بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
26 بهمن
کسانی که باعث ناراحتی تو می شوند، به تو خاطرنشان می کنند جای چه چیز در وجود تو خالی است. فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند، فوق العاده مهربان است.فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
حديث روزانه
arash_new2001@yahoo.com |
|
اَشَدُّ النّاس اجتهاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنوبَ.
كوشنده ترین مردم كسی است كه گناهان را رها سازد.
امام حسن عسگری (ع) |
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
روغن داغ شده را دور نریزید
در بسیاری مواقع ممکن است روغن داغ شده ، مجددا" قابل استفاده باشد . برای آنکه متوجه شوید روغن داغ شده قابل مصرف است یا خیر ، بعد از آنکه غذایی را در تابه سرخ کردید ، یک تکه نان سفید یا خمیر نان بیات داخل روغن بیاندازید. اگر نان ذرات تیره ای ، به رنگ قهوه ای در اطراف خود جمع کرد ، دیگر قابل استفاده نیست و باید آن را دور ریخت . ولی اگر چنین ذراتی را مشاهده نکردید ، روغن هنوز قابل استفاده است . اگر تشخیص دادید که روغن باقی مانده در تابه هنوز قابل استفاده است ، برای آنکه بوی غذای قبلی را از آن بزدایید ، می بایست چند شاخه جعفری تازه در آن سرخ کنید.
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
قبل از آرايش چشم ها داشتن نگاهي درخشان و جذاب بستگي به تعادل خط ابروها و آرايش متناسب با چشمان شما دارد.
همه چشم ها به يک طريق آرايش نميشوند و هر چشم به واسطه شکل و فرم خود آرايش مخصوص خود را دارد.
با دقت به فرم چشمان خود نگاه کنيد.
چشمان شما به هر شکل و فرمي که باشند، شما ميتوانيد از جدول زير جهت تشخيص و يادگيري فنون و رازهاي زيباتر شدن آنها استفاده کنيد.
به طور کلي پلک متحرک بايد کمتر ديده شود و استفاده از رنگهاي روشنتر به منظور وسعت دادن به نگاهتان داراي اهميت خاصي است.
به ياد داشته باشيد که در مرحله آخر با يک قلم مو خط بين دو سايه تيره و روشن را محو کنيد.
ادامه دارد...
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
او خواب شاه را تعبیر می کند و برای مشکل پیش آمده نیز راهی هوشیارانه
می جوید و شاه نیز:
گزارندۀ خواب را بدره داد
ز اسب و ز پوشیدنی بهره داد
شاه اما نشست هایی با خردمندان دارد و به گفتگوهای آنان دل خوش می دارد.
و بزرگمهر در این نشست هاست که گوهر جانش را آشکار می کند.
این نشست ها و گفتگوها یکی از شاهکارهای ادبی و فرهنگی و فلسفی ایران باستان است.
در دیاری که هیچگاه فرهنگ گفتگو و پرسش و پاسخ نبوده است، گفتگوهای بزرگمهر
نمونه ای آموزنده است:
چنان بد کزان موبدان و ردان
ستاره شناسان و هم بخردان
همی دانش آمخت و اندر گذشت
وزان فیلسوفان سرش برگذشت
و در مجلس شاه بر می خیزد و چنان می گوید که بانگ رسایش امروز نیزدر گوش هاست:
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی آید و کاستی
ز دانش چو جان تو را مایه نیست
به از خامشی هیچ پیرایه نیست
چو بر دانش خویش مهرآوری
خرد را ز تو بگسلد داوری
توانگر بود هر که را آز نیست
خنک بنده کش آز انباز نیست
پس او بن و پایه ی تباهی را در آز می داند.
ادامه دارد ...
|
|
يک لبخند
toraj_fal@yahoo.com |
|
نوكر تازه اي وارد منزل شد . خانم به او گفت : من دلم مي خواهد كه تو هميشه به حرفهايم گوش بدهي ، بدون معطلي كارهايت را انجام دهي و هرگز هم در مقابل دستورات من غرغر نكني
نوكر پس از شنيدن اين حرفها جواب داد : ببخشيد ، خانم ، در اين صورت شما به شوهر احتياج داريد نه به نوكر
***********
وقتي از او پرسيدند كه چرا به زناشوئي تن در نداده است گفت : من به تنهائي نمي توانم درست شنا كنم ، چطور مي توانم يك نفر ديگر را هم روي گردن خود سوار كنم ؟
************
نوكر : آقا خواهش مي كنم حساب مرا بكنيد من ديگر در اين خانه نمي توانم كار كنم . براي اينكه خانم خانه خيال مي كند منهم مثل شما هستم كه هر چه توي سرم بزند و فحشم بدهد مثل خر سرم را بيندازم پائين و جيك نزنم ؟
*************
مادر رو به پسر كوچكش كرد و گفت : آفرين پسر نازم ، اين خانم اسمشون شهلا خانمه و از اين به بعد با ما زندگي مي كنند و تو كار خونه به من كمك مي كنند ، حالا برا اينكه با ايشون آشنا شده باشي ،برو جلو و شهلا خانم رو ببوس و بهشون خوش آمد بگو ، بدوعزيزم
پسرك با ترس خودش رو عقب كشيد وگفت : نه مامان ترو خدا نه، من از ايشون مي ترسم
مادرش گفت : آخه واسه چي عزيزم ،اين كه ترسي نداره ؟ خانم به اين خوشگلي و نازي ؟
پسر كوچك لبش رو جمع كرد و گفت : آخه يك ساعت پيش بابا به اين خانم گفت : به به عجب خانم خوشگلي ! خوش آمدي ، و همين كه رفت جلو تا شهلا خانم رو ببوسه ، شهلا خانم محكم گذاشت تو گوش بابا
|
|
|
پنجشنبه: ادبي غروب که می شود
زنبورها در بازگشت به کندو عجله می کنند
زنبورهای کارگر
ایستاده در اتوبوس های هفت عصر
اعصاب های خسته را به خانه می آورند.
نه رویای چیدن گلی کمیاب!
نه خیال ساختن قصری از عسل!
آه
ملکه را بگو
اگر نیش شعرم آزارش می دهد
من هوایی را نفس می کشم
که هر روز کارگرانی در آن نفس می کشند.
***
این میله را محکم بگیر برادر!
اتوبوس از خیابان های زیادی باید بگذرد. |
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة النساء
آيات:
176
محل نزول:
مدینه |
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي مدد ... التماس دعا
|
|
|
|
در اين دنيا همه چيز دست خود آدم است.
حتي عشق، حتي جنون، حتي ترس.
آدميزاد مي تواند اگر بخواهد
كوه ها را جا به جا كند، مي تواند آبها را بخشكاند مي تواند چرخ فلك را به هم بريزد.
آدميزاد حكايتي ست مي تواند همه جور حكايتي باشد
حكايت تلخ، حكايت شيرين، حكايت زشت...و حكايت پهلواني...
بدن انسان شكننده است اما هيچ نيروي در اين دنيا به قدرت روحي او نمي رسد،
به شرطي كه اراده و وقوف داشته باشد. |
|
|
یک مژه خفتن
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
|
|
|
مردهای فمینیستی!!! زن ها مثل فلفل اند فقط هندی ها قدرشونو می دونن!
زن ها مثل زغفرانن جنبه ی تزیینی دارند!
زن ها مثل سیبند باید بزنن تو سر مردا تا مغزشون به کار بیفته!
مردها مثل سبزیند حتما باید قبل از استفاده پاکشون کرد!
مردها مثل خیارند نباید تا ته باهاشون بمونی وگرنه تلخ می شوند!
مردها مثل سیرند بوی بد می دهند!ولی خاصیت دارند!
مردها مثل بلالندباید توی ابنمک خیس بخورن تا کمی با مزه بشن!
مردها مثل گوجه فرنگی سرخ هستند اما بازم باید سرخشون کرد!
مردها مثل نارگیلند سنگین هستند اما تو دلشون هیچی نیست!
مردها مثل پیچکند بیخودی می پیچن به پروپای هر چیز!
مردها مثل کیوی هستند پوستشون رو باید کند!سخته ولی ممکنه!
ونکته اخر که هیچ ربطی هم به نکات بالایی ندارد اینکه:مرد ها مثل مارمولکند هر چندبار که دمشان را قطع کنی باز هم دم در می اورند. |
|
|
روز عشاق ايران
درود بر جرقه
دوستان وسروران عزيزم در جرقه
امسال هم همچون دوسال گذشته در چنين روزهائي دلم از فراموشكاري و از بي توجهي ما ايرانيها به گذشته كهن و بسيار
پربار ايران عزيزمان بدرد آمده است .
چرا كه دوسال پيش بود كه فهميدم ما ايرانيان از گذشته هاي بسيار دور روزهائي بنام عشق و معشوق داشته ايم و اين فراموشكاري ما نسل جوان ايران است كه باعث شده اين رسم كهن جايش را به يك روز و آنهم بعاريت گرفته شده از غربيان
بدهد.
روز عشق و عشاق و معشوق بنابر يك رسم كهن مانند نوروز و مهرگان و ساير روزهاي باارزش ديگر برابر با 29 و 30 بهمن ماه هرسال ميباشد .
ولنتاين متعلق به مردمان دياري ديگراست
روز عشق ايراني 29 و 30 بهمن برهمه ايرانيان مبارك باد.
زند و جاويد ياد ايران و روز عشاق ايران
با حترام
مسعود رستمي
|
|
|
ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب ميفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميكردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند. توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،دروغ و خيانت، جاهطلبي و ... هر كس چيزي ميخريد . و در ازايش چيزي ميداد. بعضيها تكهاي از قلبشان را ميدادند . و بعضي پارهاي از روحشان را. بعضيها ايمانشان را ميدادند . و بعضي آزادگيشان را. شيطان ميخنديد
|
|
|
دریافتی 10 میلیونی در وزارت نفت یک فهرست معتبر درباره بالاترین دریافتی مقامات وزارت نفت و شرکت های تابعه در سال پایانی دولت اصلاحات نشان می دهد مدیران عامل شرکتهای تابعه وزارت نفت ماهانه بین 7/3 تا 10 میلیون تومان دریافتی داشته اند.
به گزارش "الف"، این سند نشان می دهد، در سال پایانی دولت سابق، بیشترین دریافتی ماهانه در وزارت نفت و شرکت های تابعه، متعلق به محمد آقايي، مدیر عامل شرکت ملي پالايش و پخش فراورده های نفتی با رقم 10200000 تومان (معادل ده میلیون و دویست هزار تومان معادل یکصد و دو میلیون ریال در ماه) بوده است كه این رقم بیشتر به شکل پاداش و پرداختي های غیر از حقوق پرداخت مي شده است.
با روی کار آمدن دولت دکتر احمدی نژاد، رییس جمهور کتباً و شفاهاً از وزرا و مدیران ارشد دولت خواستند از پرداخت پاداش های هنگفت پایان سال به مدیران و اعضاء هیات مدیره شرکت های دولتی جلوگیری شود که این دستور با وجود پافشاري اغلب وزرا بر اجرایش، سال گذشته با مقاومت شدید مدیران عامل و اعضای هیات مدیره برخی شرکت های وابسته به دولت روبرو شد.
در هفته دوم بهمن ماه امسال نیز هیات وزیران طی مصوبه ای رسماً عیدی کلیه کارکنان شاغل و بازنشسته دولت اعم از مدیران و اعضاء هیات مدیره شرکت های دولتی را 175 هزار تومان اعلام و پرداخت هرگونه وجهی تحت عنوان پاداش آخر سال و امثال آن را ممنوع کرده است.
ناظران آگاه در زمینه مسایل مالی شرکت های دولتی معتقدند با وجود اینکه تعیین و دریافت پاداش های بسیار بالا در برخی شرکت های دولتی بصورت یک فرهنگ رایج درآمده است، احتمال اجرای مصوبه هیات دولت در این شرکتها بعید به نظر می رسد و از هم اکنون برخی مدیران و اعضاء هیات مدیره شرکتهای دولتی به دنبال بهانه هایی برای مستثنی شدن از مصوبه دولت درباره محدودیت عیدی و پاداش آخر سال هستند. |
|
.
|
خدا اراده كرده بود كه عشقو نقاشي كنه
ميخواست كه بزخم عاشقا باز هم نمكپاشي كنه
براي بوم نقش خود كرببلا رو آفريد
با قلموي قدرتش يك نقش دلربا روكشيد
اول نقاشي زدش به رنگ شور و شين
اول از همه رو نيزهها سر حسين
برا نماد دلبري صورت اكبرو كشيد
نشون اوج بي كسي گلوي اصغرو دريد
زد قلمورو توي خون، يك گوش پارهرو كشيد
تو دست قاتل حسين يك گوشواره رو كشيد
نقشي زدش به بوم خود زاوج غربت نبي
به زنگ تيرة غروب رنگ كبود زينبي
با چشماي ربابه گفت معني اشك وگريهرو
صفحه آخر هم كشيد قد خميدة رقيهرو
خدا تو بوم نقاشي عطر گل ياسو كشيد
براي امضا كردنش صورت عباسو كشيد |
|
|
Subhanallah.....this is beautiful!A man woke up early in order to pray the Fajr prayer in the masjid. Hegot dressed, made his ablution, and was on his way to the masjid when he fell down and his clothes got dirty. He got up, brushed himself off,and headed home.At home, he changed his clothes, performed his ablutions and was, again,on his way to the masjid.On his way to the masjid, he fell again for the second time at the very same spot. He again got up, brushed himself off, and headed home. Athome, he once again changed his clothes, made his ablution and was onthe way to the masjid.On his way to the masjid for the third time, he met a man holding a lamp. He asked the man of his identity and the man replied, "I saw youfall twice on
your way to the masjid and so I brought a lamp so that Ican light your way."The first man thanked him profusely and the two were on their way to the masjid. When they reached the masjid, the first man asked the man withthe lamp to come in and pray Fajr with him. The second man refused.The first man invited him a couple more times and, again, the answer was the same.The first man asked him why he did not wish to come in and pray.The man replied, "I am Satan."The man was shocked. Satan went on to explain, "I saw you on your wayto the masjid and it was I who made you fall. When you went home,cleaned yourself and went back on your way to the masjid, Allah forgaveall of your sins.I made you fall a second time and even that did not encourage you to stay at home but rather, you went back to the masjid. Because of that,Allah forgave all the sins of the people in your household.I was
afraid that if I made you fall one more time, then Allah wouldforgive the sins of all the people in your village! So, I made sure that you reached the masjid safely."********** ***************So, do not let Satan benefit from his actions.Do not put off a good that you intended to do as you never know how much reward you might receive from the hardship you encounter while trying toachieve that good.Forward this if you think it's worthwhile.
|
|
|
مسخ شده
باد ملایمی می وزید هوا سرد بود کمی خودم را جمع و جور کردم , مثل همیشه آمده بودم تا ببینمش گویی چیزی مرا به سمت او می کشاند یه حس غریب که نمی توان وصفش کرد حسی انگار شخصی را قبلا دیده باشی یا به او احساس نزدیکی کنی یا ... نمی دانم ولی می دانم که ساعتها محو در حرکات آرام و بی صدایش می شدم محو آن چشمان ریزش که پشت انبوهی ریش و مو پنهان شده بود چشمانش باآدم حرف می زد او هم کم کم فهمیده بود من بخاطر او به اینجا می آیم نه برای خواندن فاتحه آدم هر روز به گورستان نمی آید که فاتحه بخواند . امروز هم مثل همیشه داشت یک قبر تازه می کند خیلی آرام اینکار را انجام می داد بارها به آن دقت کرده بودم , میت را آوردند خیلی آرام به گوشه ای رفت مراسم که تمام شد و سنگ را گذاشتند آمد که خاک بریزد هوا کم کم داشت تاریک می شد کمی هم نم نم باران می آمد هوا سرد و مرطوب بود باد ملایمی هم می وزید همیشه بعد از کارگاه آهنگری به اینجا می آمدم کار سختی بود آهی کشیدم و به زمین که مرطوب شده بود نگاهی کردم امروز می خواستم به پیشش بروم می دانستم باید با او صحبت کنم آرام بلند شدم و به سمتش رفتم در گوشه ای خزیده بود به دلیل قوز زیادی که داشت همیشه سرش به سمت پایین بود آرام نشسته بود نزدیکش رفتم و نشستم در عالم خودش غرق بود باران باریدن گرفته بود ولی اصلا تکان نخورد ساعتها آنجا نشستیم ولی حتی مرا یک نگاهم نکرد فقط به یک نقطه خیره شده بود دیر وقت شده بود . به آرامی و به زحمت از جایش بلند شد , من هم به دنبالش بلند شدم و دنبالش به راه افتادم ظلمات محض بود ذره ای نور وجود نداشت همه چیز در تاریکی مطلق بود فقط صدای باران بود همینطور از روی قبرها می گذشتیم سردم بود استخوانهایم به لرزه افتاده بود لباسهایم اینقدر خیس شده بود که به بدنم چسبیده بود ولی پیرمرد اصلا احساسی نداشت خیلی عادی و آرام مثل همیشه داشت قد بر می داشت این مرا کمی ترساند حس مرموزی در وجودش بود او در این دنیا نبود.
بعد از پیمودن گورستان کم کم از آن خارج شدیم پشت گورستان دشت بی آب و علف بود یک زمین بایر که مرا می ترساند هیچ جنبنده ای در ان دیده نمی شد بعد از اینکه مدتی رفتیم مرد به پشت صخره ای رفت من هم به دنبالش ناگهان که به پشت صخره رسیدم خشکم زد آب دهانم خشک شد بدنم به لرزه افتاد من که منتظر کلبه ای یا الونکی بودم با یک قبر تنگ و تاریک و خالی روبرو شدم! که به سبب باران از گل و لای پر شده بود پیرمرد در جیبش دست کرد و کیسه ای تا شده در آورد مثل سفره باز کرد و درداخل قبر انداخت مقداری از آن بیرون قبر را هم فرا گرفت به آرامی داخل قبر شد و مثل جنازه به پهلوی چپ خوابید . هیچ تکانی نمی خورد مدتی درانجا ماندم بعد تصمیم گرفتم بر گردم ولی چند قدم که برداشتم پشیمان شدم همه جا تاریکی مطلق بود به علاوه صدای زوزه ی شغال و هو هوی جغد که با صدای باران ترکیب شده بود به شدت مرا می ترساند هوا به شدت سرد بود می لرزیدم تمام بدنم خیس شده بود ناگهان صدای قهقهه ای از پشتم شنیدم از شدت ترس فریاد زدم و به زمین افتادم صدای پایی از پشتم به گوش رسید سریع برگشتم کسی نبود ناگهان از پشتم صدای خراشیدن چیزی را شنیدم بر گشتم باز چیزی نبود دوباره صدای قهقهه ی وحشیانه ای به گوش رسید که اندامم را به رعشه انداخت بدنم بی حس شده بود حتی از ترس نمی توانستم فریاد بزنم زبانم بند آمده بود روی زمین خوابیده بودم و خودم را مثل بچه ها جمع کرده بودم و می لرزیدم ناگهان صدای فریاد همراه با ناله و شیون به گوشم رسید از پشت صخره بود از انجا کمی فاصله گرفته بودم باز صدای قهقه ی وحشیانه ای آمد بعد یک صدای فریاد و ناله ها ی شدید که روح آدم را خراش می داد گویی بخواهند با سرامیک گردن آدمی را ببرند دور تا دورم صدای قهقهه می آمد و صدای خزیدن چیزی روی زمین صداهای ا از هر طرف به گوش می رسید ولی چیزی دیده نمی شد ناگهان ضربه ای به پشتم خورد برگشتم چیزی نبود بعد صدای خنده آمد ناگهان چیزی پایم را چسبید چیزی نمی دیدم ولی حسش می کردم هرچی تلاش کردم از دستش خلاص نشدم سفت مرا چسبیده بود نفسم به شماره افتاده بود از شدت ترس مثل مرده ها بی حرکت افتاده بودم روی زمین نمی توانستم حرف بزنم زبانم قفل شده ناگهان پایم را کشید ..... وای ..... وای .... مرا به سمت صخره می کشید صدای قهقهه از همه جا به گوش می رسید گویی جمعیتی در انجا قرار داشت ولی جز سیاهی چیزی نبود با حرکتهای نا منظم باران و گلهای روی زمین می شد فهمید که افرادی در حال حرکتند ولی ..... یکی نیست کمکم کنه .. خدای من ... گریم گرفته بود ولی به قدری ترسیده بودم که در مرحله بغض خشک شده بود من روی گل و لای کشیده می شدم موقع کشیدن محکم به صخره کوبیده شدم تمام بدنم بی حس بود حتی درد به این سنگینی را حس نکردم تقریبا بی هوش بودم و در حالتی شبیه توهم بین خواب و بیداری بودم فقط صدای قهقه های مستانه شدید بود گویی از درون جانم به گوش می رسید انگار... ناگهان از کنارم یکی فریاد کشید خیلی شدید بعد صدای ناله که ضعیف شد چون من از شدت فریاد از هوش رفتم همه چیز سیاه شد دیگر چیزی یادم نیست فقط به یاد دارم وقتی به هوش آمدم در وسط گورستان بودم ریشهایم و مویم به طرز وحشتناکی بلند و سفید شده بود چشمانم کم سو و پشتم قوز آورده بود و بدون آنکه بدانم برای چه شروع به قبر کنی کردم دست خودم نبود هیچ حسی نداشتم تا به امروز الان به سمت قبر پشت صخره می روم تا بخوابم جوانی به دنبالم می آید ولی نه می توانم حرف بزنم نه راهم را تغییر دهم چون دست من نیست .........
|
|
|
گير3پيچ (آخرين ايميل)
دوستان عزيز و گلم سلام .
اميدوارم كه حال همه خوب خوب باشه .
اي حال من تعريفي نيست . حالا عرض مي كنم خدمتتون .
اول از همه از خانوم nadja عزيز معذرت مي خوام . اصلا و ابدا قصد ناراحت كردن شما رو نداشتم . دليل اينكه اينطور بچه ها با صميميت و خودموني در مورد شما يا كلا هر شخص ديگه اي صحبت مي كنن به اين خاطره كه اعضا واقعا مثل خواهر و برادر با هم ارتباط داشته باشن و يه خونواده ي بزرگ رو تشكيل بديم نه اينكه ارتباط ما فقط دنياي سرد و بي روجه صفر و يكها باشه .... هدف من و بچه ها ايجاد صميمت و محبت بين اعضاس .. شناختن انسانهاي جديد
كما اينكه من از همين طريق دوستان خيلي نازنين و باحالي پيدا كردم .. از گرگان ، از آذربايجان ، از جنوب ، يزد و افتخارهاي زيادي نصيبم شد كه با انسانهاي شريفي در مشاغل گوناگون و حرفه ايي مثل شركت هاي حمل و نقل بين الملي ، ايران اير ، آژانسهاي مسافرتي حرفه اي ، مهندسين توانا و قابل نرم افزار و سخت افزار ، علوم مختلف پزشكي و هزاران موارد ديگه آشنا بشم .. الان من خيلي احساس خوشبختي مي كنم و اين دوستان برام از هزاران هزار ميليارد دلار هم ارزشش بيشتره .
و گرنه من ابدا و به هيچ وجه قصد ناراحت كردن كسي رو ندارم و نداشتم . به هر صورت اگه ناراحت شدين من معذرت مي خوام .
مورد دوم متن خانوم sweetanim074@yahoo.com است ..
ايميل شما به دست من رسيد ولي اگه چهار خط ديگه مطلبم رو بخونين متوجه مي شين كه چرا جواب ندادم .. مي خواستم موضوع بين خودمون حل بشه كه شما توي گروه هم گفتين و خب پس اينم جوابتون .
ببينين الهه خانوم . شما يه تنه رفتين پيش قاضي و همه ي ما رو محكوم كردين . اگه ما يا حالا بذارين بگم من مطلبي مي دم كه طنز باشه و گير دادن باشه يا علي در رابطه با املت مي گه يا ميترا از روشهاي همسر يابي مي گه به اين خاطره كه اون شخصي كه مي ياد اينجا و اين چيزا رو مي خونه حتي اگه شده براي چند دقيقه بي خيال مشكلات روزمره ي زندگي بشه .. وقتي كه مجله اول صبح منتشر مي شه و خواننده بياد و حتي يه لبخند كوچيك رو لبش بشينه بده مگه ؟
ما داريم از اعتبارمون خرج مي كنيم . وگرنه كاري نداره .. از فردا من نقد و بررسي و تفسبر تاريخ طبري رو شروع مي كنم يا سياست نامه رو مي نويسم و مي فرستم .
دعواهاي زرگري و كل كل ها هم بيان عقايده .. هر كس دوست داره نظرش رو مي گه . همه ي ماها هم هدفمون رفع كژي ها و بدي هاست .. براي اينده ي ايران داريم تلاش مي كنيم . داريم فرهنگ سازي مي كنيم . و گرنه احسان مگه با سروش پدركشتگي داره يا سروش با محمد ( شيطونك ) مشكلي داره ؟
گفته بودين خیلی ها مطالب سبک و قشنگشونو که در قالب شعرهای کوتاه ... داستانک ... و خاطره بود دیگه نمیفرستند ... دليلش اين نيست كه در وانفساي گير سه پيچي و كل كل هاي ما جايي براي اونا نيست .نخير عزيز من دليلش تنبليه . دليلش اينكه دوست دارن لقمه براشون آماده باشه .. اصلا زحمت كشيدن تو كت ايراني جماعت نمي ره . جز اينه ؟ و گرنه مبين كه با كسي مشكل نداره . هر مطلبي توي روزانه نوشته مي شه .
مي گين اين طور نيست . باشه قبول .. مي گين كه مطالب ما ( حالا بذار بگم من اصلا ) چرت محضن و به درد هيچ شخصي نمي خورن . قبول . شما چرا ديگه مطلب نمي دين ؟ شما مطلب بدين تا سطح توقع خواننده ها بره بالا . اين وسط پس شما هم مفصرين . بيرون گود نشستين مي گين لنگش كن .
طرف فردا پس فردا بايد بره بيمارستان جراحي كنه در عين حال به فكر بچه ها هم هست و مطلب زيباشو مي فرسته ، يا اون يكي با مسائل زندگيش كه داره لهش مي كنه كنار مي ياد و بازم مطلبش رو مي فرسته و اون يكي و بازم اون يكي .. .. به خدا خيلي بي انصافيه كه اين طوري به قول خودتون بي رحمانه همه رو مورد نكوهش قرار دادين .
مورد بعدي رو خدمت شما دوستان عرض مي كنم
توي اين دنيا هر چيزي يه آغازي داره و يه پاياني . فقط خداست كه هيچوقت نه ابتدايي داشته و نه انتهايي .
روزاي اول كه توي اين گروه فعاليت داشتم با هر مشكلي كه بود سعي مي كردم مطلب بدم . با اسامي مختلف و آيدي هاي گوناگون . گير سه پيچ هم كه ديگه مستحضر هستيد چند ماهيه كه متولد شده .
بازم اگه خاطرتون باشه چند وقت پيش گفتم كه براي مسائل كاري يه سفر دو يا سه ساله دارم . اين روزا اگه دوستان دقت كرده باشن كمتر توي گروه يا تالار هستم . درگير مسائلش هستم .
از يه جنبه ي ديگه هم خودم خيلي خسته شدم . ديگه اين ذهنم تمركز نداره براي نوشتن . ميزگرد رو قرار بود هفته ي پيش همون روزايي كه ماجرا داغ بود تقديمتون كنم كه خب تا الان طول كشيد .
خب .. حس مي كنم شديدا به يه مرخصي احتياج دارم . براي يه مدتي ديگه از من خبري نيست . شايد يه روز شايد يه هفته شايدم يه سال شايدم ديگه برنگشتم .. بي زحمت باز شايعه نكنين كه به خاطر حرف الهه خانوم كم آورد و عقب كشيد يا نمي دونم ازدواج كرده و اين مسائل .. نه اصلا چنين چيزي نيست . خودم مي خوام بكشم كنار . حالا به جاي منم داستانكي يا نمي دونم چهار خط شعر نوشته بشه ديگه مرا سه ننه ..
به هر حال با وجودي كه خيلي سخته ولي بگيم كه اگر بار گران بوديم و رفتيم .. اگر نا مهربان بوديم و رفتيم ..
اين مدت اگه باعث اذيت يا ناراحتي كسي شدم معذرت مي خوام . اگه كسي رو رنجوندم شرمندتون هستم و اين حرفا .
خب دوستان .. به پايان آمد اين دفتر .. حكايت همچنان باقيست ..
با احترام و ارادت نسبت به همه
ايمان ( گير سه پيچ )
|
|
|
روز عشــــــــــــــــــــــــــــــــاق مبارک !!!
سلام به همه دوستان عزیز خوبید ؟ خوش میگذره ؟ چی کارا میکنید ؟
کم کم هر وب پیجی ( Web Page ) را که باز میکنی توش نوشته والنتاین و روز عشاق و عشق و .... ای بابا ! چقدر خوبه .... چقدر باحال !
دیروز برای کاری رفته بودم سراغ یکی از دوستانم که تو برج گلدیس ( آریا شهر ) مغازه داره ... مغازش وسایل فانتزی هست ! من طبق معمول رفتم که در مغازه برم تو دیدم که ااه! جا نیست ! باور کنید ( قسم میخورم ) اول فکر کردم کسی مرده ! گفتم یه چیزی شده که این همه آدم اینجا جمع شدند ! بعد دیدم نه بابا ! اینا دارن واسه عشقشون چیز میخرند ! آی حسودیم شد که نگو ! گفتم ما که عشقی نداریم براش بخریم بعدشم که عشقی هم نیست که برای ما بخره ! حالا همه اینها به کنار ... کاشکی اقلا یه همچین مغازه ای داشتم که اقلا فروشم بالا بره پولی دستم رو بگیره !!!
داشتم میگفتم ... بالاخره به زور رفتم تو و به رفیقم میگم که کار و بارت توپ شده ها !
احتمالا همیشه دعا میکنی که والنتاین باشه ! بعد گفت که محمد ! خوب موقعی اومدی ! بیا یه کم کمکمون بکن ! ( 2 نفر فروشنده داشت باز نمیتونست جواب بده ) بعد گفتم ولمون کن بابا ! من که چیزی بلد نیستم و از این حرفها ! آخر هم به زور مارو برد پشت دخلش و گفت تو فقط پولش رو بگیر ! منم دیگه گفتم مرام و معرفت بذارم ؛ گفتم باشه !
باور نمی کنید ... تو همون 3 ساعتی که من اونجا بودم این بنده خدا نزدیک 300 هزار تومان فروش کرد ! بعد یه کم که سرش خلوت شد ... گفتم بابا ایول ! خدا بده شانس ! چه خبره ! تو با این وضع درآمد چرا هنوز کار میکنی ؟ گفتش که آره از 1 ماه پیش برای این روز برنامه ریزی کرده بودم و یه عالمه جنس عمده خریده بودم و چون عمده گرفته بودم برام ارزون تموم شد و منم یه کمی ( دقت کنید یه کمی ) ارزون تر میدم واسه همینه که این همه مشتری دارم ! گفتم تو حالا داری ارزون میدی ؟؟؟؟؟ ( من نمیدونم چجوری مردم این همه پول واسه این چیزها میدن ) بعد گفت که آره دیگه !
من مثلا یه عروسک معمولی رو میدم 4500-7000 تومان ! خوب این قیمت به نسبت جایی که الان توش واستادی خیلی ارزونه !!!
منم گفتم خوش به حال ملت ! ببین چجوری پول در میارند!
بعد منم که اولش حسودیم شده بود که چرا کسی رو نداریم که هم اون برای من کادو بگیره و من هم براش کادو بگیرم .... خوشحال شدم که بی سلول ( سلول = دوست ) هستم !! بابا کی میره این همه راه رو ! اولا که اینقدر کار دارم که وقت اینکه بیام بیرون خرید کنم رو ندارم بعدشم که کو پولش ؟ من بیچاره مفلوک به گل نشسته از کجا بیارم 7000 تومان پول عروسک بدم ؛ بعد 3000 تومان پول شکلات بدم ( اونم نه زیاد ؛ اندازه دو تا مشت ) ؛ بعدشم که 2000 تومان پول جعبش رو بدم و .... !
به هر حال که اینجوری شد ! منم بعد از یه کم موندن گفتم باید برم و کار دارم اومدم بیرون ! اون هم داشت آماده میشد برای فروش بعد از ظهرش ! میگفت بعد از ظهر اینقدر شلوغ میشه که خفه میشیم ... از صبح خیلی شلوغ تر میشه !
منم اومدم و رفتم پی کارم !
اما دلیل این همه حرفی که زدم .... تو این مدتی که من اونجا بودم خیلی چیز ها اومد تو ذهنم و بهش فکر کردم . مثلا اینکه همه به کلاس کادوشون و یا اینکه مد باشه و یا اینکه قیمتش بالا باشه و یا اینکه طوری باشه که طرف مقابلشون فکر کنه خیلی قیمتش بالا بوده و .....
یه سوال .... چرا ما همیشه منتظریم والنتاین بشه که بهم کادو بدیم ؟ چرا ما عادت کردیم حتما کادوی اینجوری بهم بدیم ؟ مثلا اگر کسی برای عشقش ( چه دختر چه پسر ) یه شاخه گل بگیره چه عیبی داره ؟ اگر به جای این همه دنگ و فنگ برای عشقش یه کتاب جالب ( حالا بر حسب سلیقه اش ) بگیره چه عیبی داره ؟ زشته ؟ میگن طرف امل بوده ؟ میگن طرف کنس بوده ؟ من کاری ندارم که هر کس چیکار میکنه اما به نظر خودم ( نظر شخصیم هست ) اگر تو عشقت رو دوست داری نباید منتظر والنتاین یا جشن تولدش باشی تا کادو بهش بدی ! نباید براش حتما عروسک و نقره جات و شکلات و ... بگیری ... میتونی هر ماه براش یه کتاب بگیری ؛ میتونی هر ماه براش یه شاخه گل بگیری ؛ میتونی 10001 کار دیگه بکنی ! اما نه اینکه والنتاین که شد همه جا حرف عشق باشه ! مگه عشق زمان و مکان میشناسه ؟
یه چیز دیگه .... چرا ما همیشه فکر میکنیم اگر کسی برای ما چیزی بگیره که قیمتش بالا نیست یا مثلا چیزی باشه که جا افتاده نباشه ( مثل همین کتاب ) اون فرد به ما بی محلی کرده ؟ چرا فکر میکنیم که ارزش یه کادو به قیمتش هست ( البته میدونم که خیلی ها اینجوری نیستند اما به هر حال خیلی ها هم این طرز فکر رو دارند ) ... به نظر من ارزش یه کادو به این هست که یکی برای ما ارزش قائل شده و برای ما کادو ( حالا هر چیزی ... از یه کمربند بگیر تا به یه کارت تبریک ساده برسی ) گرفته ...
به هر حال امیدوارم که روز عشاق به همه عاشق ها خوش بگذره و امیدوارم که همیشه برای همه روز عشق و خوبی و محبت باشه ...
به امید روزی که همه این عاشق ها با هم زندگی مشترکی رو شروع کنند و تو زندگی مشترکشون برای هم کادو بگیرن ! ( مبین جان برای خانومت چی گرفتی ؟ )
راستی امروز آموزش (amoozesh_v_sh@yahoo.com) حرف خیلی باحالی زده بود ... کسانی که مثل من و ایشون و خیلی های دیگه عشقی ندارند که براشون کادو بگیره ، تو این چند روز زیاد بیرون نرن که دچار فقر محبت و افسردگی نشن !
خوب دیگه ایشالله همیشه عاشق باشید اما 2جمله هست که من همیشه با خودم تکرار میکنم که یادم باشه !!! اولیش اینه :
" عاشق کسی باش که خواهان عشق باشد نه تشنه عشق ... چون تشنه عشق روزی سیراب میشه و تورو تنها میگذارد " و جمله دوم :
" عاشق کسی باش که لایق عشق تو باشد ... هر کسی لیاقت اینکه عشق تو باشد را ندارد "
موفق باشید و در پناه حق پاینده .....
محمد – ص ( 24 ساله دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد اسلامی واحد قزوین )
|
|
|
پس از مصادره كشور،
اينك مصادره انقلاب اسلامي
«در انرژي هستهاي بايد تسليم ذلتبار سلطهگران شد. اقتصاد را بايد در حاكميت سرمايهخوارن دنبال كرد. در فرهنگ بايد غربزدگي، لجامگسيختگي و فساد و فحشاء گسترش يابد. در مديريت بايد اشرافيت، قبيلهگرايي، خانوادهسالاري، بياعتنايي به مردم و حيله و تزوير به كار رود.» و اينها يعني «اعتدال و ميانهروي با رهبري هاشمي رفسنجاني» يا «تسامح و تساهل و تحمل مخالف و چندصدايي با رهبري محمد خاتمي»، يا «كسب و برانگيختن اعتماد ملي از نوع مهدي كروبي» و «تدبير و مصلحتسنجي، شناخت ديپلماسي جهاني و ... با روش و منش حسن روحاني.»
ميگويند: «ننويس»! نميگويند ...تخريب ميكنند، تهمت ميزنند، فحاشي ميكنند ... راست و چپ، اصلاحطلب و محافظهكار، باند مهدي هاشمي معدوم و سلطنتطلبها، نظاميان مستعفي و قلم به مزدهاي سايتها و مطبوعات، كه البته بسيار تندتر و ويرانگر از ابزارهاي خارجي هستند.
امروز همه «وطنپرست» شدهاند... از نوع شاهنشاهي، يعني به حراج گذاشتن ايران، با انقلاب اسلامي و نظام اسلامي آن!... از اين روي با روش مغولانه برانند تا هر صدايي در گلو خفه شود، و هر قلمي جز مزدبگيران شكسته گردد، و تنها سايت آفتاب وابسته به مجمع تشخيص و سايت بازتاب وابسته به محسن رضايي لجنپراكني كنند و در راستاي اهداف امريكا «خبرسازي» نمايند. يا به امريكا و اسرائيل «راه نشان دهند.»
همه بمبارانها، فحاشيها و ابتذال سياسي و فكري پر هزينه از آن روي است كه «مطالبات تمامناشدني» يا «تماميتخواهي مافياي قدرت و ثروت» را ميتوان با ارايه «عين مطلب» آقايان به تحليل نشست، و نه چيز ديگر.
با آنكه ممكن است در آينده از سوي «قدرتطلبان» قبيلهگرا، دستور «در آوردن چشم مخالفان از «كاسه» هم صادر شود» و يا رضاخانهاي به اصطلاح حزباللهي، دستور دوختن دهانها را بدهند و اينها حركت مدبرانه، مصلحتجويانه، غيرشتابزده و به سود مملكت باشد. اما بايد گفت و نوشت، و اين نوشته «سريالهاي صدا و سيماي ضرغامي را در دهه انحصاري هاشمي رفسنجاني و ياران، و نه دهه فجر» مورد توجه و تامل قرار ميدهد.
پنجشنبه شب هاشمي در يكي از چند برنامههاي «چهارديواري – اختياري سيماي ضرغامي» با تبليغ گسترده حاضر شد، و در آن آشكارا مصادره انقلاب اسلامي توسط خود را زورمدارانه مدعي گرديد، برخي از انبوه نكتههاي پرمساله اين برنامه چنين اشاره ميشود. هاشمي گفت: در موردي كه پيشنهادم مورد مخالفت امام (س) واقع شد، به ايشان گفتم: «ما بيشتر از شما در جريان كار بودهايم»، اينگونه كه پيش ميرود، روزهاي آينده هاشمي خواهد گفت: «اصلا امام كارهاي نبوده است و...
ميليونها بيننده انگشت تعجب به دندان گزيد كه هاشمي چگونه گستاخانه خاطرههاي ساخته و پرداخته خود را در حريمشكني حضرت امام (س) بيان ميدارد. مثلا آنجا كه گفت: امام با عصبانيت آمدند و نشستند و من چنين و چنان گفتم و امام (س) گفتند: ميداني با چه كسي صحبت ميكني؟ و من گريهام گرفت و ...
خاطرهسازيهاي هاشمي در سريالسازي ضرغامي كدام هدف را دنبال ميكند؟ با يك نگاه خوشبينانه و سادهلوحانه ميتوان بالا رفتن سن را دليل عطش بيشتر قدرتطلبي هاشمي تا بدانجا ديد كه حرمت امام (س) را نيز پاس نميدارد و ... اما در نگاه عميق و خردمندانه بايد هاشمي را با حركتي حساب شده تعقيب نمود كه پس از تعرض به مباني ولايت فقيه، اينك با همه ارزشها و مقدسات ملت به تعارض برخاسته است. شايد «مرگآباد» پيش روي او، و ابزارهاي گسترده و رو به افزايش داخلي و خارجي در حمايت از وي، سبب جسارتهاي پي در پي او حتي به حضرت امام (س) ميشود. اگر قلم يا بياني مانند هاشمي براي تماميتخواهي، حاضر به حريمشكني از همهچيز حتي امام (س) بود، در اين راستا سخن بسيار مطرح ميشد، ولي هاشمي آشكارا از آرزويش براي «رئيسجمهور شدن» سخن گفت و اين كه حتي سه دوره رياست مجلس هم پركنندة اين خلأ در وجود او نشده بود، كه به آن رسيد.
همين نكته كافي است تا روشن بشود چرا هاشمي پس از 8 سال رياستجمهوري و 8 سال هدايتگري و سكانداري آن، هنوز در پي قدرتطلبي تمام عيار در «رئيسجمهور شدن» است. و نيز چرا اساس نظام اسلامي و سرنوشت كشور و ملت را براي اين خواسته فردي به قربانگاه ميبرد. روزي به بهانه انرژي هستهاي، روز ديگر براي تورم، و روزي براي ... همچنين از اين سخن ميتوان دريافت «عطاء الله مهاجراني»، و «مسيح مهاجري» با كدام پشتوانه جرأت قانونستيزي نمودند، و پيشنهاد «تغيير قانون اساسي براي مادامالعمر كردن رياستجمهوري هاشمي را در مطبوعات مطرح كردند». اين «كارگزاران قيصر» در واقع بر آن بودند تا آرزوي قلبي هاشمي را با تبديل «جمهوري اسلامي» به «سلطنت هاشمي» تمام و كمال جامه عمل بپوشانند. اين امر انجام نگرفت و با روي كار آمدن خاتمي، «اشتراك حاكميت خانوادگي» را استمرار بخشيد، تا آن كه سلطنت قوه مجريه با پيروزي احمدينژاد پس از 16 سال منقرض شد. از آن روز به بعد ...
هاشمي در مطلب ديگر جنگ را هم به «فرماندهي خود منحصر كرد»، غافل از آن كه نسل اول و دوم زندهاند و ميدانند كه در ماههاي پاياني، جانشيني فرماندهي كل قوا به او واگذار شد و پيامدش را هم همگان شاهد بودند؟!!
جالب است كه نه «حسين فهميده» 13 ساله در جنگ كارهاي بوده نه بسيجي «70 ساله»، و نه آيتالله اشرفي اصفهاني، شهيد محراب 80 ساله كه در خط مقدم اسلحه به دست حضور داشت، و نه «آيتالله شهيد مدني» كه دهها هزار بسيجي را با حضور خود از تبريز تا خط مقدم همراه كرد. او كه با «عمامه سياه» و لباس سپاه، چونان «جعفر طيار» يا «حمزه سيدالشهداء» دلاوري و مجاهدت حقيقي را براي نسلهاي آتي هم به يادگار نهاد و نيز ...
از نقاط جالب برنامههاي سيماي ضرغامي كه نشان از دانش و بينش، هنر و فرهنگ و محاسبات فرهيختهاي چون ضرغامي و ديگر مديرانش دارد، باز كردن حساب «شأن و عظمت 50 ساله انقلابي، براي هاشمي است» در اين باره ميتوان گفت:
1. هر فرد 40 سالة وارد در ميدان انقلاب، ميتواند سابقهاي 28 ساله از فعاليتهاي انقلابي داشته باشد. چرا كه نوجوانان 12 ساله در انقلاب اسلامي، بزرگمردان فعال آن عرصه بودند.
2. 73 سالگي هاشمي، و 50 سال آن را به حساب انقلاب گذاردن، تنها ميتواند نمادي از زيادي سن او باشد. وگرنه چگونه ممكن است انقلاب اسلامي حضرت خميني (س) را كه در سال 41 آغاز شده با فعاليت پر شأن و عظمت50 ساله هاشمي، به مصادره او در آورد؟! اين كه هاشمي و خانواده، هاشمي و خويشاوندان، هاشمي و مديران، هاشمي و ياران و همفكران حق مصادره كشور را در ديروز، و مصادره انقلاب اسلامي را در امروز دارند، يك سخن است، و اين كه با اعداد و تاريخ بازيكردن در سيماي ضرغامي به گمان اين كه همه مردم «در فرهنگ بررهاي» سيماي او گرفتارند، سخن ديگر. از 41 تا 85، را 44 سال پر ميكند، 50 سال شأن و عظمت را بايد در جاي ديگري جست؟!!
هاشمي از «همهكاره بودن خود در انقلاب» گفت: اگر كسي بايد به درون هواپيماي امام (س) ميرفت، جز ما چه كسي بود؟! اگر تصميمگيري بايد ميشد جز ما چه كسي بود؟! و اگر ...
يعني اين «ما» كه جز «خود او» ديگري را همراه نداشت، امروز بايد و بايد علاوه بر كشور، انقلاب را هم بنام خود ثبت كند» و البته مزاياي آن را كما فيالسابق انحصاري از آن خويش گرداند.
خيالپردازيهاي «هاشمي» براي بينندگان قطعا خندهآور بوده است. مثلا اين كه با جوانان ملاقاتهاي بسياري دارد و آنها آزادانه سخن ميگويند.» اما اين رؤيا يك بار در فيلم تبليغاتياش به واقعيت پيوست. شايد از آن نوع ملاقاتها، و آن نوع جوانها، و آن نوع سخنان آزادانه و ...
يكي از تاملبرانگيزترين نقاط در برنامه «ضرغامي» براي «هاشمي»، گفتن اين نكته بود كه: در آذر 57 پس از آزادي از زندان ميخواستم به كار مطالعاتي بپردازم ...
جالب است كه اين آقا در آن اوج انقلاب حتي كوچهها و خيابانها را از خيل انقلابيون نديده است چه رسذد به اين كه پيام انقلاب و امام (س) را شنيده باشد. و اين يعني «همه انقلاب، يعني من!!؟» روزهاي مورد بحث هاشمي، آخرين هفتههاي سرنگوني سلطنت و پيروزي انقلاب اسلامي بود كه ايشان در نظر داشتند به كار تحقيقي بپردازند كه نشد؟!
نكته ديگر ژست انقلابي آن هم به گونه منحصر به فرد هاشمي در رفتن به عراق نزد حضرت امام (س) است. آيا هاشمي همه ملت را چون اطرافيان، دفتر، سايتها و روزنامههاي خودساخته ميبيند و ارزيابي ميكند؟ چه كسي در اين كشور نميداند كه بسياري از انقلابيون از روحاني گرفته تا بازاري و دانشجو و ... بارها به گونه قاچاق و پرمخاطره به ديدار حضرت امام (س) رفتند و مأموريتهاي خطرناك را به جان خريدند؟ خوب بود به جاي اين «راه گم كردن ملت» او به سفر گردشي «آمريكا و ژاپن» خود اشاره ميكرد و ارمغان فكري و سياسي آن را براي ملت توضيح ميداد؟!
چه بايد كرد؟ «هاشمي دلبسته انقلاب است»!! نميخواهد جز او و خانواده و حلقههاي مافياي ايجاد شده در 16 سال گذشته، كسي در راس انقلاب اسلامي قرار بگيرد. زيرا ممكن است گفتمان حضرت امام (س) را دنبال كند. گفتماني كه وي به تازگي بارها نسبت به آن تعرض داشته است.
«ضرغامي» هم «دلبسته هاشمي» است! اين زنجيره «دلبستگي»ها سبب ميشود شبكههاي رسانه ضرغامي در اختيار هاشمي و دوستان از اصلاحطلب تا راست، قرار گيرد. ملت كجاي كارند؟ و دولت اسلامي و مردمي چه جايگاهي دارد؟!
اما سفرهاي پربار «هاشمي به قم» كه با استقبال مردم قم و شور و شوق آنها!! صورت گرفت. كافي است يك فراز از يك نطق هاشمي مرور شود تا بهتر و روشنتر ادعاي «مصادره انقلاب پس از مصادره كشور توسط هاشمي» در اين سفر تبيين گردد. هاشمي گفته است:
«كشور امروز دچار تورم شديد و گراني و انتظارات برآورده نشده مردم است، كه متاسفانه بر اثر سوء تدبير اقتصادي و طرد نيروهاي متعهد و كارآمد و توانمند در لايههاي مديريتي تشديد يافته است. ممكن است اين نيروهاي كنارگذاشته شده، براي حفظ منافع و مصالح كشور سكوت كنند، اما اين بيانصافي «در حق نيروهاي با سابقه كشور است».
او افزوده است: «وجود تندروها در مراكز قدرت خطرناك است براي مقابله با تهديدات دشمنان بايد از تندروي دست برداريم.»
1.آيا براستي هاشمي همواره يك «تهديد» براي كشور و نظام است؟ آيا همانگونه كه «مليجك دربار اصلاحات» در وبلاگ خود نوشت! هاشمي از اين نامهها زياد دارد، ملت بايد هميشه مواظب باشد كه هاشمي كي و كجا كشور و نظام را به مخاطره مياندازد؟
2. آيا نبايد مديران خوشنام، خوش سابقه، مدير و مدبر كه كشور را در فقر و فساد و تبعيض، گلستان كردند، همراه با هاشمي و خاتمي، پس از 27 سال «قدرتمداري» كمي استراحت كنند.
3. سخنان هاشمي ملت را به مراكز «مافيايي گراني و تورم» بيش از بيش متوجه ميكند.
4. در 22 بهمن شعار ملت علاوه بر مرگ بر امريكا و اسرائيل و دشمنان خارجي، برخي از صاحبان قدرت در گذشته و تشنگان هميشه قدرت در داخل را هشدار ميدهد: «هيهات منا الذله». هاشمي بهتر است عاقلانهتر، اگر نه دينمدارانه به اصطلاحات و واژهها بينديشند. «تندروي در مديريتها» يعني «پيروي از گفتمان و روش حضرت امام خميني (س). اين امر را اگر هاشمي باور ندارد و بالاتر از آن، قبول ندارد، مهم نيست. مهم ملتي است كه به هاشمي به همين دليل «نه» گفت. «شاگرد اولي» او در خبرگان نيز جز با كاربرد تهديد، فداكاراي دختران وي و هزينه بسيار نبوده است. 22 بهمن يوماللهي است كه همه بايد فرياد عاشورايي ملت را كه همان «تندروي مورد نظر هاشمي و ياران» است بشنوند. هر چند كه از اين شنيدن به ترفندهاي موذيانه ديگري روي آوردند.
فاطمه رجبي
|
|
|
جشن اسفندگان
روز گراميداشت زمين بارور و بانوان رضا مرادی غیاث آبادی ماه اسفند و به ویژه روز پنجم آن كه در همه تقویمهای ایرانی «اسفندروز» نامیده میشود؛ از روزگاران كهن، ماه و روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان در فرهنگ ایرانی دانسته میشده است.
واژه فارسی اسفند یا سپندارمذ، از واژه پهلوی «سپندارمد» و اوستایی «سپَـنتَـهآرمَـئیتی»، برگرفته شده است. اصل این نام همانا «آرمئیتی» است كه واژه سپنته/ سپند برای احترام و گرامیداشت بیشتر، به آن افزوده شده است. معمولاً آرمئیتی را به معنای «فروتنی و آرامی» میدانند، اما این معنا درست به نظر نمیرسد و بسیاری از پژوهشگران آنرا نمیپذیرند. ل. مولتون در Early Zoroasrianism آنرا در اصل «آرا ماتا» به معنای «مادر زمین» میداند كه با واژه سانسكریت و ودایی «اَرامتی» به معنای «زمین» نزدیكی دارد. در «گاتها»ی زرتشت (سرود 45، بند 4)، این واژه در معنای زمین و با توصیف «دختر اهورامزدا» (دوگِـدَر) آمده است. همان واژهای كه زرتشت برای دخترش «پوروچیستا» هم بكار گرفته است (ترجمههای بارتولومه، دارمستتر و پورداود). همچنین در ترجمه سانسكریت «نریوسنگ» از همان بند اوستا، آرمئیتی به معنای زمین برگردان شده و در متن پهلوی «زند وهومن یسن» نیز به همین ترتیب بكار رفته است. این نام در زبان و فرهنگ ارمنیان ایرانی نیز تداول دارد. آنان سپندارمذ را بگونه «سپندارمت» میشناسند و او را «ایزدبانوی باروری» میدانند.
بنابر این، «آرمئیتی» به تنهایی و یا به شكل «سپنتهآرمئیتی» در آغاز، نام یا پاژنام «زمین» و به ویژه «زمین بارور» و یا «مادر زمین» بوده و بعدها به فرشته یا ایزد پشتیبان زمین اطلاق میشود و پس از آن به پیكر یكی از امشاسپندان یا یاران اهورامزدا در میآید.
نگارنده بر این باور است كه گویا ایزدبانوی میاندورودی به نام «سَـرپانیتو» یا «اِروئا» كه همسر «مردوك» خدای بزرگ دانسته میشده، خاستگاهی مشترك با سپندارمذ داشته است. چرا كه اِروئا، ایزدبانوی زایش بوده و حتی معنای واژه آن نیز «باروری» بوده است. در میاندورورد باستان و پس از كوچ «كاسیان» آریایی به آنجا، آیینی به نام «هَـشادو» در اجرای نمادین وصلت مردوك و اِروئا، و دیگر مناسك مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار میشده است. در هر حال، حتی اگر آرمئیتی نه به معنای آرامی و فروتنی، كه به معنای مادر زمین بوده باشد؛ نباید پیوند و ارتباطهای «آرامی» و «آغوش مادری» را حتی دستكم به شكل شباهت واژگان آن در زبانهای هندواروپایی از یاد ببریم.
از آنجا كه در باورهای كهن، زمین را نیز مانند زنان، بارور، زاینده و پرورشدهنده میدانستهاند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و آغوش او پروریده میشدهاند، جنسیت او را نیز «مادینه» فرض میكردهاند و از همین خاستگاه است كه عبارتهای زیبا و دلانگیز «مام میهن» و «سرزمین مادری» بوجود آمده و فراگیر شده است. پیشینیان ما، همانگونه كه زمین را زن یا مادر میدانستهاند، آسمان را نیز مرد یا پدر بشمار میآوردهاند و تركیبهای «مادرزمین» و «پدرآسمان» از همین جا برخاستهاند. بیگمان آنان شباهتها و پیوندهایی بین زن و مرد از یك سو، با زمین و آسمان، و بارندگی و رویش گیاهان، از سوی دیگر احساس میكردهاند. همچنین این را نیز میدانیم كه در باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام «مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شدهاند و در واقع زمین یا سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته میشده است.
كاركردهای آرمئیتی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است. در «گاتها»ی زرتشت، هجده بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاك، برای آرامشبخشی به كشتزاران، چراگاهها و جانوران، برای پیدایی یك فرمانروای نیك، و برای یاری به دخترش «پوروچیستا» در گزینش شوی خویش، به یاری فرا میخواند. در اساطیر ایرانی، او بود كه پیشنهاد و فرمان ساختن تیروكمانی برای آرش كمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناكتر كند. متن پهلوی «صددر بندهش» او را یاریرسان نویسندگان، به عنوان پدیدآورندگان فكر و اندیشه میداند. پلوتارك نقل میكند كه اردشیر دوم- پادشاه هخامنشی- بهبودی همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب میكند و او به یاری آنان میشتابد. سراسر اوستا و به ویژه «فروردین یشت» و یسنای 38، آكنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است.
در اینجا شاید اشاره به این نكته هم مفید باشد كه هر سه واژه آرمئیتی، زمین و زن، از واژگان كهن آریایی یا هندواروپایی هستند كه با اندك تفاوتهایی در ساختار ظاهری و تصریف آنها، در بسیاری از زبانهای هندواروپایی رواج و گستردگی دارند. همچنین یادآور میشوم كه واژه «زن» با زندگی، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پیوند است. پیشینیان ما زن را بخاطر فرزندآوری، همواره زنده و زندگیبخش میدانستهاند و مرد را مقطوعالنسل و مرگ او را پایان هستی او بشمار میآوردهاند. به همین دلیل نیز بوده است كه در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر میدانستهاند و این ارتباط چندانی با نظام مادر شاهی یا زن سالاری نداشته است. كتیبههای موجود (به ویژه در ایذه) نشان میدهد، حتی در دوران عیلامیان نیز با اینكه نظام مادرسالاری وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفی خود، گاه بجای نام پدر به ثبت نام مادر و مادران میپرداختهاند.
نامگذاری آخرین ماه فصل زمستان بنام اسفند یا سپندارمذ نیز از همین ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. چرا كه در همین ماه، نخستین جوانهها از خاك سربرمیزند و زایش دوباره زمین را نوید میدهد. از همین رو، مردمان ایرانی این ماه و به ویژه روز پنجم آن كه با نام ماه همانند است (یعنی اسفندروز از اسفندماه یا سپندارمذروز از سپندارمذماه) را روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان میدانستهاند و در این روز، مردان آیینهایی برای همسران خود برگزار میكرده و هدیههایی به او میدادهاند كه متأسفانه آگاهی بیشتری از این مراسم در دست نیست. همچنین بخاطر آغاز فصل رویش و زراعت، از این روز با نام «جشن برزگران» كه خود همیاران سپندارمذ در سبزاندن و باروری زمین هستند، یاد شده است. در گاتهای زرتشت نیز بارها نام برزگران (وَرِزیـئَـنـت) با آرمئیتی (زمین) در كنار یكدیگر آمدهاند.
منابع موجود نشان میدهد كه جشن اسفندگان، مانند بسیاری از دیگر جشنها و آیینهای ایرانی در انحصار هیچیك از اقوام یا ادیان ایرانی نیست و به تمامی از پدیدههای طبیعت و روابط انسانی برگرفته شده و متعلق به همگی مردمان ایرانی با هر گرایش قومی یا دینی است.
ابوریحان بیرونی از این جشن به عنوان یك جشن كهن یاد میكند و اضافه میكند كه این روز و ماه از دیرباز جشن زنان شوهردار بوده و همسران بر آنان بخشش میكردهاند. او همچنین نقل میكند كه در آن زمان این جشن را با نام «مردگیران» میشناختهاند، به این معنا كه زنان از مردان خود هدیهای میگرفتهاند.
امروزه تا آنجا كه این نگارنده آگاهی دارد، این جشن هنوز هم با نام «اسفندی» در بسیاری از نواحی مركزی ایران، همچون اقلید، كاشان و محلات برگزار میشود و زنان در این روز، برای خوشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی نیز میپزند كه بنام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده میشود. این آیین در روستاهای پیرامون كاشان، همچون نَـشَـلج، اِستَـرك و نیاسر، در نخستین روز اسفندماه برگزار میشود. مری بویس (در تاریخ كیش زرتشتی، جلد یكم) گزارش میكند كه تا مدتی پیش در روز اسفندگان، زرتشتیان كرمان به صحرا میرفته و تعداد بیشماری از حشرات و پرندگانی كه از نظر آنان آسیبرسان دانسته میشدهاند را میكشتهاند.
با توجه به منابع موجود دانسته میشود كه اسفندگان در ایران باستان، نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزی آن، بلكه روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است. به عبارت دیگر منظور از زن، همسر است و نه جنسیت آن. بیرونی نیز در نقل آیینهای جشن، از زن به عنوان همسر یاد میكند و جنسیت زن را در نظر ندارد. آیینهایی نیز كه امروزه در بسیاری از نقاط دور و نزدیك میهن برگزار میشود، همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهرآمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارد.
نمیدانم این سخن من درست است یا نه كه تصور میكنم روز زن به معنا و مفهوم امروزین آن، به نوعی كوچكشمردن و محتاج حمایت دانستن زن است. امروزه نیز روز جهانی زن در هشتم مارس، بر جنسیت زنانه تأكید ندارد، بلكه یادمانی برای كوششهای برابریطلبانه زنان و جنبشهای آنان برای استیفای حقوق طبیعی خودشان است؛ در حالیكه جشن اسفندگان، یادمانی بسیار كهن از اسطورههای زایش و باروری است. این دو مناسبت و مراسم، شباهتی با یكدیگر نداشته و هر كدام اهمیت و خاستگاه و كاركردهای خاص خود را دارند.
عبارت «روابط عاطفی و مهرآمیز همسران» را از روایت استاد بیرونی (آثارالباقیه، فصل نهم) برگرفتهام و میاندیشم كه آیا در ریشه كهن و باستانی این جشن، ارتباطهایی با جشن والنتاین (14 فوریه) وجود دارد یا نه. چرا كه میدانیم زمان برگزاری و بسیاری از درونمایههای ایندو به یكدیگر نزدیكی و شباهت دارند؛ تنها یكی از آنها پیكری شرقی و دیگری نمود و هنجاری غربی دارد.
اسفند و آیینهای آن پیوندهایی نجومی بین صورتهای فلكی پروین و كژدم، با پایان زمستان و آغاز فصل بهار دارد كه چون با این جشن ارتباطی ندارد، در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت.
در پایان اشاره به این نكته هم لازم به نظر میآید كه برگزاری نوروز در اول اسفند، و برگزاری جشن اسفندگان در اول بهمنماه (آنگونه كه كراسنوولسكا در میان برخی زرتشتیان دیده است) و نیز در بیست و نهم بهمنماه، كه با جعل و دستكاری در تقویم و گاهشماری دقیق ایرانی در چند سال اخیر بوجود آمده است؛ عملی كاملاً غیرعلمی و خودسرانه و آسیبزننده به گاهشماری ایرانی، و تحریف تاریخ و فرهنگ ایران است. در این باره پیش از این در مقاله «پاسداشت گاهشماری ایرانی» سخن رفته است و از پرداختن بیشتر بدان خودداری میكنم.
«میستاییم این زمین را، میستاییم آن آسمان را، میستاییم روانهای جانوران سودمند را، میستاییم روانهای مردان پیرو راستی را، میستاییم روانهای زنان پیرو راستی را، در هر سرزمینی كه زاده شده باشند، مردان و زنانی كه برای پیروزی آیین راستی، كوشیدهاند، میكوشند و خواهند كوشید» (اوستا، فروردینیشت، بند 153 و 154). |
|
|
وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه کلی
قسمت سوم و پاياني
25 شهریور 1357 (شنبه)
ـ زلزله طبس
زلزله در استان خراسان باعث ویرانی كامل شهر طبس و صدها روستای این استان گردید. در این فاجعه هزاران نفر در زیر آوار كشته دشند.
2 مهر 1357 (یك شنبه)
منزل امام خمینی در عراق توسط پلیس این كشور محاصره گردید .
3 مهر 1357 (دوشنبه)
حزب رستاخیز كه توسط رژیم پهلوی تأسیس شده بود منحل گردید.
10 مهر 1357 (دوشنبه)
ـ هجرت امام خمینی از عراق به كویت
با افزایش فشارها و جلوگیری دولت عراق از فعالیتهای سیاسی حضرت امام خمینی ایشان تصمیم به خروج از این كشور گرفتند. به همین دلیل به طرف كویت حركت كردند. امام دولت كویت به ایشان مجوز ورود به كویت را ندادند.
13 مهر 1357 (پنج شنبه)
- هجرت امام خمینی از عراق به پاریس
در پی عدم ورود امام خمینی به كویت و جلوگیری دولت عراق از بازگشت ایشان به نجف اشرف، امام خمینی تصمیم ميگیرند برای ادامه مبارزه به فرانسه مهاجرت نمایند.
17 مهر 1357 (دوشنبه)
ـ تغییر مكان امام خمینی از پاریس به دهكده نوفل لوشاتو
ـ دولت فرانسه از فعالیتهای سیاسی آیتالله خمینی جلوگیری مينماید.
19 مهر 1357 (چهارشنبه)
اعتصاب كاركنان مطبوعات در سراسر كشور آغاز گردید.
24 مهر 1357 (دوشنبه)
ـ رژیم پهلوی مسجد جامع كرمان را به آتش كشید.
ـ به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور عزای عمومی اعلام شد.
29 مهر 1357 (شنبه)
ـ اعتصاب كاركنان صنعت نفت
با اعتصاب همگانی كاركنان و كارمندان صنعت نفت پالایشگاههای سراسر كشور در خطر تعطیل شدن قرار گرفت.
8 آبان 1357 (دوشنبه)
آیتالله طالقانی از بند رژیم پهلوی آزاد شدند.
10 آبان 1357 (چهارشنبه)
ارتش كنترل تأسیسات نفتی كشور را در دست گرفت.
13 آبان 1357 (شنبه)
ـ تظاهرات دانشآموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران به خاك و خون كشیده شد.
ـ آیتالله مفتح از زندان آزاد گردید.
15 آبان 1357 (دوشنبه)
ـ استعفا و سقوط كابینه شریف امامی در پی حوادث خونین 13 آبان اعلام گردید.
ـ تشكیل دولت نظامی به نخست وزیری ژنرال ازهاری اعلام گشت.
10 آذر 1357 (جمعه)
فریاد اللهاكبر بر فراز بامها، سراسر كشور را فرا گرفت.
11 دی 1357 (دوشنبه)
ـ روزهای خونین در مشهد مقدس
با اوجگیری تظاهرات مردم مشهد سربازان و مأمورین امنیتی در روزهای 9 ، 10 و 11 دی ماه با حمله به حرم مطهر امام رضا (ع) و مردم در خیابانها و بیمارستانها عده زیادی را به شهادت رساندند و گروهی را مجروح نمودند.
16 دی 1357 (شنبه)
ـ دولت نظامی ازهاری سقوط كرد.
ـ شاهپور بختیار از اعضای جبهه ملی ایران مأمور تشكیل كابینه از طرف محمدرضا پهلوی گردید و به سمت نخست وزیر منصوب شد.
23 دی 1357 (شنبه)
به دستور امام خمینی شورای انقلاب تشكیل گردید.
26 دی 1357 (سه شنبه)
ـ شاه رفت
ایران امروز غرق در نور و گل و شیرینی بود و مردم فرار محمدرضا پهلوی را جشن گرفتند. شاه كه برای فرار خود معالجعه بیماری را دستآویز قرار داده بود در حقیقت برای انجام كودتایی دیگر به سبك 28 مرداد 1332 آماده ميشد.
29 دی 1357 (جمعه)
اصول جمهوری اسلامی در راهپیمایی میلیونی مردم ایران اعلام گردید.
3 بهمن 1357 (سه شنبه)
شورای سلطنت كه برای حفظ رژیم سلطنتی در ایران تشكیل شده بود منحل گردید.
4 بهمن 1357 (چهارشنبه)
برای جلوگیری از حضور امام خمینی در بین مردم ایران ارتش فرودگاه مهرآباد را به اشغال درآورد.
5 بهمن 1357 (پنج شنبه)
دولت بختیار 3 روز فرودگاههای كشور را بست.
7 بهمن 1357 (شنبه)
ـ تحصن روحانیون مبارز در دانشگاه تهران در اعتراض به بستن فرودگاهها آغاز شد.
ـ راهپیمایی میلیونی مردم در تهران به مناسبت 28 صفر برگزار گردید.
9 بهمن 1357 (دوشنبه)
ـ فرودگاه برای ورود امام خمینی بازگشایی شد
در پی اعتصابات و تظاهرات و راهپیمایی مردم كه خواستار بازگشایی فرودگاه مهرآباد بودند. دولت بختیار فرودگاه مهرآباد را از اشغال نظامی خارج كرد.
11 بهمن 1357 (چهارشنبه)
ـ مأمور ارتش در خیابانهای تهران
دولت برای ترساندن مردم و ایجاد حكومت وحشت با انجام رژه نظامیان در تهران و ترویج شایعه كودتا توسط ارتش دست به حیله دیگری برای انحراف مبارزات مردم ایران زد.
12 بهمن 1357 (پنج شنبه)
ـ ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه حضرت امام خمینی پس از پانزده سال تبعید پای بر خاك ایران گذاشتند.
ـ فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم راهپیمایی و تظاهرات را برای 3 روز آزاد اعلام كرد.
ـ نظامیان مستقر در تلویزیون به طور ناگهانی پخش مراسم استقبال را قطع كردند.
17 بهمن 1357 (سه شنبه)
ـ بر اساس پیشنهاد شورای انقلاب، حضرت امام خمینی دولت موقت را به مردم معرفی نمودند.
ـ دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشكیل گردید.
19 بهمن 1357 (سه شنبه)
ـ راهپیمایی مردم ایران در حمایت از دولت موقت انجام شد.
ـ نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی بیعت كردند.
ـ حضرت امام خمینی به زیارت حضرت عبدالعظیم (س) رفتند.
20 بهمن 1357 (جمعه)
ـ طرفداران قانون اساسی با تجمع در استادیوم امجدیه (شهید شیرودي) دست به تظاهرات زدند.
ـ ساعت 9 شب سربازان گارد شاه به پادگان نیروی هوایی در شرق تهران (خ دماوند) حمله نمودند.
ـ مردم برا ی كمك به سربازان نیروی هوایی مسلح شدند.
21 بهمن 1357 (شنبه)
ـ دولت بختیار زمان حكومت نظامی را افزایش داده و حكومت نظامی را از ساعت 4 بعدازظهر اعلام نمود.
ـ حضرت امام خمینی دستور شكستن زمان حكومت نظامی و حضور مردم در خیابانها را صادر نمودند.
ـ در تهران و شهرستانها بین سربازان گارد و مردم مسلح درگیریهای بسیار شدید رخ داد.
22 بهمن 1357 (دوشنبه)
ـ تهران صحنه جنگ خونین مسلحانه بین مردم و سربازان طرفدار رژیم پهلوی گردیده است.
ـ با تسلیم تمامی نیروهای نظامی و پیروزی مردم مسلمان ایران رژیم ستمشاهی پس از 57 سال ظلم و ستم متلاشی گردید.
|
|