر آبخورد آخر مقدّم تشنگانند
مي ده، حريفانم صبوري ميتوانند
اين تازهرويان كهنهرندان زميناند
با ناشكيبايان صبوري را قريناند
من صحبت شب تا سحوري كي توانم؟
من زخم دارم، من صبوري كي توانم؟
تسكين ظلمت شهر كوران را مبارك
ساقي! سلامت اين صبوران را مبارك
من زخمهاي كهنه دارم، بيشكيبم
من گرچه اينجا آشيان دارم، غريبم
من با صبوري كينة ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم
من زخمدار تيغ قابيلم، برادر
ميراثخوار رنج هابيلم، برادر!
يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
يحيي! مرا يحيي برادر بود در چاه
از نيل با موسي بيابانگرد بودم
بر دار با عيسي شريك درد بودم
من با محمد از يتيمي عهد كردم
با عاشقي ميثاق خون در مهد كردم
بر ثور شب با عنكبوتان ميتنيدم
در چاه كوفه واي حيدر ميشنيدم
بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم
عماروَش چون ابر و دريا مويه كردم
تاوان مستي همچو اشتر باز راندم
با ميثم از معراج دار آواز خواندم
من تلخي صبر خدا در جام دارم
صفراي رنج مجتبي در كام دارم
من زخم خوردم، صبر كردم، دير كردم
من با حسين از كربلا شبگير كردم
آن روز در جام شفق مُل كرد خورشيد
بر خشكچوب نيزهها گل كرد خورشيد
فريادهاي خسته سر بر اوج ميزد
وادي به وادي خون پاكان موج ميزد
بيدرد مردم، ما خدا، بيدرد مردم
نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم
از پا حسين افتاد و ما بر پاي بوديم
زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوگان مصطفا را سر بريدند
مرغان بستان خدا را سر بريدند
در برگريز باغ زهرا برگ كرديم
زنجير خاييديم و صبر مرگ كرديم
چون بيوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما
روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشكچوب نيزهها گل كرد خورشيد |
|
|
افشاگري درباره پشت پرده يك سايت هتاك
يكي از نزديكان حسن روحاني ، رئيس مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام که بنابر ادعای خود از دوستان قدیمی و صمیمی وی است،در نامه اي به روحانی از مشكل سازی يك سايت اينترنتي برای آینده سیاسی وی سخن به میان آورده است.
در ابتداي اين نامه كه با عنوان « آقای روحانی ، آفتاب از کجا طلوع مي کند ؟» منتشر شده آمده است: جناب آقاي روحاني نوشتن اين چند خط نه به معناي کاهش ارادت نويسنده به جنابعالي و نه تشکيک در ديانت و وفاداري شما به ارزش هاي انقلاب اسلامي . نگارنده اين سطور شما را همچنان از استوانه هاي نظام مي داند و بنابراين تنها به قصد روشن شدن برخي از قضايا و آشکار شدن خط نفاقي که حضرتعالي را محاصره کرده و به تعبيري در چنگال خود گرفته است، از سر خيرخواهي مي نويسد.
در ادامه اين نامه آمده است: سايت خبري آفتاب ، که اطرافيان شما تمايل دارند آن را خبرگزاري آفتاب بخوانند در حقيقت ادامه همان راهي است که پيش از آن با راه اندازي سايت ايرپنا (Iran Peaceful Nuclear Activities ) آغاز شده بود . هدف از اين سايت در ابتدا تشريح مواضع صلح آميز هسته اي ايران و اطلاع رساني شفاف بود. (در حال حاضر سايت آفتاب را بر روي آدرس IRPNA هم مي توانيد مشاهده کنيد ) .
حضور جمعي از اهالي مطبوعات که عموما از ميان روزنامه نگاران روزنامه هاي تعطيل شده انتخاب شده بودند و همچنين حضور «و . پ » از همان ابتدا باعث شد تا جمعي از خيرخواهان به شما هشدار بدهند که با توجه به نزديکي انتخابات رياست جمهوري راه اندازي اين سايت چندان به صلاح شما نيست. انتساب اين سايت به شما و مجموعه مرکز تحقيقات استراتژيک امري نيست که نياز به اثبات داشته باشد . اين سايت حداقل حدود 6 ماه در زير زمين مرکز تحقيقات مجمع به کار خود ادامه داده است . حضور و مديريت «م.ح. م» و تعيين بودجه 15 ميليون توماني از محل انتشارات مرکز تحقيقات امري نيست که از ديد شما و ماموران حراست مجمع بدور مانده باشد.
با نزديک شدن به دوران انتخابات متاسفانه به ميل يا بر خلاف ميل شما اين سايت تبديل به محل تخريب نامزدهاي رقيب شد. جايگزين «و . پ » نيز در اين ميان از روزنامه نگاراني انتخاب شد که با توجه به آشنايي خود با حوزه بين الملل بتواند بيشترين تاثيرگذاري را در سطح خارجي و در جهت معرفي آقاي هاشمي به عنوان تنها گزينه ممکن براي نجات کشور داشته باشد . «م.ق» در اين شرايط با حمايت کامل جنابعالي کار خود را آغاز کرد. آفتاب با نظارت حضرتعالي تبديل به مرکزي براي تخريب نامزدهاي اصولگرا شد . معاون شما نيز در اين زمان در پاسخ به انتقاد روزنامه کيهان خود را به عنوان مدير مسئول سايت معرفي کرده بود. »
نويسنده نامه در ادامه به شكست حسن روحاني در انتخابات رياست جمهوري نهم اشاره مي كند و مي افزايد: «با گذشت دوران انتخابات ، برخي شايعات حاکي از نارضايتي شما از عملکرد سايت آفتاب بود اما جالب بود که در کادر سايت تغيير چنداني داده نشد . تغيير محل سايت نيز تنها به دليل دور نگاه داشتن شما از انتقادات صورت گرفت و گرنه کيست که نداند مکان فعلي سايت آفتاب توسط «م.ح.م» و براي انتشار نشريات سال ها قبل از ستاد فرمان امام به بهاي نازل و حيرت آوري اجاره بيست ساله شده است.
کاش پس از پايان انتخابات حمايت خود از اين سايت که تبديل به محل شايعه پراکني عليه نظام شده است را پايان مي داديد . متاسفانه اين امر صورت نگرفت و شما با تجهيز سايت به تقويت آن پرداختيد. تنها تغييري که پس از افشاي ارتباطات اين سايت با شما و معاون شما صورت گرفت انتقال مسئوليت ها به مدير دفتر «م.ح.م» بود.»
نويسنده در اين نامه كه خطاب به حسن روحاني نوشته شده، اين سايت را به ضربه زدن به پايه هاي نظام متهم مي كند و مي افزايد: « سايت آفتاب متاسفانه در دوران فعاليت خود نه تنها به ضربه زدن به پايه هاي نظام پرداخته است بلکه حتي با سواستفاده از فضايي که پس از شکست حزب مشارکت و رها شدن روزنامه نگاران روزنامه هاي زنجيره اي به حال خود ايجاد شده جمعي از عناصر معاند را به خود جلب کرده است. حضور «ح.ف» و «ج.خ» که يکي به تمايلات آشکار صهيونيستي مشهور است و يکي ديگر از مسئولان ستاد جنگ رواني آقاي هاشمي بوده است نشانه چيست ؟»
در ادامه اين نامه كه پیش از انتخابات خبرگان نوشته شده، آمده است: تخريب دولتي که حتي به نظر شما شايد ناتوان باشد مصداق بر شاخ بن بريدن است . اطرافيان شما متاسفانه با اقدامات خود معدود نيروهاي عاقل را هم از پيرامونتان پراکنده اند . آيا مي دانيد که از ابتداي ماه جاري به دليل استعفاي گسترده در سايت آفتاب ، دبيران سرويس هاي شما و سردبير شما به سر کار نمي روند و حاميان صهيونيست ها و عاملان ايجاد جنگ رواني عليه کانديداهاي اصولگرا جايگزين آن ها شده اند؟ آيا مي دانيد علت اين استعفاي دسته جمعي تاکيد «م.ح.م» بر لزوم تخريب بيشتر دولت و تمرکز بر پديده راي عدم اعتماد به دولت و ايجاد فضاي دوقطبي براي ملتهب کردن انتخابات خبرگان رهبري و ايجاد شبهه اختلاف در ميان روحانيون بلند مرتبه بوده است ؟
آيا مي دانيد که نامبرده در جلسه اي به نقل از شما خطاب به اين افراد اعلام کرده است که باید فضاي کشور را بحراني نشان داد و خطر حمله آمريکا به ايران را نزديک نشان داد تا نقش شما و آقاي هاشمي پر رنگ شده و دولت به حاشيه رانده شود ؟ آيا مي دانيد اين روند باعث شده است تا اين افراد که همگي از منتقدان و مخالفان دولت بوده اند در اعتراض به سياست هايي که به ضرر کشور و ملت تمام مي شود بيکاري را به جان بخرند و استعفا دهند ؟ آقاي روحاني آيا واقعا اين سخنان که به شما منتسب شده است ، نشانگر انديشه شماست ؟
نگاهي دوباره به سايت آفتاب بياندازيد . ببينيد چه ميزان خبر و مقاله و گزارش و ياداشت در مورد ناتواني ايران در مقابله با آمريکا ، تبعات مقابله با آمريکا ، هراس مردم از مقابله با آمريکا، ناتواني دولت ، ناکارآمدي رييس جمهور ، رانده شدن پرونده هسته اي به جنهم شوراي امنيت و ... درج شده است . آيا اين موارد واقعا ديدگاه شماست ؟»
در انتهاي اين نامه آمده است:
«جناب آقاي روحاني
هنوز هم دير نشده است . هيچکس شما را بدخواه نظام و ملت نمي داند . شما از استوانه هاي نظامي هستيد که بهايش را ملت پرداخت کرده است . نگذاريد در زير سايه حمايت هاي مادي و معنوي شما مردم از انقلاب و دولت رويگردان شوند.
جناب آقاي روحاني
حتي اگر معتقديد که اين سايت با شما ارتباطي ندارد ، بازهم به نظر مي رسد وظيفه ملي و شرعي شماست که اجازه ندهيد در پناه نام شما و مرکزي که هدايت آن با شماست چنين اقداماتي صورت بگيرد . چگونه ممکن است که شخصي که تخريب دولت مورد حمايت رهبري را پيشه خود کرده است در مقام معاونت شما با حمايت کامل به کار خود ادامه داده و بودجه مرکز تحت نظارت شما را صرف تخريب دولت کند ؟
جناب آقاي روحاني
اين سطور را تنها براي بيان حقايقي نوشتم که خدا کند از آن بي خبر باشيد . هر چند بي خبري هم از بار مسئوليت شما نمي کند اما حداقل مي تواند اميدوار کننده باشد که اين غده فاسد را که در زير سايه شما رشد کرده است هر چه سريعتر رشه کن کنيد و نگذاريد که تخريب دولتي که اميد مردمان به آن بسته شده است به نام شما و در دفتر عمر شما ثبت شود . »
گفتني است مدير مسئول كنوني اين سايت از عناصر روزنامه هاي زنجيره اي است كه پیش از این فحاشي های کم سابقه ای علیه شخص رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام را در كارنامه خود به جای گذاشته است .
|
|
|
سلام دوستان خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه . بخشی از سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی مورخ 19 دی هست که به نظرم جالب اومد میذارمش اینجا شما هم بخونید. البته ببخشید یه کم طولانیه. بازم از توجهتون ممنونم
بسم الله الرحمن الرحيم
سخني با رئيس جمهور محترم آقاي احمدي نژاد داريم . ما همت شما را در احقاق حقوق هسته اي ايران پاس مي داريم و از زحمات شما تشكر مي كنيم اما چند ملاحظه در مطالب و روش كار شما داريم كه لازم مي دانيم با صراحت بيان كنيم .
(الف ) اين مطلب درستي است كه پرونده ملي بايد در قلب ملت جاي پيدا كند و همينطور هم هست شما به حق در سخنان خود علي العموم به آن مي پردازيد تا اراده ملي پشتوانه اين پرونده قرار گيرد. اما توجه به حد امور نيز لازم است . هر چيزي كه بيش از حد تكرار شود بجاي اينكه اراده ها را تحريك كند موجب بي اعتنائي مي گردد. اينكه جنابعالي در تمام سخنرانيها در همه شهرها لازم مي دانيد راجع به انرژي هسته اي سخن بگويند به نظر مي رسد استراتژي تبليغي درستي نيست .
(ب ) مخصوصا برخي تصميمات مهم در پرونده هسته اي را شما در سخنراني در شهري بيان مي داريد كه به ذهن القا مي كند بدون پشتوانه فكري و تدبير لازم تصميم گيري مي شود و اصولا چه نيازي است رئيس جمهور سياستهاي مرحله اي اتمي را در سخنرانيها بيان دارد يك روز 3000 دستگاه غني سازي را اعلام مي كنيد چند روز بعد 60000 دستگاه غني سازي . ما از كم و كيف روش رسيدن به اين مراحل مطلع نيستيم و شايد نياز هم نباشد مطلع باشيم ولي با توجه به ضرورت سنجيده بودن كار به ذهن ما كه از بيرون به مساله مي نگريم چنين القا مي شود كه سخنان سنجيده اي نيست و محاسبه دقيق پشت سر آن وجود ندارد و اگر طراحي هم شده است نوع بيان شما القا مي كند پشتوانه كارشناسي ندارد.
(ج ) نوع بيان در مسائل اتمي آنقدر تهاجمي و با كلمات نه چندان زيباست كه در مخاطب القا مي كند يك حالت لج بازي در بحث اتمي راه افتاده است در حالي كه نفس حركت هسته اي كشور با تدبير رهبر معظم انقلاب داهيانه و باطمانيه مي باشد. سئوال اينست كه چه نيازي به اين گونه بيان است كه هم مستمسكي براي زورگويان شود تا فشار را زيادتر كنند و هم در داخل عده اي آنرا دستمايه راست نمايي روشهاي غلط گذشته خود كنند و هم در ذهن مردم القا نمايد كه رئيس جمهور به هر دليل در مساله هسته اي تندروي مي كند. اتفاقا در شرايطي كه آنان دنبال عمليات رواني داخلي كشور هستند رئيس جمهور بايد با آرامش و منطق درست راه و رسم هسته اي كشور را در حد نياز بيان دارد و در بسياري از موارد ديگران بايد سخن بگويند نه جنابعالي .
(د) نوع برخورد شما در بحث هسته اي در سخنرانيها به نحوي است كه مساله هسته اي را نماد و شعار دولت خود كرده ايد. اولا اين حق نيست اين كار نظام است و همه دولتهاي گذشته به نحوي در آن مشاركت داشتند. ثانيا به همان ميزان كه حزبي برخورد كردن مساله هسته اي در اردوگاه دوم خرداد تقبيح مي شد تبديل شدن آن به شعار توسط شما هم ايراد دارد. چون مساله هسته اي وراي همه دولتها و سلائق است و مساله ملي است . دولتها مي آيند و مي روند اما مساله ملي مي ماند. همانطور كه تماميت ارضي ايران يا زبان فارسي و يا اسلاميت ربطي به اين يا آن دولت ندارند موضوع هسته اي هم اينگونه است .
(هـ) دوستانه به جنابعالي كه فرد خدومي هستيد تاكيد مي كنيم كه نوع تبليغاتي كردن مسئله هسته اي در سخنرانيهايتان بگونه ايست كه به مخاطب القا مي كند شما خداي ناكرده براي سرپوش نهادن به برخي كاستيهاي دولت مساله هسته اي را چنان برجسته مي سازيد كه اشكالات دولت ديده نشود. به داوري در اين مبحث نمي پردازيم كه نيات را خدا مي داند فقط برداشت بيروني را روايت مي كنيم . اين موضوع براي دولت شما و شخص شما مضر است . دولت بايد پاسخگوي نيازهاي كشور در ابعاد مختلف باشد تورم گراني اشتغال و صدها امر ديگر. شما هم اهتمام داريد مسئله هسته اي هم موضوع مهمي است كه رئيس جمهور درحد خود بايد بدان بپردازد. اگر به ذهن مردم متبادر شود كه دولت براي انحراف ايجاد كردن در مطالبات مساله هسته اي را برجسته مي كند عملا شما پشتوانه ملي را در پيگيري هسته اي از دست خواهيد داد.
(ز) مساله هسته اي ابعاد متنوعي دارد. مهمترين آن پيشرفت فني آنست كه در دوره شما بدان اهتمام خوبي شد و جاي قدرداني دارد. ولي بخشي از پرونده هسته اي ديپلماسي است كه ساز وكار خود را مي طلبد. گاه مذاكره نياز دارد گاه مقاومت گاه تاكتيكهائي براي آرام سازي گاه شدت گاه انعطاف . بهر تقدير پرونده اي به اين مهمي در بعد ديپلماتيك روش معقول خود را مي خواهد. بخش ديگري از كار هم كار رسانه اي براي مردم است . به نظر مي رسد نوع كار شما توجه به ابعاد همه جانبه آن ندارد و تصور نموده ايد صرفا با سخنرانيها و كار رسانه اي موضوع را مي توانيد حل كنيد. اين امر به معناي محروم كردن كشور از ظرفيت ديپلماسي است و اين حق نيست كه رئيس جمهور طوري عمل كند كه ظرفيتي از كشور كم خاصيت شود ضمن اينكه با اين روش هزينه كار را بالا مي بريد. اتمي شدن و استقامت در كار امري لازم و ضروري است اما نبايد رئيس جمهور هزينه ملي را براي تحقق اين كار بالا ببرد. در واقع از كيسه ملت نمي توان راحت بخاطر سلائق هزينه كرد.
(ح ) نكته ديگر اينست كه مردم بايد احساس كنند رئيس جمهور با واقع بيني درصدد حل مساله مي باشد. اينكه چه قطعنامه صادر شود و چه نشود آنرا مهم نمي دانيد به نظر راه و رسم درستي نيست . مردم قوه تحليل دارند و قدرت تحمل هم دارند. قطعا قطعنامه فعلي به ضرر كشور بوده است حالا عده اي آنرا به دليل اعتراض خود خيلي بزرگ مي كنند كه افراط است تفريط آن هم اينست كه بگوئيم كاغذ پاره !
بهرحال اين قطعنامه مشكلاتي ايجاد مي كند خوبست رئيس جمهور به اندازه و حد آن با مردم سخن بگويند. مردم ايران مردم آگاهي هستند و از مسئولان هميشه جلوترند. فكر نكنيد اگر واقعيت را بگوئيد مردم حمايت نمي كنند بدانيد اگر سرپوش بگذاريد حمايت خود را از شما مي گيرند. اين قطعنامه ناحق است و در ابعاد محدودي مضايق ايجاد مي كند. بنابر اين نه صفر است و نه صد. چه نيكوتر كه مردم از زبان رئيس جمهور اعتدال و تدبير استشمام كنند.
(ط ) با توجه به مسائل فوق پيشنهاد به رئيس جمهور محترم اينست كه جز در مراسم بزرگ ملي كه اقتضاي زمان است به مسئله هسته اي نپردازند و در سخنرانيهاي استاني خود اينهمه از آن نگوئيد حتي در برابر قلدرمآبي هاي آمريكا و غربيها بگذاريد مسئولين پرونده درحد نياز موضع گيري كنند. هر مساله اي در كشور مسئولي دارد. ورود روزانه شما به مساله هسته اي مثل اينست كه به تمام مسائل مهم بهداشتي كشاورزي و دامپروري كشور نيز شما بپردازيد. مگر شما راجع به آنفلوانزاي مرغي در شهرها سخنراني مي كنيد يا راجع به ايدز يا سرطان و يالله !
با اتخاذ اين روش اولا فضاي آرامتري در داخل ايجاد مي كنيد ثانيا احساس مي شود تدبير كافي در برخورد با موضوع حاكم است ثالثا ديپلماسي فضاي كافي براي تحرك پيدا مي كند و رابعا دولت به مسائل ديگري مي پردازد كه براي مردم ملموس هستند. |
|
|
دست خدا بر سر ما ...
مدتي است در برخي رسانههاي خارجي و سايتهاي خبري و به تبع آنها بين مردم، شايعه گستردهاي درباره كسالت شديد رهبر معظم انقلاب اسلامي مطرح شده ...
«به نظر ميرسد كه در واقع (آيتالله) خامنهاي فوت كرده و يا در حال فوت است و نظام ايران تلاش دارد ارزيابي كند اگر اين خبر اعلام شود، چه اتفاق و واكنشي خواهد داشت و واكنش مردم چه خواهد بود.
تازهترين گزارشهاي پزشكي نشان ميدهند كه وقتي او (حضرت آيت الله خامنه اي) هفته گذشته از بيمارستان مرخص شد، دچار گردش خون نامناسب، ضربان قلب ضعيف، فشار خون بالا و نارسايي شنوايي است و تقريباً بينايي در يكي از چشمان خود را از دست داده و از درد شديد كمر رنج ميبرد.
ظاهراً نميتواند به تنهايي از روي صندلي يا تخت خويش برخيزد. همه اين عوارض ناشي از سرطاني است كه او به آن مبتلا است. با اين حال به پزشكان خود گفته است كه تا زماني كه آمريكاييها از منطقه خارج نشدهاند و در لبنان، جمهوري اسلامي اعلام نشده باشد،زنده خواهد ماند»
اين ادعا هاي «مايكل لدين» از اعضاي موثر موسسه «امريكن اينتر پرايز» است كه برخي او را مسئول طرح براندازي جمهوري اسلامي ايران معرفي ميكنند.
ادعاهاي اين مقام امريكايي در تاريخ 10 ژانويه مصادف با 20 ديماه سال جاري منتشر شد و پيش از آن، در 4 ژانويه مصادف با 14 دي نيز در سايت pajamasMEDIA به طور اشاره آمده بود. اين شايعه آغاز ماجرايي شد كه سپس برخي شبكههاي خبري مانند فاكس نيوز كه زير نظر پنتاگون عمل ميكند و برخي خبرگزاريهاي غربي ديگر، آن را دنبال كردند و اين روزها در سطح مردم اين سؤال با نگراني مطرح ميشود كه «از حال آقا چه خبر؟ ميگويند...» و ادعاهاي فوق تكرار ميشود.
اساساً مقوله شايعه كه برخي آن را "انتقال پيام و خبر از طريق شفاهي و بدون داشتن ماخذ و منبع شناخته شده " تعريف ميكنند و برخي ديگر با نگاه خوشبينانه شايعه را "بخشي از خبري ميدانند كه به علل مختلف دور از دسترس افكار عمومي قرار ميگيرد". مقولهاي پيچيده و پرسابقه است كه موضوع اصلي اين گزارش نيست.
البته عدهاي از كارشناسان، شايعه را به دليل غيرموثق و بياساس بودن، شايسته تحقيق و پيگيري هم نميدانند، ولي برخي ديگر معتقدند به عنوان كنشي پيچيده با كاربردهاي چندگانه حتماً بايد جدي گرفته شود.
شايعات در كشور ما سابقه طولاني دارند و نمونههاي جالبي از آنها در دسترس است كه بعضاً پس از چندي به عنوان «دروغ سال» نيز شهرت يافته اند.
مثلاً ماجراي كج شدن برج ميلاد از نمونههاي بارز آن است. اين بحث از يك طنز آغاز شد. «رضوانيه» توليد كننده اين طنز خود در اين باره ميگويد:« زماني كه در زمستان 81 خبر خندهدار و غيرواقعي درباره كج شدن برج ميلاد را مينوشتم، هرگز فكر نميكردم كه روزنامهها، وب سايتهاي خبري و شبكههاي راديو، تلويزيون، خبري به اين مضحكي! را باور و سپس منتشر كنند. شايعه كج شدن برج ميلاد تا حدي در ميان مرد تقويت شد كه يكي از شبكههاي خبري معتبر غرب نيز اين خبر را با جديت اعلام كرد و ماجرا چنان جدي تلقي شد كه دفتر يكي از سازمانهاي بينالمللي مستقر در تهران نيز قصد تشكيل كميته بحران درباره اين موضوع را داشت....»
انتشار شايعه بيماري سرطان رهبر انقلاب اسلامي نيز موضوع بي سابقه اي نيست و بسياري از مردم به خاطر دارند كه از روزهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي تا مدتها، عين همين بحث درباره بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (ره) تكرار ميشد و راديو هاي عراق و اسرائيل بيش از ديگران آن را دنبال مي كردند.
البته روشن است كه شخصيتهايي حتي در طراز رهبري انقلاب نيز همچون همه مردم ممكن است دچار عارضهاي يا كسالتي شوند. كما اينكه آيتالله خامنهآي نيز مدتي است دچار سرماخوردگي نسبتاً شديد شدهاند كه آثار آن در صداي ايشان در آخرين ديدار نيز نمايان بود و به همين خاطر مقداري از برنامه هاي ايشان با توصيه پزشكان كاسته شد.
جالب است كه ايشان همزمان با انتشار اين خبر (بخوانيد شايعه) ديدارها و ملاقاتهاي عمومي مانند ديدار با مردم قم به مناسبت سالگرد قيام 19 دي و ديدار با شركتكنندگان در هم انديشي علماي اهل تسنن و تشيع در دومين همايش بزرگداشت ابن ميثم بحراني در 25 دي ماه داشتهاند كه رسانههاي مختلف از جمله صدا و سيما، متن، صدا و تصاوير آن را منتشر كردند.
معمولاً چنين شايعاتي با اهداف چند گانه مانند ايجاد نگراني و اضطراب در مسئولان و مردم، ارزيابي واكنش مردم و ارزيابي نحوه واكنش مسئولين دستگاههاي رسمي به چنين موضوعي ساخته و پرداخته ميشوند و ازهمين رو شايد لازم بود دستگاه هاي ذي صلاح، اطلاع رساني مناسبي را انجام مي دادند.
اين ترفند در اوج جنگ 33 روزه جنوب لبنان و در مورد سيد حسن نصرالله نيز از سوي منابع رژيم صهيونيستي بكار گرفته شد.
كساني كه شايعه سرطان رهبر معظم انقلاب اسلامي را طراحي كردند تا واكنش مردم را ارزيابي كنند، بدانند مردم با نگراني كه از عشق به رهبري حكايت دارد اين موضوع را دنبال مي كنند و اين روزها در مساجد كشورمان شعار «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي از نهضت خميني محافظت بفرما خامنه اي رهبر به لطف خود نگهدار» با شور و سوز بيشتري پس از نمازها تكرار مي شود. زماني كه براي تهيه اين گزارش به سايتهاي مختلف مراجعه كرديم كاربران اينترنتي درباره اخبار مربوط به اين موضوع، اظهار نظرهاي مختلف و جالبي كرده بودند، ولي بيشتر از همه، اين عبارت تكرار شده بود. « به كوري چشم دشمنان، خامنهاي زنده است».
دست خدا بر سر ماست *** خامنه ای رهبر ماست
آقا جون دوستت داریم
|
|
|
دلم برایت سوخت سردار!
من پیکر آن سردار را بر سر دار، پرچمی می بینم نماد فداکاری، جانفشانی و سرسپردگی به استعمار پیر انگلیس!
دلم برایت سوخت سردار سرشکسته قادسیه!
دلم برایت کباب شد سردار بر سر دار!
اصلا وقتی دیدم که تو، آن سردار مغرور و متکبر که خدا را بنده نبودی، آن گونه خفیف و خوار، به اسارت اربابانت درآمدی، دلم برایت سوخت.
*
اولین روزی که پای بر خط مقدم جبهه گذاشتم، از این که خاک وطنم را در اشغال می دیدم، دلم آتش گرفت ولی ...
اولین بار که غرور ملی ام شدیدا جریحه دار شد، ایستگاه حسینیه جاده اهواز به خرمشهر بود.
(بی خود نگویید داودآبادی هم ملی مذهبی شده. ما هم بعد از دین و انقلاب، وطن هم برای مان ارزش والایی داشت. البته نه از جنس ملیون لاف زن، بی خاصیت و خارج گودنشین.)
روز دوازدهم یا سیزدهم اردیبهشت ماه سال 1361 و در ادامه عملیات آزادسازی خرمشهر بود.
(الان که دارم آن خاطره را به یاد می آورم، لرزم گرفته و اعصابم به هم ریخته.)
عراقی های برادر شده امروز! از جاده خرمشهر عقب نشینی کرده بودند. برای این که مهمات و گلوله تهیه کنم، به داخل سنگرهای عراقی که در شانه خاکی در غرب جاده قرار داشت، رفتم. داخل سنگر متوسطی که شدم، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، قالیچه پهن شده بر کف سنگر بود. (خب چکار کنم، پدرم فرش فروش است و با وجودی که از انواع آن سردرنمی آورم، ولی نسبت به فرش و قالی حساسیت خاص دارم.)
یک دفعه لرزم گرفت.
قالیچه ایرانی، کف سنگر اشغالگران عرب!
جعبه های مهمات را که به دنبال فشنگ زیر و رو کردم، ناگهان چشمم به چند جفت کفش کتانی افتاد. درست مثل کفش های خودمان بود. تعجب کردم. زیر آن آتش و درگیری، مهمات را بر زمین گذاشتم و یکی از کتانی ها را که نوی نو و داخل مشما بود، برداشتم. از کیسه که خارج کردم و نگاهی به کف آن انداختم، تنم لرزید.
"کفش ملی ایران"
کف کفششان هم مثل کفش های ما بود!
چی؟ کفش ملی ایران؟
بله. کفش ملی ایران.
برادران عراقی اشغالگر، خانه ها و مغازه های خرمشهر را غارت کرده و در سنگرهای شان از آنها استفاده می کردند.
آتش گرفتم. سوختم.
وقتی به سنگرهای خودمان برگشتم، "رضا علی نواز" (چند روز بعد در دروازه های خرمشهر به شهادت رسید) تا چشمش به قیافه پکر من افتاد، پرسید که چه شده؟
خیلی خودم را کنترل کردم. ولی نه. هر چه فحش رکیک و کلمات زشت، از دوران کودکی تا جوانی در محل از این و آن شنیده و در ته ذهنم جا خوش کرده بودند، از مقابل ذهنم رژه رفتند و بر زبان سرخم جاری شدند.
....
نپرسید که چه گفتم. اگر خودتان بودید، چه می گفتید؟
همه غرور ملی ام خدشه دار شده بود. بغض کردم. اشکم درآمد. خاک وطنم در اشغال بود، قالیچه ایرانی کف سنگرشان پهن بود، لباس ها و کفششان هم از مغازه های خرمشهر غارت شده بود، و این دل صاحب مرده من بود که مدام بر غیرتم لعنت می فرستاد که چرا؟!
سردار!
آن روز خیلی از تو و سربازانت تنفر پیدا کردم. به خون همه تان تشنه شدم.
نپرسید که در ضد حمله آن روز صبح عراقی ها که بی شرفانه و با پررویی تمام برای بازپس گیری مجدد جاده خرمشهر، به ما حمله کردند، چه کردم و چه گذشت. ولی کمی دلم خنک شد. آخیش!
*
وقتی آن گونه تو را در دستان سربازان کثیف آمریکایی، اسیر و ذلیل دیدم، بر خودم لعن و نفرین کردم.
چرا؟
چرا باید این گونه تمام می شدی؟
اگرچه امام خیلی پیش از اینها سرنوشت تو را پیش بینی کرده و گفته بود: "صدام راهی جز خودکشی ندارد."
ولی هیچ گاه باور نمی کردم که این گونه خودکشی کنی.
پس از سال ها نوکری و سرسپردگی، از اولین روزهای مهر ماه سال 1359 تا همین الان، 26 سال تمام ملت عراق را درگیر جنگ، مرگ و نیستی سازی و بر نعش جوانان شان شراب سرخ بنوشی!
پوتین های آمریکایی ها را که لیس زدی، اجازه دادی تا تاریخ هزاران ساله عراق را به یغما برند.
تا سال های سال، ملت عراق که هیچ گاه حاضر نشد با فدا کردن تعدادی اندک جوانانش، همچون ملت ایران، شب سیاه وحشت را به صبح رساند، تاوان سال ها ترس، زبونی و وحشت خود را با میلیون ها تن کشته و مفقود داده و می دهد.
کجایند آنان که بر سر و روی رزمندگان اسیر ما که مظلومانه در خیابان های بصره و بغداد چرخانده می شدند تا سند پیروزی سردار قادسیه باشند، سنگ، لنگه کفش و آب دهان پرت می کردند؟
کجایند آنان که وقتی فرزندان شان، با وجودی که تا صبح هر چه گلوله داشتند به طرف نیروهای ما خالی کرده و یا بمب ها و موشک های هواپیمای شان را بر خانه و کاشانه مردم در شهر ریخته بودند، به محض این که به اسارت در می آمدند، همچون میهمان و برادر با آنها برخورد می شد و به بهترین وضع در اردوگاه ها زندگی می کردند؟
*
تا دیروز خیلی سعی می کردم حساب تو را از مردمت جدا کنم، ولی هر چه کردم نشد.
آنها که هشت سال تمام بمب شیمیایی، آتش زا، خمپاره و موشک بر سر ملت ما ریختند و شادمانه "هلهله صدام" سر می دادند، که بودند؟
الان کجایند؟
همین ها که امروز وحشیانه، مثلا برای این که به آمریکایی ها فشار وارد کنند! وحشیانه و دیوانه وار، بدن های کثیف بعثی خود را، با مواد منفجره پوشانده و خود را میان کوچه، بازار و مسجد منفجر می کنند.
*
آه صدام!
چقدر دلم برایت سوخت.
حلبچه را که دیدم آن گونه وحشیانه و بی رحمانه هموطنان خودت را بمباران شیمیایی کردی، در خواب و بیداری آرزویم بود که روزی چهره تو را ببینم که از استنشاق گاز سیانور نفس نفس بزنی و سال ها در این درد بسوزی تا جان بکنی.
*
آه سردار!
با رفتنت، همه آرزوهایم را بر باد دادی!
تو برای من، مجسمه سرسپردگی، بله قربان گویی، فداکاری، جانفشانی و جنایت در پای اربابان بودی.
شاید "جورج بوش" و "تونی بلر" هم این گونه برای اهداف صهیونیستی شان جانفشانی نکنند، ولی تو، کردی.
فریادهایت در دادگاه، پیام آخرینت و حرف های آخرینت، اگر چه همه شعار بودند و کذب، ولی یک نکته مهم را در خود داشتند و فریاد می کردند:
صدام علیه ایران، آمریکا و شاید هم اسرائیل، شعار می داد و مثلا ملت عراق را از خطر آنان برحذر می داشت.
ولی ...
ولی صدام کوچک ترین کلمه ای به "انگلیس" این پیر استعمارگر، نگفت و اهانت نکرد!
*
نوکر وفاداری بودی صدام.
خیلی هم وفادار.
آن قدر که جسد کثیف و نکبتت هم شد منشاء کمک به اهداف استعماری کهن انگلیس.
تفرقه بین شیعه و سنی، فتنه ای بود که استعمارگران از سال های بسیار گذشته دنبالش بودند و تو، سر بر فرمان اربابانت، بی کوچک ترین اعتراف و افشاگری، گردن بر طناب نهادی و به خیال خودت، و ادعای هوادارانت شدی "شهید قهرمان عرب".
صدام!
دلم برایت سوخت که تو نباید این گونه می مردی.
تو باید به دست رزمندگان ما، جان می کندی.
تو باید در حلبچه، جلوی چشمان از حدقه درآمده کودکانی که تا سال های بسیار پیش رو، همچنان ناقص الخلقه به دنیا خواهند آمد، جان می کندی.
تو باید ...
تو باید...ولش کنید. تمام شد.
صدام هم رفت و این قصه، ناگفته و مبهم به پایان رسید.
منبع : خاطرات جبههه
اخباربرگزیده : http://www.golha.net/yanni/News/8bahman.htm
|
|
|
سيب سرخ بهشتي
هفتم محرم 1428
با کاروان
امام علیهالسّلام چون از (هدایت) آنان ناامید شد و دانست که با او میجنگند رو به اصحاب خود کرده فرمود: «برخیزید و دور خیمهها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش افروزید تا با اینان از یک رو درگیر شویم و هنگام درگیری حرم (پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم) را در امان داریم».
اصحاب امام علیهالسّلام از هر سو آمده، به کمک هم خندقی میکندند و خار و هیزمهای بیابان را جمع کرده در آن افکندند و آتش زدند.
در نقل دیگری آمده است: امام علیهالسّلام به سوی اصحاب خود آمده فرمود تا خیمهها را به هم نزدیک و طنابها را در هم کنند و خود در درون جا گیرند تا خیام از هر سو بر آنان احاطه کند مگر از آن سو که با دشمن روبرو میشوند.
ابناعثم گوید: سوارهای از لشکر ابنسعد به نام مالک بن حوزه آمد نزد خندق ایستاد و فریاد کرد: ای حسین! مژده باد که آتش دنیا قبل از آخرت میسوزاندت!
امام علیهالسّلام فرمود: «ای دشمن خدا! دروغ گفتی، من بر پروردگار رحیم و صاحب شفاعتی که (فرشتگان) فرمانش برند درآیم و آن جدّم رسول خداست». سپس فرمود: «این مرد کیست»؟ گفتند: مالکبنحوزه. امام علیهالسّلام فرمود: «خدایا! او را در آتش بلا و پیش از آخرت در دنیایش بسوزان». پس بیدرنگ اسب مالک بر او آویخته او را در آتش افکند و سوخت. پس اصحاب امام(ع) تکبیر گفتند و هاتفی از آسمان ندا داد: این اجابت سریع گوارایت باد ای فرزند رسول خدا.
فرهنگ جامع امام حسین (ع) «ص 437» |
حکيم حکمت
... باید بدانید كه اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند باید این سنتها راحفظ كنید . البتهاگر چنانچه ناروائى سابق بوده است و دست اشخاصى بى اطلاع از مسائل اسلام بوده ، آنها یكقدرى تصفیه شود لكنعزادارى به همان قوت خودش باقى بماند.
کشف الاسرار ، ص173 |
در سايه سار حسيني
عزت عاشورا
... عاشورا درس مىدهد كه براى حفظ دين، بايد فداكارى كرد. درس مىدهد كه در راه قرآن، از همه چيز بايد گذشت. درس مىدهد كه در ميدان نبرد حقّ و باطل، كوچك وبزرگ، زن ومرد، پير و جوان، شريف و وضيع و امام و رعيّت، با همدر يك صف قرار مىگيرند. درس مىدهد كه جبهه دشمن با همه تواناييهاى ظاهرى، بسيار آسيب پذير است. (همچنان كه جبهه بنىاميه، بهوسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد، و بالأخره هم اين ماجرا، به فناى جبهه سفيانى منتهى شد.) درس مىدهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيزبيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بىبصيرتها فريب مىخورند. بىبصيرتهادرجبهه باطل قرار مىگيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابنزياد، كسانى بودند كه از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بىبصيرتها بودند.
اينها درسهاى عاشوراست. البته همين درسها كافى است كه يك ملت را، از ذلّت به عزّت برساند. همين درسها مىتواند جبهه كفر و استكبار را شكست دهد. درسهاى زندگى سازى است. ... |
اينک عاشورا
ياران باوفاى حسين(ع) با بدنهاى چاك چاك بر روى خاك افتاده و به جز اهلبيتش كسى زنده نمانده بود.
در آن هنگام فرزندش علىّبنالحُسَيْن(ع) كه چهرهاش از همه مردم، زيباتر و اخلاقش از همه نكوتر بود، به سوى پدر آمد و اجازه كارزار خواست. حسين(ع) بدون درنگ اذنش داد. سپس نگاهى مأيوسانه بر اندام و چهره او انداخت و بىاختيار قطرات اشك، بر صورتش جارى شد و گفت:
«خداوندا! تو شاهد باش كه جوانى به سوى اين سپاه رفت كه از لحاظ اندام، اخلاق و گفتار از همه مردم به رسول تو شبيهتر بود و هرگاه ما مشتاق ديدار پيغمبرت مىشديم به اين جوان مىنگريستيم.» پس از آن متوجّه عمربنْسعد شد و فرياد زد:
«اى پسر سعد! خدا رحم تو را قطع كند چنانكه رحم مرا قطع نمودى.»
در اين هنگام علىبنالحُسَين(ع) به دشمن نزديك شد و به جنگ پرداخت و زد و خورد سخت و خونينى نموده، عدّه زيادى را كشت و سپس به سوى پدر آمد و گفت:
«اى پدر بزرگوار! تشنگى جانم را به لب رسانيده و سنگينى آلات جنگ، مرا به تعب انداخته است آيا ممكن است با اندكى آب، مرا از تشنگى نجات دهى؟»
امام حسين(ع) گريست و فرمود: « فرزند عزيزم بازگرد كمى ديگر بجنگ، زيرا بسيار نزديك است كه جدّت محمّد(ص) را ملاقات كنى و از دست او جام سرشارى از آب بنوشى كه از آن پس، هرگز تشنه نشوى.»
على به سوى ميدان بازگشت، دست از جان شسته و آماده شهادت شد. حمله بسيار شديدى را آغاز نمود. ناگاه منقذبنمرهعبدى (لعنةاللَّه عليه) او را هدف تيرى قرار داد كه از اثر آن تير نيروى دفاع از او سلب شد و به روى زمين افتاد و فرياد زد: «پدر جان! خداحافظ و سلام بر تو، اينك جدّم محمّد(ص) تو را سلام مىرساند و مىگويد: اى حسين زود نزد ما بيا.» سپس فريادى كشيد و جان داد.
حسين(ع) آمد و بر بالين كشته فرزندش ايستاد. و صورت بر صورت او نهاد و فرمود:
«پسر جانم! خدا بكشد كسانى را كه تو را كشتند. چقدر گستاخى نمودند بر خدا؟ چقدر حرمت رسول خدا شكستند؟ على الدّنيا بَعدَك العَفا. پس از تو، خاك بر سر اين دنياى بىوفا باد.»
راوى مىگويد: زينب(س) از خيمهها بيرون آمد و راه ميدان را در پيش گرفت و با صداى اندوهناكى مىگفت: حَبيباهُ يابْنَاَخاهُ تا بر بالين كشته برادرزاده خود رسيد. خويش را بر روى آن بدن پارهپاره افكند. حسين(ع) آمد و او را به خيمه بانوان برگردانيد.
پس از او جوانان اهلبيت(ع) يكى پس از ديگرى به ميدان مىآمدند، تا آنكه عدّهاى از آنان به دست سپاه ابْنزياد كشته شدند. در اين هنگام حسين(ع) فرياد زد: «اى پسر عموهاى من و اى اهلبيت من! شكيبا باشيد. به خدا قسم پس از امروز هرگز خوارى و حقارت، نخواهيد ديد.»
لهوف - سید ابن طاووس |
|
|