بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
24 آذر
بیشتر مشکلات، در واقع مشکل نیستند، بلکه حاصل نوعی نگرش اند که مسائل را مشکل جلوه می دهد.
وین دایر فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** نيروي مغز هر يك از ما همچون دينام چند صد هزار ولتي است كه متاسفانه بيش از يك چراغ شمعي، از آن بهره نمي گيريم
انيشتين، نابغه بزرگ علم معاصر نيز تنها 13% از تواناييهاي ذهني خويش را به كار گرفته بود. فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
جعفری سبز
برای اینکه جعفری در غذایتان سبز باقی بماند ، کافی است به محض آنکه مایع شروع به جوشیدن کرد ، جعفری را به آن بیفزایید.
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
بيماري هاي ناخن
شکنندگي و ورقه ورقه شدن عمودي از قسمت نوک ناخن
اين حالت در ناخن در اثر تماس مفرط دست با آب و محلولهاي شيميايي بوجود مي آيد. در بيشتر موارد يکي از مشخصه و علائم پيري نيز مي باشد.
همينطور که ما مسن تر مي شويم از رطوبت و چربي طبيعي بستر ناخن کاسته مي شود. اين رطوبت و چربي مانند سيماني است که لايه هاي ورقه ناخن را محکم درکنار هم نگه ميدارد. با ديدن اولين نشانه و علائم ورقه ورقه شدن ناخن ها، آنها را هيدراته (آب رساني) کنيد. مضاف بر آن از ويتامين E و روغن ناخن jojoba که به عنوان دو چربي گياهي هستند استفاده نماييد. Jojoba داراي مولکولهاي بسيار ريزي است که قادر است به راحتي در لايه هاي ورقه ناخن نفوذ نمايد. مولکولهاي موجود در ويتامين E براي نفوذ در لايه سطح پوست و يا لايه هاي ورقه ناخن خيلي بزرگ هستند. روي ورقه ناخن و اطراف کوتيکل را حداقل دو بار در روز چرب کنيد. اگر بيشتر با آب در تماس بوديد به دفعات بيشتري ناخن هايتان را چرب کنيد. هنگام نظافت و شستشو از دستکش استفاده کنيد. بياد داشته باشيد که آب به عنوان "حلال جهاني" در نظر گرفته مي شود و در واقع يک ماده شيميايي است .
|
|
صهیونیسم
komeil_fa84@yahoo.com |
|
6. ساير كتابهاي مذهبي يهوديان
1. تلمود: اين كتاب به معناي آموزش است. تلمود به كتابي بسيار بزرگ كه احاديث و احكام يهود را در بر مي گيرد اطلاق شده.
2. تالموديباموس: اين متن شامل نمونه هائي از فساد و روابط جنسي و… است
3. قباله: اين متن تصوف يهوديان و به معناي آداب و رسوم است
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
تاريخ حماسى شاهنامه، از كودكى فريدون تا مرگ رستم، همه با جنگ آغاز مىشود،گسترش مىيابد و تمام مىشود. مبارزان هر دو گروه ،مانند هر حماسه رزمى ، پهلوانان دلير ونام آورند.
ولى شاهنامه ، تاريخ ايران است نه تاريخ جنگ مبارزان؛ هر چند كه ما همزمانسرگذشت اين جنگاوران را نيز درمىيابيم. تاريخ و تاريخسازان پيوندى چنانهماهنگ يافتهاند كه با خواندن «تاريخ»، در حال و روز تاريخسازان غوطه ورمی شویم و چون به شرحكارها و خصال تاريخسازان روى می آوريم خواه ناخواه در جريان تاريخ شناورمی گردیم؛ اين هماهنگى «فرم» و محتوا، از بركت هنر شاعر، گاه مانند جان و تنىيگانه، جدائىناپذير است؛ يكى هر دو و هر دو يكى است
از سوى ديگر، پهلوان " ايرانى و تورانى " فقط بر سر امرى مجرد داد يا بيداد و پديدۀ كلى جهاندارى يا كشورگشائى نمىجنگد؛ «نام» به منزله سربلندى، شرف و گوهر جسم وجان، آن نيروى فردى، يگانه و بنيان كنى است كه مرد ميدان را بىهراس از مرگ به سوى دشمنمىراند.
بنابراين «كار و كوشش» نام آوران حماسه، انگيزههاى توأمان فردى و همگانى دارد ونبردهاى اخلاقى و متعالى آنان چون در پهنه دو كشور و دو پادشاهى روى مىدهد، در حقيقتداراى سرشتى سياسى است.
آن نبرد كيهانى اهورمزدا و اهريمن و گيرودار نيك و بدى كه درنهاد جهان است در شاهنامه از راه جنگ به اجتماع انسانى راه مىيابد و هستى مىپذيرد؛
به همین جهت نبردهاى پهلوانان ايرانى انگيزهاى دو گانه دارد، دادخواهى آناناز ايراندوستى جدا نيست و پاسدارى از اين سرزمين، خود رسالتى است در راه داد خواهی
به تنها تن خویش جویم نبرد
ز لشکر نخواهم کسی رنجه کرد
کسی باشد از بخت پیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد |
|
|
شنبه: جوک SMS ● يارو مياد تهرون 1 پرشيا ميبينه ميزنه شيششو خورد ميكنه صاحبش مياد ميگه مگه مرض داري ؟ طرف ميگه اه مال تو بود من فكر كردم مال شوكته !!!
● يه روز دل تصميم مي گيره سنگ شه تا ديگه عاشق نشه ميره و سنگ مي شه و ميره قاطي سنگ ها اما اونجاهم عاشق يه سنگي ميشه
اگه مردانگي رنگ باخته
اگه عشق فراموش شده
اگه همي مردم نامرد شدن
اگه دخترها بي معرفت شدن
اگه زندگي بي معنا شده
به تو چه مربوطه تو فقط جواب اس ام اس منو بده
● چشمات وقتي زيباست كه مال اشك باشه. اشك وقتي زيباست كه مال عشق باشه. عشق وقتي زيباست كه مال تو باشه. تو وقتي زيبايي كه دستت تو دماغت باشه
● ميگم مرسي، بهش برسي، با کومپرسي، نگي به کسي، منو ميبوسي؟ اگه نبوسي! خيلي لوسي
● اگه يه روز تو خيابون از کنار يه گنجشک رد شدي اون نپريد فکر نکن دوستت داره بدون تو رو آدم حسابت نکرده
● آرزو مي کنم:
زندگي مال تو….مرگ مال من
راحتي مال تو….گرفتاري مال من
شادي مال تو…..غم مال من
همه مال تو ولي تو مال من
● قابل توجه آقا پسراي باحال
خصوصيات دخترا
1. تا زبونشون باز ميشه عوض مامان بابا ميگن شوهر!!
2.حالشون از پسرا به هم ميخوره ولي نمي دونم چرا 666 تا دوست پسر دارن
3.اگه خونشون آتيش بگيره بين بابا و لوازم آرايش حتما لوازم آرايش و انتخاب مي کنن!
4.نون شب ندارن بخورن ولي پول عمل دماغشونو رديف ميکنن!
5.همه خوشکل و خوش هيکلن(خدايا منو بخاطر اين دروغم ببخش)
6. از 8 تا 20 سالگي شونصدتا دوست پسر داشتن که هيچ کدوم درکشون نميکردن
( اميد وارم به خانم ها برنخوره و فقط به اين مطلب به عنوان يک مزاح و شوخي برخورد کنند) |
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة البقرة
آيات:
286
محل نزول:
مدینه
|
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي ... التماس دعا
|
|
بخش دوم |
مطالب ارسالی ديگر اعضا |
اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
|
حذف کنيد ...
براي ديدن کليپ تصويري « حذف كنيد ...» بر روي تصوير كليك كنيد.
|
|
|
هيچ کس وسو سه اش نکرد ؛؛هيچ کس فريبش نداد
او خودش سيب را از شاخه چيد و گاز زد و نيم خورده به زمين اندا خت
او خودش از بهشت بيرون رفت او رفت و شيطان مبهوت نگاهش کرد
او رفت اما نه مثل شيطان تا مغرورانه گناه کند ؛؛
او رفت تا کودکانه اشتباه کند
به زمين آمد و اشتباه کرد بارها و بارها
مثل فرشته ي بازيگوشي که بار ها و بارها دري را بي اجازه باز مي کند
فرشته اي سر به هوا که گاهي سر مي خورد و مي افتد و دست و بالش مي شکند
اشتباهات او مثل لباسي نا مناسب بود که به تن مي کرد و ما هميشه تنها لباسش را ديديم
و هرگز قلب کو چکش را نديديم که زير پيراهنش بود
و ما از اشتباهات او سنگي ساختيم و به سويش پرتاب کرديم
و سنگهاي ما رو حش را خط خطي کرد و ما نفهميديم
اما يک روز او بي آنکه به کسي بگويد لباسش را در آورد و ما ديديم که او
دو بال کوچک نارنجي دارد
و پر زد مثل پرنده اي که به آشيانه برمي گردد
او رفت و حالا هر صبح وقتي خورشيد طلوع مي کند صدايش را مي شنويم
زيرا او قناري کوچکيست که روي انگشت خدا آواز مي خواند !!!!
|
|
|
يا فاطمه (س)
فاطمه اوج نگاه حيدر است
فاطمه ناموس دين اكبر است
فاطمه نور تجلي خداست
فاطمه مشكل گشاي كار ماست
فاطمه نور تمام انبياست
فاطمه خود ناظر كردار ماست
فاطمه نام بلند كبرياست
از ازل تا روز محشر با خداست |
|
|
One person wrote a letter to his wife:
" Dear Sweet Heart,
I can't send my salary this month, so I am sending 100 kisses.
You are my sweetheart"
His wife replied back after some days to her husband:
"Dearest sweetheart,
Thanks for your 100 kisses, I am sending the expenses details.
1. Milk man was agreed on 2 kisses
2. Teacher agreed on 7 kisses
3. Our house owner is coming every day and taking two or threekisses of mine
4. Vegetable and food shop keeper was not agreeing with kisses only, so I have given some other items to him......... ..
5. Others 40 kisses Please don't worry for me, I have balance 35 kisses and I hope I can complete this month. Shall I plan same way for next months.
Please advise,
Your Sweet Heart." |
|
|
يک ايميل دريافتي
مطلبي در شماره 609 تحت عنوان "بزرگترين افتخار احمدي نژاد" از آقاي حميد با ايميل منتشر كرديد كه وي نيز نقل قول دوستي ظريف بنام محمد حسن روزي طلب را عنوان نمودند
من يك درد دل بسيار كوچك از اين دوستان دارم . و آن اين است كه دوستان بسيار عزيز اتفاقي كه شما از آن ياد كرديد و در وجه كوچك اتفاق افتاد در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي بارها و بارها اتفاق افتاد . ولي در آن موقع بجاي اينكه آنرا افتخار يك فرد بدانيم آنرا نشانه ننگ براي او دانستيم و لبخندي پيروزمندانه بر آن اتفاق زديم . ولي اكنون همين اعتراض از سوي گروهي ديگر را به گونه اي مخالف تعبير ميكنيم و آنرا در بوق و كرنا ميكنيم
من هيچ كاري با آقاي خاتمي و يا آقاي احمدي نژاد ندارم . من ميگويم رئيس جمهور كه با راي اكثريت افراد اين جامعه انتخاب ميشود هركسي كه ميخواهد باشد قابل احترام است چون انتخاب اكثريت جامعه است . پس اگر توهين با رئيس جمهور بد است پس در هر دوره اي بد است و اگر نشانه اعتراض است و قابل احترام پس در هر دوره اي نيز اين چنين است
اگر دانشجوي معترض حقيقت جو و منطقي نيست در هيچ دوره اي نيست
پس كمي به قول آقاي احمدي نژاد حقيقت جو و منطقي باشيم و خود را با حق بسنجيم و نه حق را با خود
|
|
|
اسلام امریکایی در پلی تکنیک
برخورد بسیار بزرگوارانهی رییس جمهور با هتاکی برنامهریزی شده در سخنرانی دانشگاه امیرکبیر آنقدر بعضیها را عصبانی کرده که کم مانده از ناراحتی قالب تهی کنند.
جوش و خروش عطریانفر را از قضیهی دانشگاه امیرکبیر ببینید. چهگونه یقهدرانی میکند و میگوید: «اين سوال را از آقاي احمدينژاد دارم كه با اجازه چه كسي وارد دانشگاه اميركبير شده است كه كانون هيجانات نسبت به عملكرد دولت ايشان در ارتباط با دانشجويان و اساتيد است.»(؟!)
در جای دیگر گفته:«اگر دانشجو صداياش بلند شده، حق داشته است. حضور احمدينژاد در دانشگاه اميركبير نه مشروع، نه مطلوب و نه قابل دفاع است بنابراين اگر كسي ميخواهد عذرخواهي كند، بايد او از دانشجويان عذر بخواهد.»
پیشنهاد میکنم مِنبعد آقای احمدینژاد و هر یک از مسئولین مملکتی که اصولگرا بودند قبل از ورود به مِلک پدری حزب کارگزاران و نهضت آزادی اجازه بگیرند زیرا این کار نه شرعی است نه قانونی!
معلوم میشود که حضور احمدینژاد در حیات خلوت سینهچاکان اسلام امریکایی بدجوری غیرمنتظره و حالگیری بوده است. برای کسانی که سالیان درازی است گوش مردم را از «گفتمان» و «تحمل» و «زنده باد مخالف من» و «همه درست میگویند» و «تساهل و تسامح» کر کردهاند، این برخورد عاقلانه و دوستانه بسیار سخت و تلخ آمد. مخصوصا که مردم برخوردهای عصبی خاتمی را با دانشجویان معترضاش از یاد نبردهاند.
بد نیست یادآوری حادثهی چند ماه پیش در سخنرانی هاشمی که چند طلبه مثل بچهی آدمیزاد دست بلند کردند تا حرف بزنند و سخن بگویند؛ به آنها اجازهی سخن گفتن داده نشد که هیچ، بلکه در پیشگاه عدالت به مجازات سپرده شدند اما سینهچاکان تخریب و توهین اکنون زبانشان را به کلی در کام خود فرو بردهاند. نه صدای عدالتی از مرکز عدالت کشور بلند میشود و نه سینهچاکان تخریب و توهین و اغتشاش در سخنرانیها چیزی میگویند. البته طبیعی است چون شما زبانی را که به بیگانه و شیطان اجاره داده باشی نمیتوانی در اختیار دیگری بگذاری؛ حتی این دیگری اگر وجدان یا عدالت یا انصاف یا حقیقت باشد.
آتشِ عکس احمدینژاد بنا بود زمستانِ سیاسی بعضی نوکرانِ امریکا را بهار کند، اما زمستان امسال گویی سردتر از چیزهایی است که تصورش را کرده بودند. کسانی که در آن جبهه هستند امروز متوجه شدند که این آتش دامانشان را گرفت. اگرچه اکثر بازیگران بیگانهپرست در حال گرم کردن بازار خود از این آتش، از عواقب سخت و تلخ آن برای کشور و خودشان غافلاند، کسانی مثل عطریانفر زودتر از بقیه فهمید که چه اتفاقی افتادهاست. او در حال مقصر کردن احمدینژاد در این قضیه است تا باز هم مذبوحانه او مسئول نابودی تهماندهی ورشکستگان سیاسی کشور باشد.
به یاد میآورم در سالهای 73 و یا 74 بود که آقا فرمودند اساس ترکیب احزاب و جناحها در کشور از چپ و راست به حزباللهی و غیر حزباللهی عوض شده است. امروز کمی چشم باز کنیم تا این واقعیت را بیشتر ببینیم.
|
|
|
>>دستور آشپزی هفته<<
سوپ هويج و سيب با پودر کاري
ترکيب هويج، سيب و پودر کاري معجون بسيار دلپذيري مي دهد که طعمي فوق العاده اي خواهد داشت
پيشنهاد ميکنم حتما يکبار امتحان کنيد
مواد لازم :
روغن آفتابگردان 10 ميلي ليتر
پودر کاري 1 قاشق مربا خوري
هويج ريز شده 500 گرم
پياز بزرگ خرد شده 1 عدد
سيب رسيده بزرگ خرد شده 1 عدد
آب مرغ 750 گرم
نمک و فلفل به ميزان دلخواه
ماست چکيده و هويج اسلايس شده براي تزئين
طرز تهيه :
ابتدا روغن را در يک ظرف بزرگ گرم ميکنيم. اين ظرف بهتر است که از جنس فلز باشد. بعد از گرم شدن روغن، پودر کاري را درون ظرف ريخته و براي 2 تا 3 دقيقه تفت مي دهيم.
بعد هويج هاي خرد شده را به همراه پياز و سيب که قبلا پخته ايم اضافه مي کنيم به هم ميزنيم. درب ظرف را گذاشته و براي 15 دقيقه روي حرارت ملايم قرار ميدهيم، در اين مدت گاهي آن را هم مي زنيم به اندازه اي که کاملا اين مواد نرم و پخته شود. بعد کليه مواد را درون غذا ساز ريخته و يا از صافي رد ميکنيم که به صورت پوره درآيد حال مخلوط را درظرف مناسبي قرار داده و آب مرغ را به آن اضافه کرده و روي حرارت قرار ميدهيم تا به نقطه جوش برسد در اين مرحله نمک و فلفل را مي افزائيم.
پس از آن، در ظرفي که ميخواهيم سوپ را سرو کنيم مواد را ريخته و به آرامي با ماست روي آن را تزئين مي نمائيم و با باريکه هاي هويج به صورت پاپيون داخل ظرف ميگذاريم. سوپ براي سرو آماده است.
شاد باشيد و برقرار
آشپزباشي ندا
http://www.parsplanet.com
http://delkadeh.parsgig.com
|
|
.
|
گير 3پيچ
دوستاي عزيز سلام عليكم (....) آخرش كسي نفهميد اين چندتا نقطه چي بود داستانش ؟ تا وقتي كه كسي داستانش رو كشف نكنه هم اون نقطه ها رو مي ذارم هم مي پرسم ..
مي بينم كه من كه نيستم اين روزانه اين قدر بي مزه و بي روح مي شه كه اصلا ... ( سانسور شد ) ايـــــش ...
اما من كجا بودم ؟ چيكار داري به من .... مگه كاراگاهي ؟ بچه پررو ..
اما چون من خيلي آدم خوبي هستم مي گم كه اين چند روز براي يه پروژه ي كاري پدم در اومد .. پوست سرم كنده شد .. حالا مدل موهام شده مثل اين كله پوستي ها .. آخر تيريپ ..
اما خدا به دادم برسه .. پروژه ي بعدي برنامه نويسي تو لينوكس با فناوري هاي جديد .. ايران هم كه هميشه ي خدا شونصد سال از دنيا عقبه و مجبوريم با اصطلاخات ياجوج ماجوجي و من درآوري اونوري ها بسازيم و چشامون باباقوري در بياره .. به نظرت من كه ديگه پوستي رو كله ام نيست چه مدلي مي شم بعد از اتمام اين پروژه ي جديد ؟ ( ارسال نظر )
بگذريم ..
چند وقت پيش رفته بودم براي گرفتن يه مدرك ( باز فضول نشو ... ) بعد از گذروندن يه سري كلاس كابينت ( دري وري ) نوبت آزمون شد .. ما هم مثل بچه مثبتا رفتيم نشستيم ته كلاس .. آخه جاي باحاليه .. هم مي شه مراقب رو زير نظر گرفت ( اين قبيل آدما كه مراقب مراقب هستن آخرشن .. ) هم مي شه با بقيه بچه هاي دور و بر مشورت كرد .. ( فكر نكن كه من مشورت كردم ها ) خلاصه اينكه بلافاصله بعد از پخش برگه ها مشورت به صورت همهمه شروع شد .. خداييش ديگه اونجا نشد عكس از تقلب بچه ها بگيرم .. بعد كه نتيجه ي آزمون مشخص شد و قبولي ها رو ديدم جا خوردم .. آخه بچه ها رو اغلب مي شناختم و مي دونستم كه هر كي چقدر بارشه .. جالب اينكه از اون بچه ها خنگولا كه سر جلسه تقلب كرده بودن چند نفري قبوليده بودن و از اون بچه مثبت ها كه كتاب و جزوه رو جوييده بودن بيشتري ها با كله تو كوزه = رفوزه شده بودن ... ( حاجيتون با نمره اي درخشان قبوليده شدم و كلي از مسئولين اونجا كه به علت سرشناس شدنم منو مي شناختن حاليدن .. ) خلاصه اينكه جونم واستون بگه كلي افسوس خوردم كه اين شيوه ي ارزشيابي سنتي و مزخرف كي مي خواد عوض بشه .. حتي كنكور هم به اون خفني اش مزخرفترين شيوه ي ارزشابي و گل سرسبد اوناس.. ( گل خرزره يا كاكتوس يا ميموني فرقي نداره .. )
خب .. راستي در مورد راديو روزانه خدمتتون طول كنم كه ( فرقي نداره بگي طول يا عرض .. ) به علت مشكلات شخصي بنده هنوز پست جديدي توي راديو نذاشتم .. اما سعي مي كنم اولين چيزي كه اونجا مي ذارم صداي مبين باشه . حتي يه تك سرفه اش هم قبوله .. بعدش يكي از ستون هاي روزانه پيشنهاد داده مطالبش رو براش بخونم .... ما هم چون آخر فردين هستيم قبول كرديم ... ( با توام .. تو كه از ماجرا خبر داري .. نه تو نه .. نفر بغل دستيت رو مي گم .. آره ـآره .. تو رو مي گم .. مگه خنده داره ... مي دونم كه مي دوني .. حالا خصوصي باهم حرف مي زنيم .. بعد از سخنرانيم وايسا كارت دارم .. ) اما بر و بچي كه از صداشون خيلي راضي هستن ( مثل علي عليپور ..... يا همون عضو شماره ي 2 باشگاه سخت پوستان ) و فكر مي كنن كه صداي نتراشيده و نخراشيده شون از صداي گرم و مخملي من بهتره آستين شون رو بالا بزنن و براي راديو پست صوتي بفرستن ... چطوري .. اي خدا .. من چند بار بايد اين مطلب رو بگم ؟ برو بگر خودت پيدا كن كه چي گفتم .... خسته شدم .. خب . فعلا خوش باشين سوار ... .باشين ..
قربون خودم تا بعد . .
|
|
soheil_triptooooop@yahoo.co.uk |
|
بسم الله الرحمن الرحیم
یاران امام مهدی (عج)
یاران خاص امام زمان حضرت مهدی (ع) در ابتدا به تعداد جنگاوران جنگ بدر 313 نفر بوده تدریجا بر تعداد آن ها افزوده می گردد تا آنجا که به 10000 نفر می رسد.
این افراد از مقامی بس بلند برخوردار هستند که حتی انبیا و اولیای الهی نیز خواستار آن بوده اند که از یاران حضرت بقیه الله به شمار آیند.
ولی این مقام بلند در پرتوی چه ثفات و کمالاتی نصیب یاران آن حضرت گردیده است؟
اندکی از صفات یاران حضرت بقیه الله ارواحنا فداه آنگونه که از روایات بر می آید به قرار زیر است:
1- عبادت و پارسایی: یاران حضرت مهدی بندگان واقعی خدای متعال بوده اهل عبادت و تقوا هستند. امام صادق (ع) در توصیف آنان می فرمایند:
«آنان مردانی شب زنده دار هستند که شب را به عبادت گذرانیده به هنگام نماز زمزمه ای چون صدای زنبور عسل دارند.
ولی از آن جهت که معمولا دو صفت تلاش و شب زنده داری کمتر در یک فرد گرد می آید در روایت دیگری از آن حضرت این گونه آمده است :
« سجده بر پیشانی آنها اثر گذارده آنان شیران روز و نیایشگران شب اند.»
2- قدرت و تلاش:اصحاب امام زمان (ع) جوان بوده سالخورده در آنان جز اندکی یافت نمی شود. امیر المومنین (ع) فرمودند:
«اصحاب مهدی جوان بوده سالخورده در میان آن نیست مگر به مقدار سرمه در چشم و نمک در غذا.»
جوان بودن رمز توانایی و تلاش و بی باکی و جهادگری آنها است. زیرا آنها وظایف سنگینی بر عهده دارند که جز با قدرت و شجاعت و خستگی ناپذیری انجام نشدنی
است . امام صادق (ع) می فرمایند:
«هر یک از آنان قدرت چهل مرد را داراست. آنها دلهایی استوارتر از پاره های آهن دارند. تا به آنجا که اگر از برابر کوههای آهنین بگذرند آنرا ریشه کن می کنند .
شمشیرها را غلاف نمی کنند مگر تا آنزمان که خدا خشنود گردد.»
در روایت دیگری از آن حضرت داریم :
« اگر ماموریت سرکوب شهری را داشته باشند آن را ویران ساخته( در سرعت عمل)
همچون عقاب سوار بر اسب می باشند.»
3-ایمان و بصیرت: یاران امام زمان(ع) از ایمانی قوی همراه با علم و بصیرت برخوردار بوده. آنان خدا را به حقیقت معرفت می شناسند و هرگز شبهه ای در مورد خداوند در قلب آنان راه نمی یابد. آنها کسانی هستند که معارف خویش را صرفا از کتاب خدا و روایات معصومین گرفته به هیچ منبع و ماخذ دیگری در کسب علم مراجعه نمی کنند.
آنان فقیه در دین بوده از علمی ژرف برخوردار می باشند. حضرت صادق (ع) در وصف آنها می فرماید:
«مومنینی که خدا مهدی را در میان آنها به پا می دارد افرادی برگزیده و شایسته ی قضاوت وحکومت بوده و فقیه در دین می باشند.»
4- دلبستگی و فرمانبرداری: عشق و علاقه به حضرت مهدی (ع) قلب یاران آن حضرت را
فرا گرفته همچون کنیزی در برابر ارباب خویش فرمانبردار آن حضرت بوده تسلیم فرامین او می باشند و در هیچ شرایطی یاری آن حضرت را رها نمی کنند. امام صادق (ع) فرمودند:
«یاران مهدی دست های خود را بر زین مرکب امام می کشند تا به آن تبرک جویند.
به دور آن حضرت حلقه می زنند و در جنگها جسم و جان خویش را سپر بلای او می کنندوهر آنچه که آن حضرت از آنان بخواهد را انجام می دهند.»
از امام ششم حضرت صادق(ع) نقل شده است:
«کسی که می خواهد از یاران مهدی گردد پس باید انتظار ظهور را کشد و به پاکدامنی و اخلاق نیک عمل کند در حالی که منتظر ظهور آن حضرت است.»
و در پایان به دعایی از امام رضا (ع) بسنده می کنیم:
« خدایا مارا از کسانی قرار ده که دینت را توسط آنان یاری می دهی و یاری ولیت را بوسیله ی آنها بزرگ می گردانی و دیگران را در این مقام جایگزین ما مگردان. »
پس همه با هم بخوانیم
:اللهم عجل لولیک الفرج»
|
|
|
سلام
قبل از هر چیز باید بگم تا آنجا که من خودم یادم می آید تا کنون مطالبی با بار عشقی برای مبین عزیز نفرستادم .پس معلوم می شود که مبین آقا اصلا مطالب ارسالی را نمی خوانند و از این قبیل سهل انگاری ها تاکنون بسیار در این مجله دیده ام
واما در مورد دیدار رئیس جمهور با دانشجویان دانشگاه امیر کبیر قابل ذکر است که دانشجویان در روز دیدار حتی اجازه بردن تلفن همراه به سالن سخنرانی را نداشتند بنابراین چگونه ممکن بود بتوانند با ترقه یا نارنجک دستی وارد سالن شوند آن هم با این سیستمهای حفاظتی .مشخص نیست این اقدام با چه هدفی صورت گرفته است اما خود من به همراه دوستان دانشجو از طرف انجمن انسانشناسی دانشگاه تهران در آنجا بودم و اطمینان دارم این کار از دانشجویان سر نزده است .در حکومت فعلی با تعطیلی انجمن ها به خصوص انجمن اسلامی دانشجویان آنها امکان گفت و گو و اعتراض مدنی ندارند .دانشجویان به شدت تحت فشار هستند و فرصتی برای حرف زدن ندارند در حالی که اگر این انجمن ها امکان فعالیت داشت و دولت وقت کمی انتقادپذیر بود و تحمل داشت و گاهی مسند زورگویی را رها می کرد می توانست به خوبی سمت و سوی اعتراضات را مشخص کند و اعتراض های دانشجویان مدنی تر می شد اما با این وضعیت یک جوان ممکن است دست به هر کاری بزند و بر او نمی توان خرده گرفت
و اما مطلب بعد اینکه ظاهرا رئیس جمهور این مملکت آقای احسان بهرام غفاری است که همه انتقادها پیشنهادها و اندیشه های دوستان ما متوجه ایشان است .تا کنون مطالبی که در روزانه خواندم به غیر از مطالب دوستان عاشق پیشه همه متوجه شخص احسان بهرام غفاری است نه افکار و نظریاتش و بعضا گاهی اوقات دوستان ما اصلا توجه نمی کنند که او چه می گوید و آن لحظه که او حرف می زند دیگران به جای فکر کردن در مغز مبارکشان به دنبال جوابی دندان شکن می گردند
و مورد بعد که از همه اینها بسیار ناراحت کننده تر است و به مبین عزیز برمی گردد اینکه در روز 21 آذر در این مجله دریغ از یک جمله کوتاه در ارتباط با سالروز تولد پدر شعر سپید ایران مرحوم احمد شاملو
دیدار ابراهیمی
|
|
|
اطلاعيه مهم...
روابط عمومي گروه كارخانه جات صنعتي مقصود ، به پيشنهاد دفتر رياست هيات مديره و همكاري واحد بازرگاني ، در نطر داره پروژه طرح بازار سنجي
و آمار گيري بازار كشور رو از طريق نماينده هايي در سرتاسر ايران انجام بده
ما در واقع مي خواهيم در تمام نقاط ايران ( مراكز استانها و شهرها ) نماينده هايي رو داشته باشيم
كه بتونن برامون تحقيقات بازار انجام بدن و ما بتونيم با گزارشي كه از اون ها در دست داريم رو بازار كار كنيم
يعني بگن الان اوضاع و احوال اقتصادي چطوريه و هر شهر و يا استاني چه كشش هاي سرمايه گذاري و يا ايجاد طرح رو داره
مي خواهيم برد محصولات خودمون رو بسنجيم و اطلاعات بازار رو داشته باشيم
ما نياز بازار شهر ها رو مي خواهم بدونيم و اين رو مي خواهيم به جووناي مستعد و فعال بسپريم
اصلا محدوديتي هم نداريم و در قبال اين كار باهاشون قرارداد هايي رو به صورت توافقي مي بنديم و دستزمزدشون رو هم مي ديم
ما به كسايي احتياج داريم كه وقتي به مازنگ مي زنن و از ما اطلاعات مي خوان همون اول نگن قانون كار و بيمه و از اين چرت پرت ها
تلاش كنن و علاقه داشته باشن و ما هم پشتيباني مالي مي كنيم
براي اطلاع بيشتر حتما با اين شماره تماس بگيرن ...
دفتر روابط عمومي مشهد : 5411858-0511
همراه مخصوص اين كار : 09325115679
فكس دفتر كارخانه : 5413600-0511
روابط عمومي - عليرضا ناجي
اين كار به صورت فوري و گسترده از طريق رابطه هاي مستقيم با مراكز بازرگاني و آموزشي در سراسر كشور شروع شده و ما در حال نيرو گيري مي باشيم
جووناي علاقه مند ، اين فرصت رو از دست ندين...!
|
|
|
salam..;)
omidvaram khub v khosh v khoram bashin..;)
belakhare bahaneii dast dad ta betunam ba sahebane in goruhe faal v
besiyar khub hal v ahval bokonam...az in mozou kheili khoshalam..;)
mikhastam shekle sahihe ghazali ro ke az hafez neveshtin barayetan
befrestam..agar mano ba hamin id tuye yahoo360 search konin..mibinin
ke man dorostesho hamin ruza etefaghan unja ham gozashtam..;)
به مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم
بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا ای همنشين دل که يارانت برفت از ياد
مرا روزی مباد آندم که بی ياد تو بنشينم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بيار ای باد شبگيری نسيمی زان عرق چينم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالينم
صباح الخير زد بلبل کجايی ساقيا برخيز
که غوغا می کند در سر خمار خمر دوشينم
اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزينم
جهان پيريست بی بنياد از اين فرهادکش فرياد
که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفيل دوست می بينم
رموز عشق وسرمستی زمن بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هرشب قرين ماه و پروينم
حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت آمد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقينم
arezuye movafaghiyate ruz afzun baraye hameye shoma azizan daram..
khaste nabashin..
omid
|
|
|
حقیقت اهل تفرقه نیست.
باور ، اما تفرقه می اندازد
و آدم ها را از هم جدا می کند
آموز گار حقیقی با عشق و ایمان به تو اعتماد به نفس می بخشد
و تو را نسبت به خویشتن خویش می آگاهانند
حقیقت آزادی می بخشد و عشق می آفر یند اگر آدم ها به جان هم افتاده اند و
گر گ یکدیگر شده اند دلیلش آن است که حقیقت را ندیده اند و ره افسانه زده اند افسانه ها همان
باورهای آنها ست
آموزگار حقیقی در حوض خانه وجود تو آب نمی ریزد او با عشق اعتماد می آفریند و با اعتماد چشمه های بصیرت تو را می کاود و جاری می سازد
انسان واقعی با اعمال خود صداقتش را ثابت می کند
خدا جو بودن تنها به گفتن نیست شناختن خدا هم به زبان نیست باید به دنبال حقیقت هستی بود
دلی چو دریا داشت وسیع ، مثل آسمان صاف
قطاري كه به مقصد خدا مي رفت
قطاري كه به مقصد خدا مي رفت ، لختي در ايستگاه دنيا توقف كرد و پيامبر رو به جهانيان كرد و گفت:
مقصد ما خداست . كيست كه با ما سفر كند؟
كيست كه رنج و عشق توامان بخواهد ؟
كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندكي بر آن قطار سوار نشدنداز جهان تا خدا هزار ايستگاه بود.
در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد ، كسي كم مي شد قطار مي گذشت و سبك مي شد ، زيرا سبكي قانون راه خداست .
قطاري كه به مقصد خدا مي رفت، به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت اينجا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند،اما اينجا ايستگاه آخر نيست .
مسافراني كه پياده شدند ، بهشتي شدند .اما اندكي ،باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت :
درود بر شما ،راز من همين بود .آن كه مرا ميخواهد ، در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام كه قطار به ايستگاه آخر رسيدديگر نه قطاري بود و نه مسافري .
خدا چراغی به او داد روز قسمت بودو
خداهستی را قسمت میکرد. خدا گفت: چیزی از من بخواهید هر چه باشد شما را خواهم داد سهمتان را ازهستی طلب کنید زیرا خدا بخشنده است وهرکه آمد چیزی خواست
یکی پري ميخواست برای پروازودیگری پایی برای دویدن و آن يكي جثه ای بزرگ خواست براي عرض اندام و جبران حقارت و آن یکی چشمانی تیزبين وآن یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را طلب ميكرد وهركس به فرا خورخود چيزي از آن خالق يكتا درخواست ميكردند . در این میان کرمی کوچک جلو آمد ومتواضعانه به خدا گفت: خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم نه چشمانی تیزونه جثه ای بزرگ نه پري و نه پایی نه آسماني ونه دریائي
تنها ذره اي ازوجود خودت را به من بده و خدا کمی نوربه او داد. ونام او کرم شب تاب شد. خدا فرمود : هرکه نوری با خود دارد بزرگ است.
حتی اگر به قدر ذره ای باشد. و خطاب به كرم شب تاب فرمود تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان می شوی و رو به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست
سعي کن زيبايي در نگاه تو باشد نه در چيزي که به آن مينگري
www.viskionline.8m.com
|
|
|
واکنش
موضوع : چشمان بسته، دهان باز
با عرض سلام خدمت جناب دانشجو ( محمد علی پوردارا ) و تمامی اعضای محترم. امیدوارم که حالتان خوب باشد.
آقا محمد، صحبت های شما را خواندم. ولی باور کنید که من هم به مانند آقای غفاری اصلاً نفهمیدم که شما چه می گویید!!! اگر ممکن است در استفاده از کلمات کمی بیشتر فکر کنید تا مثلاً سطر دوم مطلب شما، سطر اول را نقض نکند!
پس از این نصیحت برادرانه، لازم می دانم که پاسخ مطالب مطروحۀ شما را تقدیم کنم و قضاوت را بعهدۀ وجدان بیدار شما و سایر اعضای محترم بگذارم. البته باز هم تأکید می کنم که پاسخ های من، مبتنی بر برداشتی است که از مطلب نامفهوم شما داشته ام.
در ابتدای صحبت باید عرض کنم که اسم من میلاد است، نه امید! حال نمی دانم که نام امید بر چه اساسی در ذهن شما نقش بسته است، ولی به هر حال، امیدوارم از این که مطلب خود را با گاف شروع کردید، راضی و خرسند باشید!
ضمناً پیشنهاد می کنم که اصول بحث دوطرفه را نزد خود فهرست کنید، و به من بگویید که تغییر هویت طرف مقابل، چندمین مادۀ این فهرست است؟!
خب...، تا اینجای کار که شوخی بود. حال می رسیم به بخش اصلی صحبت.
دوست عزیز! باید خدمتتان عرض کنم که بنده به همین دلیل که شما راه برگشت را در نظر خود باز گذاشته اید، به شما سمت مرجعیت را اهدا کردم. طبیعی است که اگر چنین نظر بی محتوایی را بصورت قاطع اعلام می کردید، بنده هم به جای مرجع، به شما لقب پیامبر را می دادم!
برادر من! فکر می کنم که شما از گفته های من برداشت غلطی داشته اید. من هرگز نگفتم که شما به مستضعفان جهان حق استفاده از بیت المال را نداده اید. اولاً بنده با استفادۀ مستضعفان جهان از بیت المال ملت ایران مخالف بودم! و ثانیاً این شما نبودید که از مستضعفان ایران ( روی کلمۀ ایران تأکید می کنم ) حق استفاده از بیت المال را گرفتید؛ دولت گرامی این کار را کرد، و شما هم با حمایت کورکورانه از این عمل دولت، بدهی بزرگی به مستضعفان این مملکت دارید.
جناب دانشجو! نه من دلقک هستم که بخواهم با شوخی های از نظر شما بی مزه جماعتی را بخندانم، و نه شما به آن مرحله از بلوغ فکری رسیده اید که بتوانید تفاوت میان یک طنز اجتماعی و یک شوخی خنده دار را تشخیص دهید. بنابراین بهتر است که وقت خود را بر سر اثبات جنبۀ جدی طنز من برای شما به هدر ندهیم.
در ضمن بنده اگر برای ارسال مطالبم عجله داشتم، همان روز اولی که شما از کمک دولت حمایت کردید، جوابتان را می دادم.
برادر عزیزم، محمد! دولت تنها با استفاده از رأی گیری نیست که می تواند از نظر مردم آگاه شود. نظر مردم در اینگونه مواضع کاملاً مشخص و مبرهن است. فقط یک چشم باز می خواهد برای دیدن. رجوعتان می دهم به خانوادۀ خود. آیا سرپرست خانوادۀ شما، خرید نان را در بین فامیل به رأی می گذارد؟ مسلماً خیر. سرپرست خانواده می داند که اهل خانه به نان احتیاج دارند. حال مثال دیگری می زنم. فرض کنید که شما تصادفاً به سرتان می زند که پول اعضای خانواده را در جوی آب بیاندازید. آیا برای این کار در خانۀ خود رأی گیری می کنید؟ خیر. چرا که مسلماً تمام اعضای خانواده با این کار مخالف هستند.
در این بین مسئلۀ دیگری هم هست. شما وقتی که به یک نفر رأی می دهید، به این معنی نیست که به او اجازۀ دخل و تصرف در اموالتان را داده باشید. آن فرد تنها اجازه دارد که اموال شما را در راه رفاه شما خرج کند.
از کن سؤالی داشتید. پرسیده بودید که آیا هنوز هم فکر می کنم که حرف شما با عقل و منطق بشریت فرسنگ ها فاصله دارد؟ در جواب این سؤال شما با قاطعیت می گویم : بله! و شما را به کلام خودتان رجوع می دهم. همان جایی که خیال کردید مطلب من درمورد آقای غفاری است، و به گفتۀ خودتان کلی ذوق مرگ شدید که بالاخره یکی شما را تحویل گرفته است. برادر من! واقعاٌ فکر می کنید که دلیل اینکه کسی شما و حرف شما را تحویل نمی گیرد، و همه طرز فکری برخلاف عقیدۀ شما دارند چیست؟ آیا جز این است که منطق گنگ شما با منطق بشریت تناقض دارد؟ آیا واقعاً فکر می کنید که تنها کسی که راست می گوید شمایید، و بقیه به سبب داشتن عقل ناقص چیزی نمی فهمند؟ دوست من! باز هم رجوعت می دهم به حرف خودت؛ همان جایی که گفتی به خیال خام خودت خندیده ای. می بینی! خودت هم قبول داری که طرفداری مردم از تو و عقیده ات فقط یک خیال خام است و بس!
دوست عزیز! شمایی که در سنجش سطح زندگی مردم ایران و دیگر کشورهای به ظاهر مسلمان تبحر زیادی دارید! باید خدمت شما عرض کنم که رشتۀ تحصیلی دورۀ کارشناسی من ریاضی است؛ لذا بیشتر از آنچه که شما فکرش را بکنید با علم آمار آشنایی دارم. بر اساس همین منشورهای آماری، اگر بذل و کرم دولت محترم به همین نحو پیش برود، تا چند سال دیگر فراوانی طیف زیر خط فقر جامعه، بیشتر از طیف متوسط آن خواهد شد. برادر! شمایی که خود را مسلمان و دیگران را کافر می دانی! اگر همین طور پیش برودبرای فردا هیچ رنگ سبزی باقی نمی ماند که شما بخواهی به فکر آن باشی. پس بیا و به فکر رنگ زرد فردا باش. شاید توانستی و توانستیم که در برابر این حق خوری ها و نا عدالتی ها بایستسم.
در ضمن من هنوز از جان خود سیر نشده ام که بخواهم به جمع اعراب به دور از انسانیت عراق سفر کنم. شما این کار را بکنید! اگر به هنگام برگشت، سرتان همچنان بر بدنتان بود، آنگاه می توانیم درمورد مقایسۀ سطح زندگی عراقی ها با مردم خود تصمیم گیری کنیم.
ضمناً برای اینکه شما نیز از جریان سطح زندگی مردم کشورمان آگاه شوید ( و یا اگر آگاه هستید، اطلاعات خود را به روز کنید)، می توانید سفری به روستاهای ایران داشته باشید. هرکدام که دلتان خواست. آنوقت به وضوح مشاهده می کنید که میزان کمکی که از طرف دولت به روستائیان کشور می شود، در مقابل خدمتی که آن ها به ایران و ایرانیان می کنند، همانند ارزنی در کیسۀ طلاست. اگر این کار را کردید نیک درمی یابید که لیاقت عرب هایی که سر مردم بیگناه را گوض تا گوش می برند، همان زندگی است که دارند. حتی آن زندگی از سرشان هم زیاد است.
در پایان نیز بار دیگر متذکر می شوم که اگر می خواهید در آن دنیا مدیون مردم نباشید، قبل از بیان نظرات شخصی خود در جمع، اندکی فکر کنید.
ضمناً باب صحبت برای شما برادر عزیز همچنین باز است. ( این را گفتم که برای هزارمین بار پای اصول بحث دوطرفه را به میان نیاوری! )
به امید روزی که وطن عاشق هموطن باشد...
میلاد – تا بینهایت
|
|
|
نامه ای از چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین
ژرالدین، دخترم : این جا شب است؛ یک شب نوئل در قلعه کوچک من، همه ی این سپاهیان بی سلاح خفته اند، برادر و خواهر تو _ حتی مادرت. به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم، خودم را به این اتاق نیمه روشن ، به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تو بسی دورم ، خیلِی دور ...اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را، از چشمخانه من دور کنند. تصویر تو آنجا روی میز هم هست، تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟
آنجا در پاریس افسونگر بر روی صحنه پرشکوه تئاتر(شانزه لیزه) می رقصی. این را می دانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی ، برق ستارگان چشمانت را می بینم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پرنور و پرشکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است
شاهزاده خانم باش و برقص، ستاره باش و بدرخش،اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ، ترا فرصت هشیاری داد، در گوشه ای بنشین و نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرادار
من پدر تو هستم ژرالدین، من چارلی چاپلین هستم ، وقتی بچه بودی شب های دراز به بالینت نشستم وبرایت قصه ها گفتم ، قصه زیبای " گرگ خفته در جنگل" قصه " اژدهای بیدار در صحرا" خواب که به چشمان پیرم میآمد، طعنه اش می زدم و می گفتمش برو؛ من در رویای دخترم خفته ام، رویا می دیدم ژرالدین، رویا... رویای فردای تو، رویای امروز تو، دختری می دیدم دختری می دیدم بر روی صحنه، فرشته ای می دیدم بر روی آسمان، که می رقصد و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند، " دختره را می بینی؟ " این دخترهمان دلقک پیره، اسمش یادته؟ " چارلی " آره من چارلی هستم
من دلقک پیری بیش نیستم، امروز نوبت توست، برقص، من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تودرجامه ی حریر شاهزادگان می رقصی، این رقص ها و بیشتر از آن، صدای کف زدنهای تماشاگران، گاه ترا به آسمانها خواهد برد
برو، آنجا هم برو، اما گاهی نیزبه روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه م رقصند و یا پاهایی که از بینوایی می لرزد، من یکی از اینان بودم
ژرالدین، در آن شبها ی افسانه ای کودکی، که تا با لالایی قصه های من به خواب می رفتی، من باز بیدار می ماندم، در چهره تو "می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم و از خود می پرسیدم : " چارلی آیا این بچه گربه هرگز ترا خواهد شناخت؟
تو مرا نمی شناسی. ژرالدین در آن شبها بس قصه ها با تو گفتم اما قصه خود را هرگز نگفته ام، این هم داستانی شنیدنی است. داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع میکرد، این داستان من است. من درد گرسنگی را چشیده ام، من درد بیخانمانی را کشیده ام، و از این بیشترها من درد حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزداما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آنرا می خشکاند، احساس کرده ام با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرتد نباید حرفی زد. داستان من بکار تو نمی آید، از تو حرف بزنیم، به دنبال نام تو نام من است"چاپلین" با این نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خندانده ام بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم. ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی، تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب هنگامی که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون بیایی آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن، اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل میرساند بپرس، حال زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید بچه اش نداشت چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار
به نماینده خودم در پاریس دستور داده ام فقط این نوع خرج های تو را بی چون وچرا قبول کند، اما برای خرج های دیگرت باید صورتحساب بفرستی
گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه کن، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن، و دست کم روزی یکبار باخود بگو " من هم یکی از آنها هستم " تو یکی از آنها هستی دخترم ، نه بیشتر
هنر بیش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را نیز می شکند. وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تا کسی خود را به حومه پاریس برسان، من آنجا را خوب می شناسم، از قرنها پیش آنجا گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا رقاصه های مثل خودت را خواهی دید، زیباتر از تو، چالاکتر از تو، مغرورتر از تو،آنجا از نورکورکننده نورافکن های تئاتر شانزه لیزه خبری نیست. نورافکن رقاصان کولی تنها نورماه است. نگاه کن، خوب نگاه کن، آیا بهتر از تو می رقصند؟ اعتراف کن دخترم، همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد، همیشه کسی هست که بهتر از تو میزند و این را بدان در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن، ناسزایی بدهد. من خواهم مرد و تو خواهی زیست، امید من آنست که هرگز در فقر زندگی نکنی، همراه نامه یک چک سفید برایت می فرستم، هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر اما همیشه دو فرانک خرج می کنی با خود بگو : " سومین سکه مال من نیست، این باید مال یک مرد گمنام باشد که امشب به یک فرانک نیاز دارد. " جستجویی لازم نیست، این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه با تو حرف میزنم برای آنست که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان، خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه بخاطر بندبازانی که از روی ریسمانی نازک را میروند نگران بوده ام اما این حقیقت را با تو بگویم، دخترم؛ مردمان بر روی زمین استوار بیشتر از بندبازان بر روی ریسمان نااستوارسقوط می کنند، نباید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد. آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. شاید روزی چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول بزند، آنروز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی همیشه سقوط میکنند
.دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه این الماس بر گردن همه می درخشد
اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی با او یکدل باش، به مادرت گفته ام در این باره نامه ای برایت بنویسد، او عشق را بهتر از من میشناسد و او برای تعریف یکدلی شایسته تر از من است. کار تو بس دشوار است، این را میدانم که بر روی صحنه جز تکه ای از حریر نازک چیزی بدن تو را نمی پوشاند. بخاطر هنر می توان لخت و عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت، اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را بخاطر او عریان کند
برهنگی بیماری عصر ماست، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده آور میزنم، اما به گمان من تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری، بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال دهسال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی، نترس این دهسال ترا پیرتر نخواهد کرد. بهر حال امیدوارم تو آخرین کسی باشی که تبعه جزیره ی لختی ها می شود. میدانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانی با یکدیگر دارند، با من جنگ کن دخترم، من از کودکان مطیع خوشم نمی آید، با این همه پیش ارز آنکه اشک های من این نامه را تر کند، میخواهم یک امید به خود بدهم، امشب شب نوئل است، شب معجزه است و امیدوارم معجزه ای رخ دهد تا تو آنچه را من براستی می خواستم بگویم، دریافته باشی. چارلی دیگر پیر شده است. ژرالدین به زودی به جای جامه های رقص روزی هم لباس عزا بپوشی و بر سر مزار من بیائی، حاضر به زحمت تو نیستم. تنها گاه گاهی چهره ی خود را در آئینه نگاه کن، آنجا من را نیز خواهی دید،خون من در رگهای توست و امیدوارم حتی آن زمان که خون در رگهای من می خشکد، چارلی را، پدرت را فراموش نکنی
من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم که ادمی باشم، تو نیز تلاش بکن
رویت را می بوسم
|
|