بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
28 بهمن
وقتی در جستجوی عشق و شادمانی هستی، از تو می گریزند. وقتی سراپا عشق و خوشحالی می شوی، آنها همیشه حضور دارند. فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** يك زندگي مطالعه نشده ارزش زيستن ندارد فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
حديث روزانه
arash_new2001@yahoo.com |
|
اِیاكَ وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِكَ
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا كه شوخی نور ایمان تو را می برد.
امام موسی کاظم (ع)
|
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
کپک آبغوره
برای جلوگیری از کپک زدن آبغوره می توانید پس از ریختن آن در بطری ، یک کاغذ و یک تکه پلاستیک زیر در بطری بگذارید و با نخ دور آن را محکم ببندید . توجه داشته باشید که نباید بطری را کاملا" پر کنید.
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
برداشتن و مرتب کردن ابرو مقدمه:
زيبا ساختن ابروان ميتواند تغيير شگفت انگيزي در ظاهر شما ايجاد کند. منظور من فقط تغيير سبک ظاهر نيست، بلکه حالت چهره شماست. ابرواني که شکل زيبايي دارند مانند قابي براي چشمان شما هستند، درست مانند موهاي آرايش کرده که قاب چهره است و قاب عکس که زيباساز يک نقاشي زيبا ميتواند باشد. اقراق نيست اگر بگوييم که شکل ابرو ميتواند به ظاهر شما جلوه دهد و يا جلوه آن را از بين ببرد.
قبل از شروع، نکات زير را بياموزيد:
ابروان شما از کجا بايد آغاز شوند؟
مداد را در کنار بيني به صورت عمودي نگه ميداريم نقطه طلاقي مداد با ابرو، همان محل شروع ابرو شماست.
بلندترين نقطه ابرو بايد کجا باشد؟
مدادي را در کنار بيني به سمت قسمت خارجي عنبيه چشم (قسمت رنگي چشم) نگه داريد . محل طلاقي مداد با ابرو، محل بلندترين نقطه ابروي شما را مشحص ميکند.
نقطه پاياني ابرو کجاست؟
مدادي را طوري نگهداريد که امتداد آن از کنار گوشه خارجي چشمتان بگذرد. محل طلاقي مداد با ابروي شما دقيقا نقطه پاياني ابروي شماست.
شکل درست ابرو را پيدا کنيد؟
وقتي به ابروي خودتان نگاه ميکنيد، بايد دو خط مرئي وحود داشته باشد. يکي از نقطه شروع ابرو تا بلندترين نقطه ابرو و دومي از بلندترين نقطه ابرو تا نقطه انتهاي ابرو. اين خطوط بايد ممتد و بدون قطعي باشند و در انتها نازک شود.
نکته:
اگر تا کنون ابرويتان را برنداشته ايد، بگذاريد اولين بار يک شخص متخصص اين کار را براي شما انجام دهد و ابرويتان را شکل بدهد. و همچنين اين را به ياد داشته باشيد که هميشه در جهت رشد مو ابروانتان را برداريد. اين مسئله درد ناشي از کنده شدن مو را کم ميکند.
ادامه دارد... ادامه دارد...
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
پندگویان و نویسندگان کتابی که راهنمای خودکامه باشد از شاهزادگان و یا وزیران بودند
وبیشترشان نیز جان بر سر این کار نهادند. و کتاب هایشان:
قابوس نامه و پندنامه و سیاست نامه و خردنامه و....
به هر روی بزرگمهر از شاه می خواهد که به درد و رنج مردم پایان دهد.
زندانیان و گرفتاران را آزاد کند.
نباید که خسبد کسی دردمند
که اید مگر شاه را زو گرند
هر آن کس که باشد به زندان شاه
گنهکار گر مردم بی گناه
به فرمان یزدان بباید گشاد
و نیک پیداست که خودکامه از این پندها و راهنمایی ها خوشنود نیست.
در این میان هندوان شطرنج را به ایران می فرستند و بزرگمهر
راز این بازی را در می یابد.
بزرگمهر نیز نرد را بر مثال گردش ماه و ستارگان بر ساخته و نزدشان می فرستد.
در شاهنامه البته برزویه نامی که پزشک است، کلیله و دمنه را به ایران می آورد،
اما برخی را
گمان بر این است که برزویه همان بزرگمهر است.
ادامه دارد ...
|
|
يک لبخند
toraj_fal@yahoo.com |
|
آقاي عاشق پيشه سخت غمگين است،ازاو مي پرسند :خوب چه شده ؟ چرا اينقدرگرفته اي ؟
معشوقه اي داشتم ظريف، حساس،با ذوق و و و و
خوب ! چطورشـد ؟ تركت كرد ؟
نـه . با او ازدواج كردم
********
خانومي براي يكي از دوستانش درد دل مي كرد و مي گفت : بله جانم . من و شوهرم وا قعا يك زوج ايده ال هستيم . چون هيچ وقت كار ما به مباحثه و جدال نمي كشد
چرا . به چه دليل ؟
براي اينكه هر وقت در موضوعي حق با من باشد فورا قبول مي كند
وقتي كه او حق داشته باشد چطور ؟
اوه ...ابدا ... هرگز چنين چيزي تا به حال اتفاق نيفتاده است
**************************
مردي مي خواست براي پسر كوچكش وجود خداوند را كه هميشه ناظر بر اعمال رفتار انسان است ثابت كند
لذا براي آنكه بداند پسرش منظور او را فهميده است يا نه، از او پرسيد : كي هميشه ناظر اعمال و حركات ماست؟ پسر كوچك بلا فا صله جواب داد: مامان
|
|
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة النساء
آيات:
176
محل نزول:
مدینه |
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي مدد ... التماس دعا
|
|
بخش دوم |
مطالب ارسالی ديگر اعضا |
اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
در يك نظر سنجي از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه جالبي به دست آمد . سوال :" نظر خودتون رو راجع به راه حل كمبود غذا در ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟" و كسي جوابي نداد چون در آفريقا كسي نمي دانست غذا يعني چه؟ در آسيا كسي نمي دانست نظر يعني چه؟ در اروپاي شرقي كسي نمي دانست صادقانه يعني چه؟ در اروپاي غربي كسي نمي دانست كمبود يعني چه؟ در آمريكا كسي نمي دانست ساير كشورها يعني چه!!!!!!!
|
|
|
نیلوفر و مرداب
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفرتنها بشم.
سريع از کنار مرداب دور شدم.
حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر ميگردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغرور نيست اون خودشو وقف مرداب کرده
|
|
|
بدون شرح
|
|
|
عاقل دیوانه کارشناسی برای بازدید به یک تیمارستان رفت وی مردی را دید که
خیلی باهوش می آمد.او را صدا کرد و با کمال مهربانی پرسید «می بخشید آقا
شما را به چه علت به تیمارستان آورده اند؟!»
مرد در جواب گفت:
آقای دکتر بنده زنی گرفتم که دختری ۱۸ ساله داشت. روزی پدرم از این دختر
خوشش آمد و او را گرفت، از آن روز به بعد زن من، مادرزن پدر شوهرش شد، و
چندي بعد دختر زن من که زن پدرم بود پسري زاييد که نامش را چنگيز گذاشتند؛
چنگيز برادر من شد، زيرا پسر پدرم بود. اما در همان حال چنگيز نوه ي زنم بود و از اين
قرار نوه ي من هم مي شد؛ و من پدر بزرگ برادر تني خود شده بودم!
چندي بعد زن من پسري زاييد، و از آن روز زن پدرم، خواهر ناتني پسرم و حتي مادر
بزرگ او شد، در صورتي که پسرم، برادر مادر بزرگ خود و حتي نوه ي او بود. از طرفي
چون مادر فعلي من يعني دختر زنم، خواهر پسرم مي شود، بنده ظاهرا خواهرزاده ي
پسرم شده ام، ضمنا من پدر مادرم و پدر بزرگ خود هستم. پس پدرم، هم برادر من
است و هم نوه ام !!!
حالا آقاي دکتر اگر شما هم به چنين مصيبتي گرفتار مي شديد کارتان به تیمارستان نمی کشید؟ |
|
|
Read this, very goooooooooooooood one?
A college student needed a small two-hour course to fill his schedule and
the only one available was wildlife Zoology. So he joined in and after one
week of study, a test was held.The professor passed out a sheets of small
paper where in each square was a carefully drawn picture of a bird's legs.
No bodies, no feet, just legs.
The test asked each student to identify the birds from their legs. Our
student sat and stared at the test getting angrier every minute. Finally he
stomped up to the front of the classroom and threw the test on the teacher's
desk. "This is the worst test I have ever written."
The teacher looked up and said: "Young man, you have not filled in anything
and you definitely have failed the test. Tell me, what's your name?"
The student pulled up his pant to the knee showing his legs and said, "You
tell me..."
|
|
|
کوه پرسید ز رود
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست ؟
گفت: دررفتن من
کوه پرسید :و من؟
گفت :در ماندن تو
بلبلی گفت:ومن؟
خنده ای کرد و گفت:
در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی
که در آن کوه رود
رود مرداب شود
ودر آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد
ونخواند دیگر
من و تو بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز
در خواندن من ماندن تو رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست "بدان"
شاعر:ابوالفضل سپهر |
|
arash_sheitoon_666@yahoo.com |
|
تا تو هم تانشوی تو نرود
قد رعنای تو از درب صبا
باید امشب به درت بگزارم
سرخویشتن به تسلیم و رضا
خاطرت هست تو را می کردم
شب ها تا به سحر گاه دعا
یادت آید که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا
تو بخوابیدی و من مالیدم
به خاک کف پایت ز وفا
کرده ام راست و تو شل کردی
عهد و پیمانم و پیمانت را
تا فرو کردم فریاد زدی
خنجر از بهر چه بر روی لقا
تیز برخیز و سریع پایین کش
شعله ی خصم و دل و جور و وفا
پاره شد بس که پیاپی کردم
پردهی عافیت از فرط دعا
تیز بالا زد و بیرون پاشید
غضب از حلقهی چشمان شما
دستمالی بده تا پاک کنم
عرق شر ز رخسار شما
|
|
.
|
سلام به همه دوستان گل خوبید ؟
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب ... آقا از همین جا دارم میگم ... اگر این گیر بره منم میرم ! دارم جدی هم میگم ! این گیر دوست خیلی خوبی برای من بود و هست ! از خدا همیشه تشکر کردم که دوست خوبی به من داده ... شاید حکمت آشنایی من با این گروه این بوده که گیر بشه یکی از بهتریم دوستانم ... ( چون من تو این گروه خیلی دوست پیدا کردم ... چه دختر و چه پسر که همه هم مثل خواهر و برادر من هستند مثل گیر ؛ میلاد ؛ علی ؛ سعیده ؛ میترا ؛ دانشجو ؛ سروش ؛ احسان ؛ خود مبین ؛ تارا و .... – البته اگر این افراد من رو دوست خودشون بدونند )
خانم sweetanim074@yahoo.com من میل شما رو خوندم اما جوابی به شما ندادم ( خودتون بهتر میدونید که من خوب بلدم جواب بدم اما یه علتی داشت که من جواب ندادم اون هم این بود که هر چی باشه شما ها از من قدیمی تر هستید تو گروه و من عضوی تقریبا جدید و نمیتونم در مورد گذشته نظر بدم ) اما امروز میل گیر رو دیدم و 3 تا میل دیگه هم از دوستانم داشتم که در مورد میل شما گفته بودند و اینکه به همه توهین کرده اید ! خانم عزیز چرا فکر میکنید که اگر روزانه نظر شما رو تامین نمیکنه ؛ نظر هیچ کس دیگه رو هم تامین نمیکنه ؟ چرا شما همچنان در قرون وسطی زندگی میکنید ؟ خانم محترم ... زمان برای میل های عاشقونه و داستانک و رمان و جک و ... زیاد هست ... اما زمان برای حل مشکلات اصلی و پایه ای بسیار کم ! ما اینجا سعی میکنیم که با هم بتونیم نظراتمون رو بگیم مگر نه کار دیگه ای وجود نداره !
خیلی ها فکر میکنند که من مثلا با این سروش مشکل دارم اما به خدا اینجوری نیست ... من سروش رو یکی از دوستانم میدونم ( اگر ایشون هم بدونه ) اما مشکل ما تفاوت نظراتمون هست ! یک بار دیگه هم گفته بودم که ما اینجا جمع نشدیم که برای هم دیگه داستان های عاشقانه بفرستیم ! ( البته مبین جان همه گروهی رو ساپورت میکنه ! هم مسائل سیاسی وجود داره هم مطالب دیگر ! از قرآن گرفته تا جک! چرا ؟ چون نظر همه افراد گروه رو تامین کنه ) ... اون دفعه هم به یک خانم دیگر هم گفتم انتظار نداشته باشید که روزانه باب میل شما باشه ... همانظور که من این میل رو ندارم ... ( من دوست دارم روزانه فقط در مورد سیاست و کامپیوتر مطلب داشته باشه اما آیا میشه ؟ )
و یا اینکه میترا ... ایشون با اینکه فرصت بسیار کمی برای میل دادن دارند اما با این حال این فرصت را به گروه میدهند که از میل های ایشون لذت ببریم ... من خودم تا به حال از خوندن برخی از میل های ایشون قهقهه زدم ... آیا نظر من مهم نیست ؟ فقط باید داستانک باشه ؟ نمیشه چیزی باشه که باعث بشه آدم از مشکلات زندگی دور بشه ؟
خانم عزیز شما میگید که ما باعث انحراف روزانه شده ایم ! شما مگر انحراف شناسی؟ ببینم اگر چیزی نظر شما رو تامین نکنه منحرف شده ؟ چرا شما عادت کرده اید که اینقدر خودخواه باشید ؟ به قول گیر ( که گفتم یکی از بهترین دوستان من هست ) یک طرفه میرید قاضی و دو طرفه بر میگردید !! چرا شما به همه توهین میکنید ؟ چرا میگید که بعضی از افراد باعث شدند که شما نتونید میل بدید ؟ مگر ما سهامی رو از مبین خریده ایم که جای شما رو تنگ کرده ؟ شما هم متن بده ... کنار نشسته ای و میخونی و بعدش میگی روزانه مثل قبل نیست ؟ انسان خودش باید کاری کنه ... نه اینکه بشینه و به کسی بگه که براش کاری انجام بده ... شما هم شروع کن به متن دادن و کاری کن که همه مثل شما کار کنند نه اینکه بیرون بشینی و فکر کنی که ما حق شما رو خورده ایم .
به هر حال بیشتر از این مزاحم نمیشم .
اول میلم هم گفتم ... اگر گیر دوباره به روزانه نیاد من هم دیگه میل نمیدم . ( میدونم که الان این خانم خوشحاله که ما داریم از روزانه میریم ... خوشحال باشید که ما نیستیم و جا برای شما باز شده و میتونید که جمله های عاشقانه برای روزانه بفرستید و از اینکه روزانه تحت اختیار شما هست لذت ببرید ... )
من هم مثل خیلی های دیگه از دوستان موقع امتحان هم میل دادم ... موقعی که کار داشتم میل دادم ... الکی وقتم رو حروم نکردم .. سعی کردم که بتونم خیلی چیز ها رو بگم و سعی میکردم که میل هام اقلا برای تعداد کمی از افراد خوندنی باشه !
موفق باشید و در پناه حق پاینده ...
محمد – ص ( 24 ساله دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد اسلامی واحد قزوین )
|
|
|
-ميگن شيشه ها احساس ندارند ولي وقتي روي يه شيشه ي بخار گرفته نوشتم دوست دارم آرام گريست
-براي كشتي كه مقصد نداره باد موافق معنا نداره
-آسمان را مي خواهم براي عبور راه باريك است
ماه را مي خواهم براي نور جاده تاريك است
-
Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω \Ω/ Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω
Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω Ω
نگاه كن اين همه آدم تورو دوست دارن
منو ميبيني؟ اونجام دستمو برات بلند كردم
-اينگونه زندگي كنيم : شاد اما دلسوز ساده اما زيبا مصمم اما بي خيال متواضع اما سر بلند مهربان اما جدي سبز اما بي ريا عاشق اما عاقل
-سفيد = ساكت
آبي = گوشه گير
سياه = مشكوك
قرمز = گرم
صورتي = عاشق
سبز = دوست داشتني
ارغواني = زيبا
قهوه اي = سرد
نارنجي = با هوش
خاكستري = وراج
شما چه رنگي هستيد؟
-من تو دنيا 4 چيزو خيلي دوست دارم :
تو آسمون خدارو
رو زمين خودمو
تو خودم قلبمو
تو قلبم تو رو
همتونو دوست دارم
|
|
|
يادداشتهاي همينجوري اولیش ) بچه هایی که جزو فسیل های گروه محسوب می شوند ( مثلا خود من قبل ازسزارین روزانه توسط مبین ، برای روزانه مطلب می فرستادم ! ) اخیرا شاهد رفتن دو تن از دوستان گروه بودند که مسبب آن ، خانم شکرالهی بوده است . در اینکه خداوند متعال ، خانم الهه شکرالهی را به زمین گرم بزند یا نزند ، بحث و نظری ندارم ولی می خواهم برایتان یک چیزی را تعریف کنم .
در بین این سه چهار میلیون اعضا ی گروه مارشال و مبین و جرقه و ترقه ، من شهره آفاقم به قهر کردن . نمونه اش سر همین مجله فرهنگی . ولی معمولا دو روز بعد ، دوباره روز را از نو شروع کردم و دوباره نوشتم . اینکه محمد و ایمان بخواهند بروند ، دست خودشان است ، ولی قرار نیست با یک نقد یا چهار تا فحش که به باکسمان وارد می شود ( که خود من کلکسیونش را دارم از نوع ناموسی و کش دار ! ) فوری میدان را خالی کنیم و برویم . اولا ، این انتقادات باعث می شود ما سطح انتقاد پذیری خودمان را بالا ببریم ( چیزی که اصلا در این جامعه معنایی نداشته ) ، دوما این انتقادات باعث می شود ما بفهمیم که خودمان تنها موجودات مغز دار روی زمین نیستیم و بقیه هم حق اظهار نظر دارند . سوما با این انتقادات و فحش ها می فهمیم که بقیه هم حق بازگو کردن عقایدشان را دارند و الا آخر . خودم را مثال می زنم ، فکر کنم بر همگان رابطه من و سروش عزیز پیدا باشد ولی بارها شده که من از سروش بخاطر مطلبی تشکر کرده ام و عینا هم سروش همین کار را برای من انجام داده ( نمونه اش فوت مادربزرگ من که اولین نفر از گروه سروش بود که به من تسلیت گفت و من ممنونشم ) . اگر بخواهیم با هر انتقادی ، گروه را کنار بگذاریم و بهمان بربخورد که فکر کنم نصف بیشتر اعضا گروه ، حداقل بخاطر گیر دادن من بهشان باید رفته باشند .
ایمان و محمد دو تن از دوستانی هستند که چه باهاشان موافق باشیم یا نباشیم ، حداقل جای خالی شان در گروه کاملا احساس می شود و خواهد شد . من به شخصه دوست دارم که این دو نفر باز گردند و دوباره شروع کنند و مطمینم اینطور هم فکر نمی کنند که با برگشتنشان ، غروری ازشان کسر شده باشد ، چون احساس شخصی من این است که همگی با هم دوست هستیم و با اضافه شدن هر کس به این جمع مان ، با هر عقیده و مسلکی ، جمع مان گرم تر می شود . بنابراین من از طرف خودم از این دو دوست عزیز ، می خواهم که برگردند . ( راستی حرف مرد یکی است را هم بریزید دور ، چون خیلی حرف مزخرفیه ، برگشتتان هم دلیل بر کم آوردن و این مزخرفات نیست ) .
ولی دومیش ) آقا و خانم های محترم که سادیستی تشریف دارید . سال ها قبل کار من در این روزانه نوشتن طنز بود . گیر دادین ننویس ، و من زدم تو خط سیاست . یک شب خواب از سرمان پریده بود و ما یک مطلب نوشتیم تحت نام تب ! از دو روز پیش تا حالا همه میل می دن که تو تا الان کجا بودی با این قلم طنزت . باز هم طنز بنویس که کلی مسرور می شویم . خداییش ما نفهمیدیم شماها دیگر چه جور جانورانی هستید .
و سومیش ) از این به بعد برای احترام به دو عزیز ناکام و از دست داده گروه ، این دو شاخه گل پرپر ، جوانان ناکام و تازه داماد و شمشاد منش ، قلم طنز را پوست می گیرم و در پیش دستی تعارفتان می کنم . باشد که جواب ما را با فحش ندهید که من هم این بار مانند هزاران بار پیشین قهر می کنم .
چهارم ) یک مطلب نوشتیم در مورد خانم رجبی . دیدیم در گروه بگذاریم ، سروش غش می کند و سلمان یاور ضعف ، پس ترجیحا برای خود سلمان یاور می فرستیم به آدرس شخصی شان و مبین را نمی بخشم اگر آنرا در روزانه بنهد .
پنجمیش ) دوستانی که موضوعی در ذهن دارند ولی سواد نوشتن و اعتماد به نفس کافی ندارند و می دانند که با قلم مبارکشان گند می زنند به سوژه ، برای ما بفرستند تا ما آنرا به رشته تحریر با قلم الهی مان در آوریم . در ضمن خواهران محترم ، حتما باید ضمیمه طرحشان ، شماره تلفنی را هم پیوست کنند ، در غیر اینصورت طرحشان مورد قبول واقع نمی شود .
تبصره : خواهرانی که عکس دارند ، در اولویت قرار دارند .
ششمیش ) قابل توجه دوستانی که هی زرت زرت از ما ای اس ال می خواهند . شما می توانید هر گونه اصلاعات در مورد من را از آقای سروش عبدالهی بگیرید .
هفتمین ) پیشنهاد داشتم که شماره 666 روزانه را به آمریکا این شیطان بزرگ اختصاص بدهید و مطلبش را هم بدهید دانشجو بنویسد که متاسفانه برق رفت و این ایمیل ما دیر به دست مبین رسید .
هشتمیش ) همین دیگه .
|
|
|
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
The quick brown fox jumps over the lazy dog. The quick brown fox jumps over the lazy dog.
|
|
|
قهر
نگه دگر به سوی من چه میکنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فربیها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... به سوی او مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب ز آنکه گریه میکند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشتها
دل تو مال من تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من ؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او
گذشته رفت و آن افسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
فروغ فرخزاد |
|
|
روزي تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم . شغلم را دوستانم را ، زندگي ام را !
به جنگلي رفتم تا براي آخرين بار با خدا صحبت كنم . به خدا گفتم : آيا مي تواني دليلي براي ادامه زندگي برايم بياوري ؟
و جواب او مرا شگفت زده كرد.
او گفت : آيا درخت سرخس و بامبو را مي بيني؟
پاسخ دادم : بلي .
فرمود : هنگامي كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم، به خوبي ازآنها مراقبت نمودم . به آنها نور و غذاي كافي دادم . دير زماني نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا گرفت اما از بامبو خبري نبود . من از او قطع اميد نكردم . در دومين سال سرخسها بيشتر رشد كردند و زيبايي خيره كننده اي به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبري نبود .من بامبوها را رها نكردم. در سالهاي سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند . اما من باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكي از بامبو نمايان شد. در مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه هاي بامبو به اندازه كافي قوي شوند. ريشه هايي كه بامبو را قوي مي ساختند و آنچه را براي زندگي به آن نياز داشت را فراهم مي كرد.
خداوند در ادامه فرمود : آيا مي داني در تمامي اين سالها كه تو درگير مبارزه با سختيها و مشكلات بودي در حقيقت ريشه هايت را مستحكم مي ساختي . من در تمامي اين مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم .
هرگز خودت را با ديگران مقايسه نكن و بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايي جنگل كمك مي كنن. زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد مي كني و قد مي كشي !
از او پرسيدم : من چقدر قد مي كشم .
در پاسخ از من پرسيد : بامبو چقدر رشد مي كند؟
جواب دادم : هر چقدر كه بتواند .
گفت : تو نيز بايد رشد كني و قد بكشي ، هر اندازه كه بتواني ! |
|
|
طومار اعتراض؛ مسجدالاقصی را دریابید
مسجدالاقصی را دریابید
متن فارسی طومار اعتراض
بسم الله القاصم الجبارين
اين يک اعتراضنامه به تخريب مسجد الاقصي نيست ، کمي به اين فکر کنيم که اعتراض به چه و اعتراض به که؟! اعتراض به صهيونيست ها ؟! آيا اعتراض ما تغييري در قصد اين ديوانگان پيامبرکش ايجاد مي کند؟! آنها مي خواهند ما را بکشند و تمام آرزويشان تخريب قبله ي اول مسلمانان است؛ اعتراض به مجامع جهاني؟! آيا اعتراض به کساني که همواره از اسرائيل و اشغالگري آن حمايت کرده اند و حتي در مقابل کشتار مردم لبنان از اسرائيل حمايت کردند، تغييري در رويکرد آنها ايجاد مي کند و آيا آن ها اصلاً اهميتي به اين اعتراض مي دهند؟!
اين نامه يک اعتراض نامه نيست بلکه پيامي است به گروه ها و توده هاي مختلفي از مردم که به ترتيب مي آيند:
1- به مجاهدان مسلمان: اي مجاهدان مسلمان امروز تمام نگاه ها به سوي شماست که ببينند چه عکس العملي در مقابل اين جنون صهيونيست ها نشان مي دهيد ؛ اي مجاهدان مسلمان 60 سال است که فلسطين زير ظلم چکمه پوشان اسرائيلي تخريب مي شود و در اين 60 سال ديده ايم که مذاکره هيچ فايده اي براي ما نداشته است و فقط عمل است که جواب مي دهد ؛ پس همانطور که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد همانطور که به شما ظلم کردند به آنان ستم کنيد و آنها را در هر کجا که ديديد به قتل برسانيد!
اي مجاهدان مسلمان شما پرندگان ابابيل خداوند براي تاديب اين ديوانگانيد؛ خداوند اصحاب فيل را که به کعبه حمله کردند، با سنگ هايي از جهنم که بوسيله پرندگان ابابيل بر سر آنها ريخت تاديب کرد ؛ حال چشم ما به شماست و با اموال، جان و هر آنچه داريم از شما حمايت مي کنيم تا ببينيم چگونه اين ديوانگان را تاديب مي کنيد! يقيناً پرتاب چند موشک محدود به شهرک هاي صهيونيستي جواب کافي اي به اين جنايت نيست!
2- به تمام مسلمانان جهان: سال ها است فلسطين در اشغال است و مقصر ماييم؛ مقصر ماييم که به دولت هاي خائن عرب اطمينان کرديم؛ مقصر ماييم که نجنگيديم ، مقصر ماييم که از مجاهدان مسلمان حمايت نکرديم ؛ حال زمان جبران است و هيچ بهانه اي هم پذيرفته نيست؛ فرياد، اعتراض و راهپيمايي دردي از فلسطين دوا نخواهد کرد، فلسطين امروز جان ما براي شهادت و اموال ما براي کمک به مجاهدان مسلمان، تامين اسلحه و بازسازي قدس را مي خواهد! اي مردم عامي مسلمان، اي ثروتمندان، اي نخبگان و ... شما روزي به معاد خواهيد رفت و از شما درباره ي قصورتان در قبال قدس شريف سؤال خواهند کرد! کاري نکنيد که در آخرت پشيمان شويد!
3- به حاکمان کشورهاي عربي و فقيهان درباري: ما را به خير شما اميد نيست ، شر مرسانيد و دهانتان را ببنديد و مانند جنگ 33 روزه لبنان و اسرائيل از صهيونيست ها حمايت نکنيد ؛ و بگذاريد مجاهدان مسلمان صهيونيست ها را نابود کنند.
4- به يهوديان جهان: اي يهوديان! اروپايي ها و مسيحيان به دليل نفرت ديرينه اي که به خاطر مصلوب شدن عيسي (ع) از شما دارند، آرزوي نابودي شما را دارند؛ و چون نتوانستند شما را نابود کنند، زمينه تشکيل اسرائيل را بوجود آوردند؛ حال اسرائيل، اقليتي يهودي در ميان اکثريتي مسلمان است، که در مقابل دوربين هاي جهان و در برابر انظار تمام مردم دنيا مرتکب جناياتي عظيم مي شود، و به اين صورت خشمي جهاني ذخيره مي گردد تا روزي همه ي مردم جهان شما يهوديان را نابود کنند و مسيحيان و اروپايي ها به خواسته ي خود برسند و خداوند از اين حيله آگاه بود که در تورات شما را از تشکيل دولت واحد اسرائيل تا رسيدن آخرالزمان منع کرد تا نابود نشويد! شما صد سال پيش در پناه دولت هاي مسلمان مي توانستيد با آرامش زندگي کنيد ولي در حال حاضر اسرائيل مقدمه ي نابودي شما را آماده مي کند! پس هرچه زودتر خود دولت اسرائيل را نابود کنيد!
5- به مردم سراسر جهان: اي مردم جهان شاهد باشيد که هشدار داده بوديم، ولي اسرائيل نه تنها مردم فلسطين و لبنان را به خاک و خون کشيد بلکه مقدس ترين مکان هاي مسلمانان را نيز نابود کرد پس جنگ ما با ايشان بيهوده نيست و هر چه از حالا بر سر ايشان بياوريم پاسخي به جنون صهيونيست هاي خون خوار است!
امضای طومار
متن عبری طومار اعتراض
כדעלדת הן אתו אנתנז אתוע
קדנדת שדהמדת גמדדת לדמדדת
ץדיכדת גדדת ידדעדת ידשבדת
אנתנד - אתם - הם דצדת ץדצדת
אנכלים גדמדים לדמדים
עדשכים עדשים שדתים
גדים ידדעים הדלבים ידשבים
דויא אני - את דדצים ץדיבים
לעדדד לדעדת לת לדץש גדת
ללכח לגדד לבדם לבדא
דדעד לפעדל ללמדד לענדת
ידדע עד בא ערין
עדנה ידשב תדלד
לדמדעדנד עדנד שרתה
דאת מדדה דאה אשד
לדת מדדה תלמידה א גדה
ידדע ידדעת מעע בדה
לדמד לדמדת
- שמדנה תשע עשד
? השעה - שש שנע
? הדא ידשא לדתב
דאשדד הד ידשנעל נסא
שתי ם שתת דביעי שלישי שני
אחד עחח אדלע שליש
חמשה דשלה שנים
שע עדכד שצדת גדמדח
דדח גד גם גד גםידס ף
כחדד גדדל כחדד
גל אצל משפהת אימני
הדת - ספד לגדדלים דסיד גד
כאדלפד ?- כד האדלפד
לא - לאיש ידכע את השפה
לדמד דמדדה ה יד סף שע נז
חדד תיל חיל תילים עם
כית - ספד חדד
|
|
|
واکنش
موضوع) گفتگویی بسیار مهم با اعضای گروه
سلام خدمت همۀ دوستای خوبم.
این میل رو نوشتم... فقط به خاطر اینکه چند کلمه ای با اعضای گروه مبین حرف بزنم...اگه منو بعنوان یه عضو خیلی کوچیک از جامعۀ بزرگ روزانه قبول دارین، خواهش می کنم که فقط به حرفام گوش کنین...
حتماً اکثر شما عزیزان اطلاع دارین که دو سه روز پیش دوست عزیزمون گیر سه پیچ ( mr_gir20@yahoo.com ) با دادن یه میل از گروه خداحافظی کرد... دلیلش رو هم مسائل کاری عنوان کرد... و اتفاقاً دیروز هم همین مسئله برای محمد عزیز یا همون شیطونک خودمون ( sheytonak_pk@yahoo.com ) به وجود اومد که ایشون هم اعلام کرد که دیگه نمی تونه برای روزانه مطلبی بفرسته...
ممکنه این دوستان مشغله های کاری رو بعنوان دلیل کنار کشیدنشون عنوان کرده باشن... ولی واقعیت فقط این نیست... می شه گفت که هر دوی این دوستان به نوعی خسته شدن... خسته از دست افرادی که کورکورانه دست به انتقاد می زنن، با چشم های بسته هر چیزی که لایق خودشونه رو بار دوستان می کنن، ادعا دارن که مطالب این عزیزان جای مطالب مفید دیگه رو توی روزانه تنگ کرده...، و خلاصه این دوستان رو باعث افت کیفی مطالب روزانه می دونن...
من در اینجا روی صحبتم با این افراده... همین افرادی که نسبت به مطالب و فعالیت های گیر سه پیچ و شیطونک ( و من و احسان و میترا و علی و بقیه ) خرده می گیرن... همین افرادی که توی هیچ کدوم از شماره های روزانه نه اسمی ازشون هست و نه مطلبی...
دوستان من... نمی دونم شما بر چه اساسی می گین که سطح کیفی روزانه پایین اومده؟ اگه نظر من نوعی رو بخواین، می تونم به قطعیّت بگم که سطح کیفی روزانه نسبت به قبل خیلی هم بالاتر رفته... البته من مدت زیادی نیست که عضو روزانه هستم... شاید حداکثر یه سال بشه... ولی توی این مدت به وضوح شاهد تغییرات مهم و مثبتی در مجله بودم... مطالبی که الان در روزانه چاپ می شن، نسبت به مطالبی که سال گذشته در روزانه چاپ می شدن تغییرات زیادی کردن... هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی... اگه شما بعنوان مثال مجلۀ روزانۀ دیروز رو مشاهده کنین یقیناً می بینین که هر مطلبی که بخواین توش پیدا می شه... مطالب علمی... فرهنگی... ادبی... سیاسی... اجتماعی... خبری... و مطالب دیگه ای که حتماً خودتون بهتر از بنده می دونین...
اگه بخوایم روزانه رو با روزانۀ سال گذشته مقایسه کنیم، متوجه می شیم که بخش های بسیاری بهش اضافه شدن... در ستون سمت چپ که مطالب آموزندۀ زیادی رو می تونین پیدا کنین... بخش نویسندگان ثابت هم که چند ماهه به روزانه اضافه شده... سایر مطالب رو هم که خودتون می دونین... شاید تنها مطالبی که نسبت به گذشته کمتر در روزانه چاپ می شن، شعرهای اعضا باشه، بعلاوۀ مطالب طنزی که گاه و بیگاه توسط یکی دو نفر در روزانه چاپ می شد... ولی درمورد همۀ این تغییرات توضیحی وجود داره...
اول از همه درمورد اشعار و متون ادبی اعضاء... دوستان... در این مورد تقصیر به گردن خود شماست... اگه یکی از شماره های روزانۀ سال گذشته رو ببینید، متوجه می شید که تقریباً دو سوم مطالب رو متون ادبی تشکیل می دادن... منکرش نمی شم، ممکنه که این متون طرفدارای زیادی داشته باشن... ولی عزیزان، می خوام یه نکته رو بهتون یادآوری کنم... اگه یادتون باشه چند ماه پیش دوست و برادر عزیزم آقا احسان اقدام به راه اندازی مجلۀ فرهنگی کرد... و از همۀ عزیزان هم خواست که اگه مطلب یا دل نوشته ای دارن به آدرس ایشون ارسال کنن تا توی مجلۀ فرهنگی چاپ بشه... از این قضیه یکی دو ماه گذشت...ولی به گفتۀ خود آقا احسان حتی یک نفر هم در این رابطه میلی به ایشون نزد... خب... نتیجۀ این رفتار چیه؟ نتیجه ش همینی می شه که دارین می بینین... یعنی مسئول گروه فکر می کنه که شعر ها و مطالب ادبی طرفدار زیادی ندارن، و به همین دلیل هم تصمیم می گیره که حجم اینجور مطالب رو کم کنه... بله دوستان... در این مورد خود شما مقصر اصلی بودین... شمایی که فقط انتظار دارین لقمه رو بذارن توی دهنتون... شمایی که به خودتون زحمت همکاری نمی دین... شمایی که از امور دنیا فقط انتقاد کردن رو بلدین...
اما درمورد مطالب طنز... تا همین چند وقت پیش، دو یا سه نفر بودن که بصورت ثابت مطالب طنز می نوشتن... یکیشون آقا احسان بود که البته هنوز هم جسته و گریخته به این کار ادامه می دن... دومی میترا خانوم بودن که چند وقتیه دیگه زیاد مطلب طنز برای روزانه نمی فرستن... سومی هم علی علی پور بود که تازگی ها علاوه بر اینکه طنز می نویسه، به عالم سیاست هم وارد شده... ( اگه افراد دیگه ای هم بودن ازشون معذرت می خوام... چون الان زیاد حضور ذهن ندارم... )
نمی دونم... شاید درمورد بار طنز روزانه حق با شما عزیزان باشه... ولی هنوز هم می تونین مطالب طنز زیادی رو توی شماره های مختلف روزانه ببینین... البته قبول دارم که این مسئله نسبت به گذشته کمرنگ تر شده... ولی اینقدر مهم نیست که بخواین به هر شکل ممکن دو نفر از اعضای پرکار و پرتلاش روزانه رو زیر بار انتقاد ببرین... اگه مشکل شما مطالب طنزه، من خودم سعی می کنم که از این به بعد براتون مطلب طنز هم بفرستم... ببینم دیگه چه مشکلی دارین...
یکی دیگه از مواردی که مطرح می کنن، زیاد شدن بحث های سیاسی در گروهه. بحث هایی که خود من هم توش شرکت دارم... عزیزان من... مطمئن باشین که این بحث ها خواننده ها و طرفدارای بسیاری داره... اینو من نوعی که خودم جزئی از این بحث ها هستم می دونم... نه شمایی که بیرون گود نشستین... خود من که یه عضو کوچیک از روزانه هستم، معمولاً در روزهای عادی بین 10 تا 15 میل از طرف اعضای محترم گروه دارم... البته این میل ها در روزهایی که مطالبم در روزانه چاپ می شه ممکنه حتی به 40 هم برسه... اصلاً هم قصد مبالغه ندارم... چون این چیزها هیچ جای افتخار نداره... دوستان لطف می کنن و نظراتشون رو به من منتقل می کنن. حالا بعضی از دوستان فهیم هستن و حتی اگه انتقادی هم دارن بصورت منطقی بیانش می کنن و من هم وظیفۀ خودم می دونم که جواب این دسته از دوستان رو براشون بفرستم... ولی بعضی از دوستان مثل شما فقط بلدن که به من و سایر دوستایی که گفتم بد و بیراه بگن و حتی کار رو به فحش های ناموسی برسونن... هم من و هم سایر اعضای گروه تاحالا از این دسته ایمیل ها بسیار داشتیم... ایمیل هایی که فرستنده هاشون از نظر بنده حتی لیاقت یه تف سربالا رو هم ندارن...
از بحث اصلی خارج نشیم... حتماً همۀ شما عزیزان می دونین که گیر سه پیچ و شیطونک در این مدت چقدر برای گروه فعالیت کردن... ولی اگه نمی دونین، بذارین یه سری مطلب رو خدمتتون عرض کنم... من با هردوی این عزیزان آشنا هستم و آشنایی من هم از طریق همین گروه مبین بوده... با وجود اینکه فاصلۀ مکانی ما با همدیگه خیلی زیاده، ولی من هردوی این عزیزان رو مثل برادر خودم می دونم... حتماً همۀ شما عزیزان می دونین که تالار گفتگوی سایت مبین با همت دوست عزیزمون گیر سه پیچ شروع به فعالیت کرد... ولی ممکنه خیلی از شماها ندونین که گیر سه پیچ برای راه اندازی و ادارۀ این تالار چقدر زحمت کشید... ممکنه خیلی از شماها ندونین که گیر سه پیچ برای ادارۀ رادیو روزانه و تکمیل و ارائۀ پست های این رادیو چقدر زحمت کشیده... چند شب بی خوابی کشیده... چقدر اینو و اونور رفته... چقدر وقت گذاشته... ممکنه هیچکدوم از شما نتونین درک کنین که جمع آوری ستون گیر سه پیچ که هر روز به یه مطلب گیر می داد چقدر وقت گیر بوده... ممکنه خیلی از شماها ندونین که گیر سه پیچ برای ادارۀ یکی از ستون های روزانه ( که البته ممکنه صلاح نباشه اسمشو ببرم )، چقدر وقت گذاشته... چقدر زحمت کشیده تا امر ویرایش رو انجام بده... چقدر زحمت کشیده تا چیزی که در اون ستون به دست شما می رسه اندکی دل شما رو شاد کنه...
بله دوستان... گیر سه پیچ یکی از اعضای بسیار پرتلاش روزانه بود که شما اصلاً قدر زحماتشو ندونستین... این رسم جوونمردی نبود... حق نداشتین که مزد زحمات این عزیز رو اینطوری بدین... نمی خوام بگم که گیر سه پیچ در حد مدیر گروه ( مبین عزیز ) برای روزانه زحمت کشیده، ولی با توجه به شناختی که ازش دارم، مطمئنم که تموم وقت و انرژی و زندگیشو در راه روزانه گذاشته... اونوقت شما اینطوری جوابشو دادین... واقعاً که متأسفم...
اما درمورد دوست عزیزم شیطونک...
خب... حتماً می دونین که شیطونک در ابتدای ورودش به گروه اصلاً سیاسی کار نمی کرد... ولی بعد از اینکه چند تا گیر کوچیک به دولت داد، اونقدر بهش پیله کردین و انتقاد براش فرستادین و فحش دادین که شیطونک هم تصمیم گرفت هرطور شده جواب مخالفانش رو بده... برای همین از همون موقع اکثر فعالیت خودش رو بر روی مسائل سیاسی متمرکز کرد... من و شیطونک و علی علی پور با هم توی یه جبهه بودیم... ( البته این اواخر چند نفر دیگه هم اضافه شدن )... از مسائل سیاسی انتقاد می کردیم و دوستان طرفدار دولت هم جواب انتقادات ما رو می دادن... البته چند نفری توی روزانه مطلب می نوشتن... مثل دانشجو و سروش عبداللهی... این دوستان اگرچه با نظرات و انتقادات ما به شدت مخالف بودن، ولی جواب مطالب ما رو بصورت منطقی می دادن... من واقعاً از این دوستان ممنونم و دست همه شون رو می بوسم... ولی در این بین، عده ای جماعت بی فرهنگ دور از تربیت هم بودن که تنها راه رو فرستادن میل های شدیداللحن و خلاف ادب می دونستن. نام نمی برم، چون هنوز به این حد از فلاکت نرسیدم که بخوام جواب نامردی رو با نامردی بدم... ولی مطمئن باشید که نام اکثر این افراد رو می دونم... افرادی که میان و چند تا فحش می دن و می رن پی کارشون و تا یه مدت هم هیچ اثری ازشون نیست...
صحبت سر شیطونک بود... حدوداً یه ماه پیش، یه مشکل شخصی برای من پیش اومد... مشکلی که باعث شد حضور من در روزانه کمرنگ بشه... و حتی به جایی رسید که گاهی اوقات وقت خوندن روزانه رو هم نداشتم... البته از اخبار و اتفاقات روزانه بی خبر نبودم و همۀ اخبارو دنبال می کردم... جاداره که همین جا یه تشکر درست و و حسابی و صمیمانه از دوست و رفیق عزیزم علی علی پور داشته باشم که تمام اتفاقات مجله رو تلفنی به من می رسوند. خسته نباشی برادر... دستت درد نکنه... امیدوارم که بتونم جبران کنم...
آره... کار به جایی رسید که نمی تونستم مطلب سیاسی بفرستم. چون وقتش رو نداشتم... بنابراین موندن علی و شیطونک. توی همین شرایط بود که علی هم مریض شد.. البته با اینکه مریضیش خیلی سخت بود، ولی باز هم سعی می کرد برای گروه مطلب بنویسه... حتی با وجود اینکه در بستر بیماری بود هم مطالب خودش رو آماده می کرد و می فرستاد... ولی نسبت به قبل کمتر شده بود... یعنی عملاً این وسط فقط شیطونک بود که بار جبهۀ ما رو به دوش می کشید... و طبیعتاً فحش های بسیار بیشتری هم نسبت به قبل براش ارسال می شد... خب... آدم مگه چقدر می تونه تحمل کنه؟ چقدر می تونه فحش بشنوه و بندازه پشت گوشش؟ یادمه یکی دو هفتۀ پیش شیطونک ازم خواست که میل ها رو نوبتی بفرستیم. یعنی خواست که من و علی هم بهش کمک کنیم. چون واقعاً خسته شده بود. آخه تنهایی باید جواب عدۀ زیادی رو می داد و تازه آخرش هم کلی بد و بیراه می شنید... من هم بهش قول دادم که توی این کار کمکش کنم... قول دادم که حداقل هفته ای دو تا میل برای روزانه بفرستم... ولی نتونستم به قولم عمل کنم... آخه وقتم خیلی پر بود... به همین دلیل شیطونک مجبور شد که باز هم همۀ انتقاد ها رو تنهایی جواب بده... همین مسائل باعث شده که کم کم خسته بشه... و دیروز هم که اعلام کرد دیگه نمی خواد برای روزانه مطلبی بنویسه...
خب... فکر می کنید مقصر کی بود؟ شیطونک که داشت در راه تعالی ایران قدم برمی داشت؟ تنها هدفش هم این بود که از بحث هایی که می شه یه نتیجه گرفته بشه... این رو بارها و بارها به من گفته بود... و می دونم که راست می گه... ولی شما باهاش کاری کردین که از همه چیز خسته شد... این رسم برادری نبود... این رسم خواهری نبود... از وقتی که من عضو گروه شدم، مهم ترین چیزی که نظرمو به خودش جلب کرد صمیمیت بین اعضای گروه بود... ولی شما با این کاراتون همه چیزو خراب کردین...
یه خورده فکر کنین، ببینین با این کاراتون چی بدست آوردین؟ ثمرۀ این حرکاتتون آیا چیزی بجز جدایی دو نفر از اعضای ثابت و پرکار گروه بوده؟ آیا الان احساس رضایت می کنین؟
مطمئن باشین که ثمرۀ این اتفاقات اصلاً به نفع گروه نیست... مطمئن باشین که نبودن این دو تا عضو می تونه سطح کیفی روزانه رو به شدت پایین بیاره... تا جایی هم که من می دونم هیچکدوم از شما توانایی و همت اینو ندارین که بخواین و بتونین برای این افراد جانشین مناسبی باشین...
ولی حالا صحبتم با اون دسته از افرادیه که فقط و فقط یه دونه از مطالب ارسالی گیر سه پیج و شیطونک رو خوندن... با اون دسته از دوستایی که حداقل از یکی از مطالب بی شمار گیر سه پیچ و شیطونک استفاده کردن. با اون دسته از اعضای با غیرت و انساندوستی که حداقل یه بار به نوشته های این دو عزیز فکر کردن و یا بهش خندیدن... آره عزیزان... با شما هستم... الان و در این شرایط وظیفۀ شماست که به این دو تا برادر خوبمون میل بزنین و ازشون بخواین که در تصمیمشون تجدید نظر کنن. اگه ذره ای علاقه به روزانه در وجود شماست، اگه ذره ای انسان دوستی دارین، حتماً باید این کار رو بکنین... همۀ ما با هم این کار رو می کنیم... باید به این دو عزیز ثابت کنیم که نوشته هاشون هوادارای زیادی داره... باید بهشون نشون بدیم که می خوایم کماکان از مطالبشون استفاده کنیم... باید ثابت کنیم که هنوز هم در روزانه صمیمیت اعضاء حرف اول و آخر رو می زنه... باید نشون بدیم که همۀ اعضای روزانه تحت هر شرایطی پشت همدیگه وایسادن... باید این دو عزیز رو از تصمیمشون منصرف کنیم...
یادتون نره... این دو عزیز از افرادی هستن که مدت زیادیه دارن برای من و شما زحمت می کشن... توی این مدت، گیر سه پیچ و شیطونک برای شاد کردن و آگاه کردن من و شما همه کار کردن، و حالا نوبت من و شماست که حمایت خودمونو ازشون اعلام کنیم... نباید بذاریم که این دو نفر به همین راحتی از روزانه جدا بشن... نباید بذاریم اون دسته از افرادی که اقدام به فحاشی کردن به هدفشون برسن... باید ثابت کنیم که مبینی هستیم و همیشه هم مبینی می مونیم...
آدرس این دو عزیز رو که حتماً می دونین و در ابتدای میلم هم نوشتم، ولی باز هم می نویسم :
گیر سه پیچ : mr_gir20@yahoo.com
شیطونک : sheytonak_pk@yahoo.com
حالا دیگه وقت اونه که حمایت خودمونو اعلام کنیم... دوستان، فرستادن یه ایمیل وقت زیادی نمی بره... پس ازتون خواهش می کنم که کوتاهی نکنین...
از اینکه منو قابل دونستین و به حرفام گوش دادین متشکرم... امیدوارم که مثل همیشه ثابت کنین که مبین و مبینی همیشه بهترینه...
حق نگهدارتون...
میلاد – تا بینهایت...
|
|