بخش اول |
مطالب ارسالی نویسندگان ثابت «روزانه» |
|
24 بهمن
احساس، هیجانی گذرا نیست که خود به خود دست دهد. احساس واکنشی است که تو بر می گزینی.
وین دایر فرستنده:
saheledoosti@yahoo.com ************** اشخاصي كه هرگز وقت ندارند ،همانهايي هستند كه كمتر كار مي كنند فرستنده:
s_ir62@yahoo.com |
|
حديث روزانه
arash_new2001@yahoo.com |
|
الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.
رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.
امام صادق (ع) |
|
نکات ريز خانه داري
mitramrz@yahoo.com |
|
بخش دوم : نکاتی درباره ی نگهداری و استفاده از مواد غذایی
حبوبات خوش طعم
چنانچه چند قطره روغن خوراکی به ظرف محتوی برنج ، لوبیا و حبوبات اضافه کنید باعث می شود تا محتویات قابلمه دیرتر از حد معمول بجوشد و در نتیجه طعم و مزه ی بهتری پیدا کند .
هنگام پختن نخود و لوبیا و سایر حبوبات ، هیچگاه به آن نمک نزنید ، زیرا سفت شده و دیر خواهد پخت .
|
|
آرایشی - بهداشتی
amoozesh_v_sh@yahoo.com |
|
ترميم لاک و ناخن بين مانيکور
قسمت پريده شده يا لب پرشده را با لاک پرکنيد . سپس بگذاريد تا خشک شود.
لبه لايه دوم لاک را بر تمام سطح ناخن بزنيد.
بعد دوباره لاک بي رنگ روي آن بزنيد.
پس از مانيکور کردن حتما از لاک بي رنگ کننده بزنيد تا ناخن شما زيبا بنظر برسد.
فرنچ مانيکور
فرنچ کردن ناخن ها را جذاب تر و طبيعي تر جلوه مي دهد:
يک لايه برق ناخن روي ناخن خود بزنيد.
بعد لاک سفيد گچي يا تيره يا مات را به نوک ناخن هاي خود بزنيد.
پس از خشک شدن لاک سفيد لايه رويي لاک ناخن را با لاک بي رنگ بپوشانيد. از لاک صورتي کم رنگ هم مي توانيد استفاده کنيد.
ادامه دارد...
|
|
فردوسي طوسي
baran432002@yahoo.no |
|
او خواب شاه را تعبیر می کند و برای مشکل پیش آمده نیز راهی هوشیارانه
می جوید و شاه نیز:
گزارندۀ خواب را بدره داد
ز اسب و ز پوشیدنی بهره داد
شاه اما نشست هایی با خردمندان دارد و به گفتگوهای آنان دل خوش می دارد.
و بزرگمهر در این نشست هاست که گوهر جانش را آشکار می کند.
این نشست ها و گفتگوها یکی از شاهکارهای ادبی و فرهنگی و فلسفی ایران باستان است.
در دیاری که هیچگاه فرهنگ گفتگو و پرسش و پاسخ نبوده است، گفتگوهای بزرگمهر
نمونه ای آموزنده است:
چنان بد کزان موبدان و ردان
ستاره شناسان و هم بخردان
همی دانش آمخت و اندر گذشت
وزان فیلسوفان سرش برگذشت
و در مجلس شاه بر می خیزد و چنان می گوید که بانگ رسایش امروز نیزدر گوش هاست:
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی آید و کاستی
ز دانش چو جان تو را مایه نیست
به از خامشی هیچ پیرایه نیست
چو بر دانش خویش مهرآوری
خرد را ز تو بگسلد داوری
توانگر بود هر که را آز نیست
خنک بنده کش آز انباز نیست
پس او بن و پایه ی تباهی را در آز می داند.
ادامه دارد ...
|
|
يک لبخند
toraj_fal@yahoo.com |
|
نقل است كه بو علي سينا به آوازه شيخ ابو الحسن خرقاني عزم خرقان كرد . چون به وثاق شيخ آمد ، شيخ به گرد آوردن هيزم رفته بود . پرسيد كه : شيخ كجاست ؟ زنش گفت : با آن زنــد يق كــذاب چـه كـار داري ؟ و پشت سر شوهر خود بسيار از اين قبيل نا سزاها گفت زيرا مخالف شوهر خود بود . بوعلي عزم صحرا كرد تا شيخ را ببيند . شيخ را ديد كه همي آمد و خرواري هيزم بر پشت شيري نهاده بود . بوعلي از دست برفت و گفت : شيخنا ! اين چه حالت است ؟ گفت : آري ، تا ما بار چنان گــرگـــي ( يعني چنان زنـــي ) را نكشيم چنين شيري بار مــا نكشــــد . تذكره ا لاوليا ء
***************
اتوبوس پــر بود از دود سيگــــار . خانمي به بليت فروش گفت : خفه شدم . اين پنجره را باز كنيد . خانم ديگر كه پهلوي او نشسته بود ، گفت : باز نكنيد . از سرما مردم . دعوا شروع شد و بليط فروش به مسافري كه روي صندلي جلو نشسته بود گفت : آقا دستم بدامنت اگر شما جاي من بوديد چه كار مي كرديد ؟ مرد كه از دست زنان دل پري داشت جواب داد : پنجره را مي بستم تا اولي خفه شود ، بعد باز مي كردم تا دومي
*************
خانمي سر سفره ، غذا قسمت مي كرد . آنشب خوراك مغز درست كرده بودند . خانم فراموش كرد به شوهرش مغز بدهد ، يكي از بچه ها گفت : مادر جان بابا مغز ندارد
بابا گفت : اگر مغز داشتم ، چرا مادر تو را مي گرفتم
|
|
|
سه شنبه: داستانک س مثل زندگی! يکيشون می گويد: " اين گل را بگير. خيلی زيباست.نه! "
پسر پشت سريش هيچ نمی گويد. نه چشمانش. نه لبانش.ولی دوست دارد فرياد بزند.
دختر کنار دستيش کتاب فارسی اش را بر روی سينه فشار می داد و می گويد: " من عاشق فارسی هستم. "
پسر عينکی که در وسط ايستاده است می گويد: " صبر کن عينک م را رو چشمم مرتب کنم. "
پسری که روی زمين نشسته می گويد: " من تو عکس هستم؟! "
و يکی که آن گوشه در سمت راست بر روی زمين نشسته بود داشت فکر می کرد که امسال هم بايد معدلش ۲۰ شود...
... و معلمی که امسال ۱۳ شاگرد داشت به نحسی ۱۳ فکر می کرد.
- آماده ايد... بگوييد سيب... س...ی...ب . يک، دو، سه،
و عکسی گرفته شد و هيچ سيبی از دهان خارج نشد.
همه به سر کلاس می روند.
يک نفر زودتر خودش را در کلاس حاضر کرده است. حاضری ش را زده و کنار بخاری خودش را گرم می کند.
***
فردا تيتر اول روزنامه ها را ما ديديم: " ۱۳ نفر از دانش آموزان مدرسه ای در آتش سوختند. " |
|
مصحف
hamed.1360@yahoo.com |
|
هر روز چند آيه قرآن بخوانيم
« براى شنيدن آيه مورد نظر بر روى شماره آيه كليك كنيد و براي مشاهده تفسير الميزان و نمونه بر روي آيه کليک کنيد »
سوره:
سورة النساء
آيات:
176
محل نزول:
مدینه |
|
|
|
آیات امروز را می توانید از طریق این لینک هم مطالعه کنید
توضيح: هر روز مي خواهيم يک صفحه از قرآن را با هم بخوانيم (به همراه معني آن. هر روز چند دقيقه وقت مي ذاريم، بعد از يه مدت مي بينيم کل قرآن را ختم کرده ايم، به همين راحتي.
فرمايش امام صادق (عليه السلام) هم که يادمون هست: «قرآن پیمان خداست بر خلق او و برای شخص مسلمان شایسته است که بر عهد خود نگاه کند و هر روز 50 آیه بخواند.»
بيائيم فعلا حداقل با يک صفحه در روز شروع کنيم!
ياعلي مدد ... التماس دعا
|
|
بخش دوم |
مطالب ارسالی ديگر اعضا |
اعضا محترم گروه مي توانند مطالبشان را به آدرس
Mobin_s2004@yahoo.com
بفرستند تا با نام خودشان در اين ستون نوشته شود.
baharakbahadori@yahoo.com |
|
salam aga mobin
khasteh nabashid
didan in axha khali az lotf nist:
World press photo award 2006 |
|
|
سلام
روز بيست و نهم بهمن روز والنتاين ايرانيان روز سپندارمذگان ( جشن اسفندگان ) روز عشق را
مانند ايرانيان باستان جشن می گيريم.
بیایید امسال به جای والنتاین از سپندار مذگان بگوییم. |
|
|
كلاه برداري يك نما يندگي معتبر
شركت بهين تكنولوژي نماينده رسمي و قانوني لب تاپ فوجيتسو زيمنس در كنار ارائه خدمات فروش و گارانتي يك كلوب (در سايت خودش) براي خريدارن ايجاد كرده كه بعد از خريد و ثبت شماره سريال كالا اگر اين كالا را براي مثلا 30 نفر از طريق همان كلوب معرفي كنيد و براي هر ارسال و پرزنت كالا امتيازي به شما تعلق مي گيرد كه با رسيدن به سقف امتياز جايزه من جمله كيف مجاني به شما تعلق مي گيرد من اينكار را كردم اما بعد از ان گفتند نه ما منظورمان ارسال ميل نبود بايد كسي خريد كند يا اينكه شما ميل هارا در يك روز فرستاديد و يك سري بهانه هاي ديگر
به همين راحتي زدند زيرش ظاهرا سي نفر در يك روز از سايت بازدبد كنند يا روزي يك نفر تا سي روز با هم فرق دارد .
|
|
|
عبرت از مرگ
با سلام.
یه متن جالب از نهج البلاغه علی(ع) خوندم، حیفم اومد که دیگران اونو نخونند و اون متن اینه:
عبرت از مرگ
اورادرسرزمین مردگان می گذارند،ودرتنگنای قبر تنها خواهد ماند.
حشرات درون زمین پوستش را می شکافند، و خشت و خاک گور پوستش را می پوسانند، تندبادهای سخت آثار او را نابود می کند، وگذشت شب و روز، نشانه های او را از میان بر می دارد. بدن ها پس از ان همه طراوت متلاشی می گردند،واستخوان ها پس از ان همه سختی و مقاومت، پوسیده می شوند.وارواح در گرو سنگینی بار گناهانند، ودر آنجاست که به اسرار پنهان یقین می کنند،اما نه بر اعمال درستشان چیزی اضافه می شود و نه از اعمال زشت می توانند توبه کنند.
حال،آیا شما فرزندان و پدران و خویشاوندان همان مردم نیستید؟
که بر جای پای آنها قدم گذاشته اید، و از راهی که رفتند
می روید،وروش آنها را دنبال می کنید؟
اما افسوس که دلها سخت شده، پند نمی پذیرد، واز رشد و کمال باز مانده، وراهی که نباید برود می رود، گویا آنها هدف پندها و اندرزها نیستند و نجات و رستگاری را در به دست آوردن دنیا می دانند. بدانید که باید از صراط عبور کنید، گذرگاهی که عبور کردن از آن خطرناک است،با لغزش های پرت کننده، و پرتگاههای وحشت زا، و ترس های پیاپی.
نهج البلاغه ی علی (ع) |
|
|
ساختن شادی از اونجایی که این بنده به تازگی متوجه افزایش سریع افسردگی در جوونا شدم دستورالعمل ساخت یک جوون شاد رو تقدیم شما می کنم تا اگر با چنین کسی مواجه شدین اونو معالجه کنین .
مواد لازم:
2فنجان شادی-2لیوان امید-2لیوان شکر-یک عدد دلخوشی-یک جفت گوش نا شنوا برای حرف های ناامیدانه-یک اتاق همه شکلی-دوچرخه هر چی بیشتر بهترو سکوت به مقدار لازم.
دستوالعمل:
اول شادی و امید رو باهم قاطی می کنیم وبعد شکر رو به اونا اضافه می کنیم وکاملا مخلوطش می کنیم و به خورد جوون افسرده می دیم وبعد دلخوشی رو اروم توی دهنش میذاریم تا بایک پس گردنی قورتش بده سپس گوش های ذکر شده رو روی گوش های قبلی {به صورتی که مشخص نباشه}نصب می کنیم و توی اتاق همه شکلی که پر از دوچرخه است مگذاریم
اخ!!! اخ!!! اخ!!!
داشت یادم می رفت ها
سکوت!سکوت رو هم بهش اضافه می کنیم {البته به اتاقش}وهر10 دقیقه یه بار بهش سر می زنیم تا مطمئن بشیم دلش حاسبی برشته شده |
|
|
تناقض سخنان رفسنجانی با رهبری شنیده ایم که حضرت حجه الاسلام هاشمی بهرمانی رفسنجانی در یکی از سخنرانی هایش در سفر به قم از طرد و تغييرات فله اي بسياري از مديران متعهد و کارآمد به شدت انتقاد کرده است.
به همین جهت، توجه وی و حامیان سینه چاکش را به بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان که در تاریخ ۲۵ مهر ماه سال ۸۵ ایراد شده است، جلب می کنم.
مقام معظم رهبری با اشاره به برخی اظهارات در مورد برکناری ها در دولت نهم، فرمودند :
"در اظهارات شما بود كه: تغييراتى كه در دولت انجام ميگيرد، تا آن اعماق بدنهى اجرايى، تغيير ايجاد ميشود! اينگونه نيست. خوب، دولتهاى متعدد و پىدرپىاى با من سروكار داشتهاند و من با آنها كار كردهام؛ نوع كارشان، نوع تحركشان، نوع اقدامهايشان و تعويضهايشان را ديدهام؛
اين ايرادى كه تقريباً يكى از سرلوحههاى مخالفان - حالا مخالفان مذاقى، سياسى و هر چه هست - با اين دولت هست و مطرح ميكنند، من به هيچوجه تأييد نميكنم؛ اينطورى نيست.
البته تغيير و تبديلهايى در همهى دولتها شده است؛ در بعضى دولتها بيشتر و در بعضى كمتر. و اين دولت نهم، جزو آن بيشترها نيست. از اين تغييرات وسيعتر و عميقتر فراوان داشتيم. اين شايعات روزنامهاى و اينها را خيلى ترتيب اثر ندهيد." |
|
|
شن های ساحل
هر طرف که نگاه می کردم اسم او بود . شیرینی فروشی میلاد. لوازم التحریر میلاد. مبل فروشی میلاد .... .
نمی دانم زنگ صداش بود یا حالت حرف زدنش . تلفن را که بر می داشت کش دار و آرام سلام
می کرد . س را می کشید یا ل را نمی دانم . فقط می دانم آن قدر قشنگ تلفظ می کرد که دوست داشتم فقط بگوید سلام و من روی تختم بنشینم و خودم را در کنار او که نه روی تخت او تصور کنم . هر وقت به این جای فکرم می رسیدم حسام در اتاق را باز می کرد و نگاهم می کرد و می گفت : نمی خوای به ما شام بدی ؟!؟ روده بزرگه روده کوچیکه رو تکه تکه کرد . حسام بلد بود مثل او سلام کند ؟!؟ اصلا ! صدای حسام خش داشت . تو دماغی بود . انگار همیشه سرما خورده بود . سر عقد هم که گفت بله با همین صدای تو دماغی خش دار گفت .
هر روز صدای حسام را با میلاد مقایسه می کردم . اولین بار که صدای میلاد را شنیدم خواب بود . شماره را اشتباه گرفته بودم . سولماز تب داشت . می خواستم به حسام زنگ بزنم و بگویم دارم
می برمش دکتر . حواسم نبود . به جای 3 گرفتم 6 . برداشت . بدون مقدمه گفتم : حسام دارم سولماز رو می برم دکتر . تبش قطع نمی شه . اومدی نگران نباش . نمی دانم آن دفعه سلام کرد یا نه ! هیچی نگفت . حرفم که تمام شد گفت : امیدوارم زودتر خوب بشند ولی من حسام نیستم !
گونه هایم سرخ نشد . خسته بودم . کلافه بودم . عذر خواستم و قطع کردم .
هفته ی بعد بود یا .... عمد بود یا .... نمی دانم . دوباره 3 را 6 گرفتم . برداشت . دوباره گفتم حسام ! این بار خندید و گفت : حسام نه میلاد ! دوباره عذر خواستم و قطع کردم . از شنیدن صدایش لذت می بردم . حس شب اول ازدواج بهم دست می داد . از حسام خجالت می کشیدم . از لباس سفید تنم که می دانستم تا چند لحظه ی دیگر به تنم نیست خجالت می کشیدم . از صدای میلاد لذت
می بردم .
نمی دانم چه عیدی بود قربان بود یا ..... . زنگ زد . عید را تبریک گفت . حال سولماز را پرسید . صدایش دیوانه ام می کرد . حسام رفته بود ماموریت . مشهد یا تبریز یادم نمی آید . یک ماهی
می شد که خانه نبود . هر روز زنگ می زد . میلاد را می گویم . حسام هر دو روز یک بار زنگ می زد و کمی با سولماز حرف می زد و قربان صدقه اش می رفت و به من می گفت که کار دارد و قطع
می کرد میلاد با خودم حرف می زد . حال خودم را می پرسید . کار داشت ولی زود قطع نمی کرد . نقاش است اولین بار دعوتم کرد خانه اش . گفت نمایشگاه نقاشی اش هم آن جا برپاست . با سولماز رفتم . نمایشگاه شلوغ بود . نشناختمش . آمد جلو . طره ی موی سولماز را از پیشانی اش کنار زد و گفت : تو باید سولماز باشی ؟! سولماز با دست مو را سر جایش برگرداند و دست من را چسبید و گفت : بله . سلام کردم . گل را دادم دستش . گل را که گرفت دستش خورد به دستم . چشمانم را بستم . گرمای دستش دیوانه ام کرد . هزار تا بوسه ی حسام این گرما را نداشت . حسام فقط
می بوسید که بوسیده باشد . عشق بازی می کرد که عشق بازی کرده باشد . بعد هم بلند می شد و انگار فا حشه ی زشت فا حشه خانه ی کوچکی را ترک کرده باشد می رفت آشپزخانه و برای خودش آب یخ می ریخت و می خورد و بعد هم می آمد و پشت به من می کرد و می خوابید .
گل را که گرفت نگاهم کرد . هیچی نگفت . خندید . خنده اش نگاهش چشمانش مثل صدایش مستم کرد .
همه رفتند . نمایشگاه تعطیل شد . سولماز خسته شده بود . نق می زد . خواستم بروم . دستم را گرفت . گفت : باز هم بیا ! یا شاید یک چیزی مثل این . باز هم رفتم . ناخواسته یا خواسته نمی دانم . فقط رفتم . این بار بدون سولماز .
اتاق خوابش از همه ی اتاق های دیگر صمیمی تر بود . بوی سا حل می داد . تختش به نرمی شن های سا حل بود . این را که گفتم خندید . شن های ساحل را دوست داشتم . جعبه ی کوچک بالای تختم را از شن ساحل پر کرده بودم . حسام مسخره ام کرد .
جعبه را دوست داشتم . نرمی انگشتانش که روی تنم بالا و پایین می رفت یاد موج دریا می انداختم مثل موج در آغوشم می گرفت . آن قدر در من می پیچید که خسته می شد . خسته می شدم .
بلند می شد . می رفت آشپزخانه . دو لیوان آب یخ می ریخت می خوردیم و دوباره او موج می شد و من سا حلش .
خسته شده بودم . بوی سا حل دیگر در اتاق خوابم نمی آمد . حسام شب ها زود تر می خوابید . سولماز نق می زد . میلاد موج بود و بوی سا حل می داد .
وسایلم را جمع نکردم . حلقه ام را در آوردم . روی کاغذ کنار تخت چیزی ننوشتم . حسام خواب بود جعبه ی بالای تخت را باز کردم . پتو را کنار زدم . حسام پاهایش را در شکمش جمع کرد . شن ها را جای خودم ریختم . جعبه را روی بالشم گذاشتم و رفتم .
فرنوش زنگوئی
بهمن 85
farnoosh_z66@yahoo.com
|
|
.
|
تو فقط بدرد گاوداری می خوری ده نمکی!
- مسعود ... آهای مسعود ...
نه بابا ... مثل این که یک عمره که خوابه!
کجایی بچه جون؟
توی کدام عالم سیر می کنی؟
نکنه باورت شده که این جا هم مثل شلمچه است و همه صاف و صادق هستند؟
آخه پدر آمرزیده، تو که این همه صابون چپ و راست به تنت خورده، توقع داری باهات چیکار کنند؟
اگر بگذارند روی سرشان و حلوا حلوات کنند خوبه؟
اصلا هیچ فرقی نکردی!
اون وقت ها هم که نشریه می زدی همین جوری بودی.
مثل این که توی این یکی دو سالی که سرگرم کار فیلمت بودی، یادت رفته که با تند بادهایی که آمد، فقط فلش نشانه احزاب این ور و اون ور شده و بس!
چقدر بازی را جدی می گیری.
اگر هدفت انجام تکلیف و وظیفه است، گور پدر جشنواره و سیمرغ و خروس!
اگر هم نه، که جای خود دارد.
فقط جان اون دختر کوچولوت "حاتمی کیا" بازی در نیاری که دیگه فیلم نمی سازم و از این حرف ها.
این آتشی است که دودش فقط به چشم خودت می رود. وگرنه حضرات اون قدر توی این 28 ساله پوست کلفت شدن که حد نداره!
اصلا هدف اصلی حضرات جشنواره ای همین بود که تو را از فیلم ساختن پشیمان کنند تا بروی مثل گذشته سراپا فرهنگی ات، گاوداری یا مرغداری بزنی!
برو دیگه.
برو و خیال همه را راحت کن.
شرت از مطبوعات کم شد، حالا زدی توی فاز سینما و هنر؟
این وادی فقط برای از ما بهتران است و بس.
آن هم فصلی و نوبتی.
فلانی یک روز ده تا سیمرغ می بره، دور بعد میشه اخ و اه!
مسعود!
مثل این که به اخبار هواشناسی گوش نمیدی!
هوا خیلی آلوده است.
خیلی.
تازه اگر سابقه جبهه داشته باشی و گاز سیانور و خردل هم تناول فرموده باشی، نورعلی نور است.
وقتی گاز می زدند، چیکار می کردیم؟
می رفتیم به جایی بلند بر روی قله و تپه؟
ماسک می زدیم؟
چفیه خیس می کردیم و جلوی صورتمان می گرفتیم؟
منطقه را خالی می کردیم و در می رفتیم؟
یا ...
یا این که ماسک رو از صورت خودمون برمی داشتیم و یواشکی که کسی متوجه نشه، می زدیم روی صورت اونی که ماسکش فیلتر نداشت!
ببین ماسکت فیلتر داره یا نه!
راستی خردل خوردی یا سیانور؟
برو نماز قضاهات رو بخون که وقت خیلی تنگه!
فیلتر بدم خدمتت شیمیایی!
|
|
|
درد و دل يک دانشجو سلام مبين جان
اميدوارم كه هميشه موفق و پيروز باشي.
من خيلي وقت پيش مي خواستم براي روزانه نامه بنويسم اما شديدا گرفتار بودم بطوريكه حتي شماره هاي ماه قبل روزانه رو تازه الان دارم مي خونم. مي خواستم چند خطي راجع به مشكلاتي كه من در اين ترم باهاش مواجه شدم بنويسم.
من امسال در كنكور فوق ليسانس رتبه 1 شدم و دانشگاهي كه انتخاب كردم حالا يا از روي اشتباه و يا تعريف هاي بي اساسي كه راجع بهش شنيده بودم ويا از بد حادثه دانشگاه تربيت مدرس رو انتخاب كردم.
اولا بايد بگم كه من بعد از 6 سال كه از ليسانسم مي گذشت كنكور داده بودم و واقعا از لحاظ روحيه بسيار عالي بودم ورزش و موسيقي برنامه دائم زندگيم بود واينقدر از لحاظ جسمي و روحي قوي بودم كه به اين راحتي مريض نمي شدم حالا منظورم از گفتن اين حرفا چيه؟ مي خوام بگم كه متاسفانه در اين مملكت بجاي اينكه براي يه آدم موفق شرايط مناسبي براي تحصيل فراهم كنن با چماق ميزنن تو ملاجش كه اصلا موفقيت يادش بره.
اول ترم با اينكه دانشگاه همه جا اعلام كرده بود كه اولويت خوابگاه با رتبه هاي 1 تا 3 است اما من تا 3 هفته بي خوابگاه بودم و به خواطر استرس هاي بيش از حدي كه به من وارد كردن و بد تر از همه برخورد هاي بسيار نادرست و غير مسوولانه مسوولين دانشگاه واز لطف همه اينها من تا 2 ماه تموم مريض بودم و اوج مريضيم زماني بود كه دچار التهاب عصب چشم شدم و نزديك بود كه چشمهامو از دست بدم و پزشكان مي گفتند كه يك دليل مهم اين بيماري استرس هست.خلاصه به حدي به من فشار آوردن كه من حتي به فكر انصراف از ادامه تحصيل افتادم.
خلاصه دردسرتون ندم اين ترم تا حالم بهتر شد و خواستم به درسام برسم ديگه ترم در حال تموم شدن بود و فقط داشتم پروژه هامو جمع و جور مي كردم و اصلا نتونستم اون طور كه لايق بود درس بخونم وخودمو نشون بدم و متاسفانه اساتيد گرامي هم بيشتر به خراب شدن روحيه من كمك مي كنن طوري كه واقعا از شروع ترم بعد و دوباره قدم به اون محيط گذاشتن احساس انزجار مي كنم
تنها چيزي كه در اين دانشگاه بهش اهميت ميدن اينه كه مبادا مانتو ما 1 ميلي متر بالاي زانو باشه و يكي از مسوولين دانشگاه با كمال بي شرمي تو روزنامه اي كه در همه ايران منتشر ميشه به دانشجويان دختر اين دانشگاه كه مي تونم بگم از دانشجو هاي هر دانشگاه ديگه ساده تر و سنگين تر لباس مي پوشن طوري تذكر داده بود كه هر كي ندونه فكر مي كنه در اين دانشگاه چه خبره از بي حجابي و بي بند و باري.
متاسفانه همين چند وقت پيش يك دانشجوي دكتراي شيمي در آزمايشگاه بدليل انفجار كپسول هيدروژن به طرز وحشتناكي فوت كرد چون كه اونجا كسي احساس مسووليت نمي كرد كه اون كپسول رو كه همه مي دونستند خرابه و هر آن احتمال خطر داره تعمير كنن و مسوولين دانشگاه هم زير بار مسووليت نرفتن و تقصيررو گردن خودش انداختن كه يعني اون بي احتياطي كرده و حتي در خبر حوادث كه در روزنامه و تلويزيون دادند صرفا با گفتن اسم كوچيك اين دانشجو و دانشجوي دختري كه اون هم شديدا مجروح شده بود طوري خبر گفته شد كه هر كي ندونه حتي فكراي بدي هم راجع به اين بيچاره ها مي كنن.
واقعا ديگه نمي دونم چي بگم اينا فقط درددل يك دانشجو بود كه داره سعي مي كنه دوباره اون روحيه عالي قبل رو بدست بياره خواهش مي كنم برام دعا كنيد.
واقعا روزنامه شما رو دوست دارم و كلمه به كلمشو مي خونم
براتون آرزوي موفقيت دارم
شهرزاد |
|
|
برادر و خواهر مسلمان من بیدار شو
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادر و خواهر مسلمان من
امروز جهان اسلام نیازمند فکری انقلابیست امروزی که اگر به سطح جهان نظاره کنیم جنگ ها و خونریزی ها را جز در کشور های اسلامی نمی یابیم گاهی مسلمان با مسلمان و گاهی مسلمان با غیر مسلمان.
چرا جهان اسلام با بیش از یک و نیم میلیارد جمعیت باید با این ذلت و خواری حیات ورزد؟ مگر نه اینکه اگر متحد می بودیم کسی در هیچ جای دنیا جرات آزار مسلمانی را نداشت؟
برادر و خواهر مسلمان من بیدار شو و به اطراف خود بنگر ببین که چگونه مسلمان، مسلمان را می کشد چرا و به چه جرمی به جرم هم کیش نبودن به جرم تفاوت اندک اعتقادات و به تهمت ناسزای مرتد و مشرک بودن؟ آیا نمی اندیشی که توطئه ای در کار است ؟ چرا من و تو با هم می جنگیم مگر نه اینکه هر دو به یک خدا و به یک پیامبر ایمان داریم؟ پس داستان چیست؟
کشف علت و عوامل این قضایا خیلی هم مشکل نیستهنگامی که امریکا بودجه ی عظیمی علیه ایران و به جهت ایجاد تفرقه های قومی و قبیله ای و کمک به منافقین تصویب می کند تمام ماجرا روشن می شود. چرا باید من و تو خود را هیزم آتشی کنیم که موجب گرمی خانه ی بزرگترین جانیان دنیا شود.
به عراق نگاه کن روزی نیست که در شهر های عراق انفجاری رخ ندهد و دهها تن شهید نشوند. دست کدام جانیان به این کارها آلوده است . نه پای هیچ جانی در میان نیست این بلایا کار کسانی است که خود را مسلمان و پیرو پیامبر خاتم می دانند و به امید رفتن به بهشت برین دست به چنین جنایاتی میزنند.
برادر سنی من آیا دادن حکم ارتداد و شرک به همین سادگی است یا اصول و قوانین صحیحی دارد ؟
بدانیم که این تفکر که کشتن شیعه مباح است و یا این که اگر تنها یک شیعه بکشیدبه بهشت می روید از همین منابع عظیم مالی و توطئه چیان علیه اسلام پشتیبانی می شود چیزی مشابه جعل حدیث در صدر اسلام.
این اعمال جز برای ایجاد انحراف و تشطط (اگر اشتباهه ببخشید هر چی گشتم شکل مستند این کلمه رو پیدا نکردم) در دین اسلام و در بین مسلمانان و در یک کلام ایجاد اسلام امریکایی و انگلیسی نیست.
پس وای بر سبک مغزان کج فهمی که به این سادگی گول این توطئه ها را می خورند و دنیا و آخرت خود را به نابودی می کشانند.
برادر سنی من به نظر تو این غیر طبیعی نیست که شما شیعیان را مشرک می دانید کسانی که به همان خدا و پیامبری که شما اعتقاد دارید اعتقاد دارند اما مسیحیان و یهودیان را که حتی به پیامبرمان هم ایمان نیاوردند را عاری از هرگونه خلاف می دانید (عملتان نشان دهنده ی اعتقادتان است) این چه رازی است که سنی های تند رو دست به خون شیعیان می آلایند اما هیچ توجهی به مسیحیان و یهودیان ندارند.(قصد من بد معرفی کردن مسیحان و یهودیان نیست تنها قصد بیداری خواب آلودگان رادارم) .
چیزی که تا چند روز قبل در فلسطین اتفاق می افتاد فاجعه بود که دست جنایتکاران غربی به وضوح در آن پیدا بود کشور فلسطین با آنهمه مشکلات و درگیریهای خارجی چرا باید به این سادگی دچار درگیری و متاسفانه جنگ داخلی شود ؟ در صورتی که در اینجا دیگر مسئله ی کیش و آیین مطرح نیست و هر دو گروه از یک دین و یک آیینند. چرا دولت غاصب صهیونیست باید برای گروه فتح که مثلا در جبهه ی مقابلش قرار دارد اسلحه ارسال نماید؟ واضح است برای افروخته تر کردن آتش جنگ داخلی در فلسطین چرا که در این صورت با هزینه ی بسیار کمتر به هدف خود دست می یابند. چون دشمن خود را از درون تهی نموده اند و با یک تلنگر دیگر اثری از آن نخواهند گذاشت. اگرچه خوشبختانه امروز در اخبار اعلام شد که گروه های فتح و حماس برای تشکیل دولت وحدت ملی به نتیجه رسیده اند.
پس چه خوب است همه بیدار شویم بیداری مشابه بیداری سال های انقلاب اسلامی ایران که در آن تمام اقشار جامعه با سلایق گوناگون به دور از تعصبات قومی و مذهبی دست به انقلابی عظیم زدند.
هنگامی که حرف از مصالح کشور و اسلام پیش می آید دیگر سهم خواهی های مذهبی و قومی جایی نخواهد داشت.
|
|
|
با سلام به دوستان سری سوم ضرب المثلهای انگلیسی رو با نیروی مضاعف و با اشتیاق بیشتر نسبت به قبل ارسال میکنم چون بعد از سری دوم بعضی از دوستان ایمیل زده و اظهار کرده بودند که خیلی جالب و براشون قابل استفاده بودند از بنده تشکر کرده بودند ضمن سپاسگذاری از همه شون بنده هم تصمیم گرفتم هر چی ضرب المثل و اصطلاحات جالب انگلیسی دارم خدمت دوستان وبا الاخص علاقمندان ارسال کنم چون قبلا فقط 3 سری اماده کرده بودم ولی حالاحد ودا 80 تا در 5 سری از این به بعد ارسال خواهم کرد واز اقا مبین هم ممنون میشم اگه به موقع پخش کنند چون ارسال سری بعدی بعد از پخش سری قبل خواهد بود و دوستی ارسال ویا ذکر شمارهء سری اول را درخواست کرده بودند که چون شماره اش یادم نیست و از اونجائیکه در سری اول گلچین شده و کوتاهها رو گذاشته بودم لذا اونهارو در لابلای شماره های بعدی تکرار خواهم کرد تا دوستانیکه نخوندند بخونند و برای بقیه که علاقه دارند تکرار بشه توضیحاتم بیشتر شد بریم سر اصل مطلب:
1)when there is a will,there is way. صدف خانم ) خواستن, توانستن است )
2) it is a herculean task . کار حضرت فیل است
3)put yourself to gether . حواست را جمع کن
4)be a good felow and do it . جون من اینکارو بکن
5)lightly come ,light go . باد آورده را باد میبرد
6)don,t spoil the child . بچه رو لوسش نکن
7)i was keeping my fingers crossed. خدا خدا میکردم
8)a sound mind in a sound body . عقل سالم در بدن سالم است
9)plenty ,in time of adversity not one many twenty. تا پول داری رفیقتم قربون بند کیفتم
10)now,now,now! اومدی و نسازی
11)birds of a feather flock to gether . کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم جنس با هم جنس پرواز
12)i want to make up my mind a bout it . می خواهم بیشتر فکر کنم(قابل توجه اقا پسرا وقتی دختر خانوما نظر مثبت داشته باشند اینجوری میگند )0
13)do your best . حداکثر سعی خودتو بکن
your sincerly:helia
|
|
|
در جواب گير3پيچ
سلام آقای محترم
نمی دونم 404 چه نوع اصطلاحیه .. چون اینترنت باز قهاری نیستم والبته بسیار تمایل دارم که این اصطلاح رو یاد بگیرم
مصرف کننده بودن را می پذیرم
چون مدت زیادیه که عضو گروه هستم و همیشه هم سعی کردم که با وجود ضیغ وقت روزانه را مطالعه ... و صد البته لذت ببرم
روزانه رو تغییر دادید شما روشنفکران و طنازان ِ گروه
نه اینکه در جهت مثبت ... نه اینکه در جهت ارتقاء ... و نه در جهت بیش دلپذیری
مقایسه کنید شماره 661 را با شماره مثلا 215
کجا رفت طراوت صفحه؟ کجا رفت سادگی و بی آلایشی و لطافت مجله یی که استادی جوان و لایق آنرا مدیریت می کرد
کجا رفت شیرینی طنزهای محترمانه احسان غفاری که هرگز به پرده دری و تلافی گری نمی رسید
من 1سال از نویسندگان مستمر روزانه بودم که حتی در سوگ عزیزانم هم ارسال مطلب را فراموش نمی کردم
و مخاطبینی از سراسر دنیا داشتم که مرا تشویق به استمرار ِ فعالیت در گروه می کرد
در اوج مرارت های زندگیم ... دلخوشیم همکاری با گروه مبین بود
و به این همکاری می بالیدم
ولی حالا ترجیح می دم از این ملک خصوصی که در تملک چند عضو مودب قرار گرفته دوری کنم
به شما احترام می گذارم ... چون وفادارنه و ساعی به مبین عزیزم کمک می کنید
ولی .... چرا ارزش های این رسانه ی بین المللی رو بین چند عضو کوچک بین و سبکسر تقسیم کرده اید
چرا در ابتدا مجله رو کشاندید به جنگ های قیبیله یی و سپس ... جنگ های زرگری ... و در نهایت جنگ های خطی و حزبی ؟
چرا از گروه نظرسنجی نمی کنید که مثلا چقدر از خواندن این مجله لذت می برند؟
چرا نمی خواهید گروه مقایسه یی بی طرفانه داشته باشه از روزانه ی شماره 600 با روزانه ی شماره 150 ؟
تمام تلاش مبین از اضافه کردن بخش های جدید .. با کوتاه نگری و هرز نویسی ِ بعضی از اعضا به هدر می ره
کسالت .... این چیزیه که بقیه اعضای مصرف کننده ، از مرور این مجله ی پر مخاطب عایدشون می شه
خیلی از اعضا که هنوز بامن در تماسند بارها به این نکته اشاره می کنند
و من بسیار متاسفم
پیدا کردن شوهر ... استفاده از آمپول در پروتز ماتحت ... لو دادن های خصوصی ... املت ِ فضای سبز ... تو گفتی اون گفت این جواب داد ... گیر دادن های خصوصی و بی مایه و .....و ... و.....ا
ای وای .. از رسالتی که آروم آروم در شیطنت های نا هنجار شما عزیزان محو می شه
و ای وای .. از قابلیت های مدیری جوان که عنان ِ این کاروان را به دست پیادگان بی مقدار سپرده
بزرگترین اشتباه مبین ... بزرگترین اشتباه مبین ، سرگرم شدن با دلنوشته هاش بود
و جدی گرفتن ِ این دلنوشته ها ، در زمانی که هیچ به صلاحش نبود
مادرانه از شنیدن تعهدش مسرور شدم ... و بی رحمانه از تصمیم به این وابستگی ی نابهنگام عصبانی
زمان ، صحت ِ نگرانی مرا ثابت خواهد کرد
هرچند موفقیت و شادی این عزیز را آرزومندم
.
گفته بودید : چرا مثل پیرزن ها و پیر مردهای گروه ساکت نشسته اید وفقط مصرف کننده هستید
درست فرمودید .... خیلی ها دست از همکاری برداشته اند
خیلی ها مطالب سبک و قشنگشونو که در قالب شعرهای کوتاه ... داستانک ... و خاطره بود دیگه نمیفرستند
و یا شاید مبین در مجله نمی گنجونه
می دونی چرا؟
چون فکر می کنند در حد ِ شما عزیزان نیستند
چون فکر می کنند در وانفسای گیر های 3 پیچ و 5 پیچ و کل کل کردن های شما دیگه جایی برای 5 خط شعر و خاطره اونا باقی نمی مونه
چون از این تعلق دور شده اند ... و دورتر نیز خواهند شد
و خمیازه هاشون وقت خوندن این مجله بیشتر نیز خواهد شد
در کل ... از قلمفرسایی و اظهار ادب ِ عزیزان ِ انجمن « املت صحرایی » هم که بگذریم ... مطالب خیلی سنگین و دور از لذت شده
فکر می کنید مومنی که قرآن خوانی رو ترجیح می ده به جوک خونی و تاریخ خونی ، می یاد از روی اینترنت قرآن ختم کنه؟
در این صورت چرا روی هر ساختمان ، جنگلی از دیش ماهواره به چشم می خوره؟
کسی که هزینه تلفن و کارت اینترنت و یا ای دی اس ال رو به جمع مخارج روزانه اش اضافه می کنه ... از این مجله الکترونیکی چی می خواد آقای محترم؟
چاله میدونی به نام روزانه ... زمانی افتخار بود برای عضویت ...دلخوشی بود برای همکاری
متاسفم از بی رحمی های کلامم
بگذارید به حساب بدقلقی های دامن گیر پیرزنهای گروه
و یا بهانه گیری های مادرزنهای بداخلاقی مثل من
« الهه »
|
|
|
سلام به همه دوستان گل منگولی خودم ... چطورید ؟ خوبید ؟ خوش میگذره ؟ چی کارا میکنید؟
امروز حال نداشتم که میل بدم اما میل یه بنده خدایی رو دیدم گفتم بیام یه چند کلمه ای بگم.
خوب امروز دوست گرام hussein_rfa@yahoo.com میل داده که دارن مسجد القصی رو خراب میکنند و بیایید جلوشو بگیریم و نذاریم خرابش کنند و .... .
برادر من ؛ من هم مثل تو نگران هستم من هم مثل تو ناراحت هستم ، من هم مثل تو اگر دستم به این پدر سوخته ها برسه تیکه پارشون میکنم ، منم مثل تو از اینکه این یهودی های بی همه چیز و آواره ( نفرین حضرت موسی الان جواب داده ) دارن به سرزمینی که مدتها مال اسلام بوده تعرض میکنند و متاسفانه هیچ مرجع قانونی جواب گو نیست واقعا عصبانی هستم ... اما متاسفانه ما تو قرنی زندگی میکنیم که نه تنها برای ارزشها انسانی ؛ ارزشی قائل نیستند بلکه گذشته خودشان نیز بی ارزش است .
برادر من این مساله حدود 6 سال پیش شروع شده بود ( از سال 2000 شروع شد اما از سال 2001 دیگه کاملا جنبه عملیاتی گرفت ) ولی متاسفانه نه تنها خود فلسطین هیچ گونه واکنش در خور نشون نداد ( به جز 3-4 باری که یه کم سر و صدا راه افتاد و البته به هیچ کجا نرسید و بعدشم که اصلا فراموش شد ) بلکه کشورهای دیگر اعمم از ایران و کشورهای عربی هم کاری انجام ندادند ( منظور من از کار این نیست که این عمل رو محکوم کنند ؛ خودتان بهتر میدونید که ایران و کشورهای عربی کاری بلد نیستند و فقط بلدند محکوم کنند – به قول معروف فقط حرف ، نه عمل - )
حال که ققضیه اینقدر جدی شده و شاید بتوان گفت نمیشه کاری انجام داد ( البته کار میشه انجام داد اما خوب تواناییش نه در فلسطین هست نه در کشورهای عربی و نه در ایران ... از خود فلسطین که بخاری در نمیاد و مثل عربهای بی همه چیز و بی غیرت هستند و فقط به شکم و زیر شکمشون فکر میکنند و منتظرند که یکی از آسمان بیاد و کمک کنه ... عربها هم که دیگه معلومه که چه وضعی هست .. اونها هم فقط به شکم و زیر شکم اهمیت میدهند و بس ... ایران هم که اینقدر بدبختی داره که اصلا انتظار بیش از حد هست که کسی بخواد کاری انجام بده انتظار ندارید که ایران ارتش بکشه ببره فلسطین ؟ تو مجامع بین المللی هم اگر یه اپسیلون ارزش داشتیم اون هم بخاطر کارهای ابلهانه خراب شد . و خودتون بهتر میدونید که حتی اگر ما 100000 بار هم محکوم کنیم و چمیدونم قطعنامه صادر کنیم و .... کوچکترین ارزشی نداره )
منظور من این نیست که باید بی خیال بشیم ... منظور من چیز دیگری بود .. ببینید برادر من .. منم مثل شما ساکن همین کشور هستم ... منم مثل شما مال همین آب و خاک هستم و همونطور که شما برای منابع کشورهای دیگر دل میسوزونید ؛ من برای کشور خودم دل میسوزونم ... مطمئنا شما شیراز رفتید ... تخت جمشید رو دیدید ... خدا وکیلی شرم نکردید ؟ خدا وکیلی به حال خودتون و کشورتون افسوس نخوردید ؟ ما با این همه آثار باستانی اما دارای کمتر از 1 درصد گردشگر ... اصلا گردشگر بخوره تو سرمون تخت جمشد داره خراب مبشه ... میدونید یعنی چی ؟ یعنی یکی از یادگارهای ما که نشون از فرهنگ و هنر ما داره داری خراب میشه ... من حدود 2 ماه پیش برای کاری 1 هفته شیراز بودم ... رفتم و دیدم ... باور کنید شرم کردم از اینکه این آثار ما اینجا افتاده و داره خراب میشه بعد دولت مردان ما برای فلسطین سنگ به سینه میزنند ... دولت مردان ما میرن کنگو میگن که شما دوستان خوبی برای ما هستید ... میره نمایشگاه هلوکاست میذاره و هزاران چیزی که شما بهتر از من میدونید ... اما فرهنگ ما ؛ هنر ما ؛ تاریخ ما ؛ داره زیر برف و بارون خراب میشه ... وسط پله های تخت جمشید علف هرز در اومده و داره سنگ هارو خراب میکنه اما کسی نیست که به این برسه ..... این از شیراز ... قضیه اصفهان رو یادتونه ؟ اونجا هم یه سر در خراب شد اما کی بود که بیاد و بگه این آثار فرهنگی ما هست ؟ کی اومد بگه این نشون از گذشته ما داره ؟ و هزاران هزار مثال دیگه که هم من میدونم هم شما و برای این که طولانی نشه نمیگم .
اما حال که شما برای مسجد القصی سنگ به سینه میزنید و میگید که همه ملتها باید بسیج بشند و نذارند ؛ لطف کن برای کشور خودت هم کار کن ، لطف برای کشور خودتم ناراحت بشو ... تا حالا فکر کردی که چرا این همه آدم و کارشناس میگن سد سیوند نباید آبگیری بشه ؟ تاحالا فکر کردی یا نه ؟ ( مطمئنا بدی کشور رو نمیخواستند )
برادر من این سد داره آثار باستانی مارو ار بین میبره و برای اینکه دولت نمیخواد قبول کنه که اشتباه میکنه ( مثل قضیه بانکها ؛ وام دادن ها ؛ ... ) این سد آبگیری میشه و یکی از نشونه های گذشته پر بار مارو نابود میکنه ... شاید الان بگی که دولت با کمک کارشناس ها آثار باستانی رو خارج کردند و دیگه چیزی نیست که بخواد نابود بشه که محال ممکن هست و اگر یه کم بگردید میبینید که هنوز مناطق بسیار زیادی کاوش نشده که سد آبگیری شد و همه چیز به فنا رفت اما حال ما فرض میکنیم که این کار صورت گرفته و آثار زیر زمین رو خارج کرده اند ؛ ( فرض محال ) آیا میدونید که فاصله سد با آرامگاه کوروش چقدر است ؟ اگر رفته باشید اونجا میبینید اما اگر نرفته اید بگم که خیلی کمتر از اونی که فکرش رو بکنید !! و سد آبگیری میشه و هوای اون منطقه بسیار مرطوب میشه و آرامگاه کوروش هم پس از چند سال مطمئنا نابود خواهد شد ( میدونید که رطوبت بلای جان آثار باستانی هست )
حال نمیخوام بگم این مقایسه درست هست یا غلط ( چون هیچ وقت نمیتوان جایی که زمانی قبله ما بوده رو با یه اثر تاریخی مقایسه کرد ) اما کاش شما خیلی کمتر از ارزشی که برای مسجد القصی ای که خود عربها برایش ارزشی قائل نیستند ؛ برای آثار باستانی و فرهنگی کشور خودتان میگذاشتید . به هر حال اون در کشور دیگه ای هست و خودتان هم بهتر میدونید که از دست ما کار زیادی بر نمی آید ( مگر اینکه چشمتان رو بروی همه چیز ببندید و واقعیت های فعلی جهان رو ندیده بگیرید ) اما در کشور خودتان که میتوانید کاری کنید ؛ در کشور خودتان یکی از آثار باستانی شما در حال نابود شدن هست و شما نه تنها برای اون ناراحت نیستید که متاسفانه خوشحال هم هستید که سد ساخته شده !
بهتر هست یه کم منطقی فکر کنید و همانطور که برای کشور مردم دل میسوزونید ؛ برای کشور خودتان هم دل بسوزانید ...
به قول مردم واسه همه ننه نباشید و برای کشور خودتان زن بابا ( کاری که متاسفانه دولت فعلی انجام میده )
به امید روزی که قدر ایران خودمان رو بدانیم و برای پایندگیش از همه چیز و همه کسمان مایه بگذاریم ..... به امید آن روز .... به امید روزی که آیندگان مارا به خاطر غفلتهایمان سرزنش نکنند و مجبور نباشیم سرمان را پایین بیاندازیم و بگوییم " آن موقع چشم و گوشمان رو بر واقعیت ها بسته بودیم " .....
موفق باشید و در پناه حق پاینده ...
محمد – ص ( 24 ساله دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد اسلامی واحد قزوین )
|
|
|
والنتاين يا اسپندار مذگان؟!
وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، بنظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست،چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود."
اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم!
شايد افراد زيادي را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظ Americanاش تلفظ مي كنند. اما تعداد افرادي كه از واژه درود استفاده مي كنند، بسيار نادر است!
همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيار راحت تر از «بدرود» در دهان ها مي چرخد. ما حتي به اين هم بسنده نكرده ايم!
اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند.
سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!
جشن شب يلدا كه به بهانه بلند شدن روز، براي شكرگزاري از بركات و نعمات خداوندي برگزار مي شده است را نمي شناسند، اما همراه و همزمان با بيگانگان روز شكرگزاري برپا مي كنند!
همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
چند سالي ست حوالي26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!"
اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.
ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند.
"اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!
براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم.
Elham
|
|
|
وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه کلی
قسمت اول
10فروردین 1340 (پنج شنبه)
ـ وفات آیتالله العظمی حاج سید حسین بروجردی
آیتالله العظمی حاج سید حسین بروجردی با سی واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبی (ع) ميرساندند. در سال 1253 ش در بروجرد متولد شده و در سن 18 سالگی برای تكمیل تحصیل به اصفهان رفت و پس از ده سال به نجف اشرف عزیمت نموده و به درس آیتالله خراسانی وارد گردید. ایشان پس از مراجعت و اقامت در بروجرد به قم مهاجرت كرده و به عنوان مرجع تقلید شیعیان جهان معرفی گردیدند و مدت 16 سال مرجعیت عامه را عهدهدار بودند.
16 مهر 1340 (یك شنبه)
ـ تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی
رژیم پهلوی بعد از وفات آیتالله بروجردی زمینه را برای پاك كردن اسلام از متن فعالیتهای مردم ایران مناسب دید و به این دلیل قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را به تصویب دولت و مجلس وقت رساند و آن را در مطبوعات اعلام كرد. در این قانون قسم به قرآن و شرط مسلمان بودن برای نمایندگان مجلس حذف شده بود و همین باعث اعتراض علمای اسلام و مردم مسلمان گردید.
8 آذر 1341 (جمعه)
ـ لغو قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی
با اعتراض علمای اسلام از جمله آیتالله روحالله خمینی و آیتالله حائری و دیگر علما و حضور گسترده مردم در پشتیبانی از علمای اسلام پس از مكاتبات و تظاهرات و اعتراضات ، دولت خائن ا سدالله علم قانون فوق را ملغی اعلام كرد.
19 دی 1341 (چهارشنبه)
ـ اعلام انقلاب سفید
رژیم پهلوی و در رأس آن محمدرضا در جهت خواستهای استعمارگرانه امریكا و همچنین تغییر فكر مردم ایران دستورالعمل دیكته شده استكبار را كه در كشوهای دیگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفید به مردم ایران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت.
2بهمن 1341 (سه شنبه)
ـ تظاهرات مردم در تهران
با تحریم رفراندم از طرف امام خمینی بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع كردند و گروهی به منزل آیتالله خوانساری و آیتآلله بهبهانی رفتند.
1 فروردین 1342 (پنج شنبه)
ـ اعلام عزای عمومی در عید نوروز
امام خمینی برا ی جوابگویی به اقدامات شاه و اطرافیانش عید نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام كرد مردم مسلمان ایران با برافراشتن پارچه سیاه به ندای او لبیك گفتند و روحانیون از خطرات دولت برای اسلام صحبت كردند.
2 فروردین 1342 (جمعه)
ـ تهاجم رژیم پهلوی به مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه
عصر این روز مراسم عزاداری در مدرسه فیضیه قم برپا بود كه سربازان مسلح و مأمورین امنیتی محل را محاصره نمودند و سپس گروهی از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در میان سخنرانی یكی از گویندگان به او حمله كردند. سپس به طلاب مدرسه فیضیه حمله نمودند و آنها را از حجرههایشان به بیرون پرتا ب كردند و با به شهادت رساندن گروهی از آنان در تاریكی شب محل را ترك كردند.
13 خرداد 1342 (دوشنبه)
ـ دستگیری حضرت امام خمینی
بعد از سخنرانی تاریخی امام خمینی در عصر عاشورای 1342 ش كه در آن رژپم پهلوی و ایادی آن را محكوم نمود نیمه شب كامیونهایی از سربازان و مأموران امنیتی خانه ایشان را محاصره كرده و ایشان را بازداشت نموده و به تهران منتقل كردند، مأمورین حضرت امام خمینی را یك روز در باشگاه افسران و بعد در زندان قصر به مدت 19 روز و پس از آن در پادگان عشرتآباد محبوس ساختند.
15 خرداد 1342 (چهارشنبه)
ـ قیام ملت ایران در اعتراض به دستگیری امام خمینی
پس از اعلام خبر دستگیری امام خمینی ، مردم مسلمان قم جلوی خانه آیتالله گلپایگانی و صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع نموده و پس از صدور بیانیهای به تظاهرات پرداختند و با شعار یا مرگ یا خمینی از حرم بیرون آمدند ولی فاصلهای را طی نكرده كه با رگبار مسلسل مواجه شدند و درگیری بسیار شدیدی بین مردم و مأمورین به وجود آمد، مأمورین مردم را محاصره كرده و به تیراندازی پرداختند. در این هنگام حاج مصطفی خمینی پسر امام از مردم خواست به خانههایشان بروند. در شهرهای دیگر هم درگیری بین مردم و مأمورین رژیم پهلوی باعث به شهادت رسیدن عده زیادی از مردم گشت و رژیم خونآشام پهلوی توانست با اعلام حكومت نظامی و ایجاد وحشت و كشتار وسیع انقلاب مردم را برای مدتی مهار نماید.
11 مرداد 1342 (جمعه)
ـ آزادی از زندان و بازداشت خانگی امام خمینی
پس از تظاهرات 15 خرداد رژیم كه از عواقب بازداشت امام خمینی هراس داشت ایشان را از زندان پادگان عشرتآباد به منزلی مربوط به ساواك در داودیه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر كامل قرارداد ولی ساعتی بعد سیل جمعیت به سوی داودیه سرازیر شد. در این منزل بود كه روحانیون وقایع 15 خرداد را برای امام تشریح كردند و اطلاع مردم از قیام مردم ایشان را به سختی منقلب نمود تا آنجا كه فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است …. واقعه 15 خرداد پشت ما و هر مسلم غیرتمندی را ميشكند.»
17 فروردین 1343 (دوشنبه)
ـ آزادی امام خمینی از بازداشت خانگی
امام خمینی پس از 9 ماه بازداشت خانگی ساواك، آزاد گشته و روز 18 فروردین 1343 (سهشنبه) به منزل شخصی خود در قم مراجعت نمودند.
3 مرداد 1343 (شنبه)
ـ تصویب قانون كاپیتولاسیون
طبق این قانون، مأمورین سیاسی و مستشاران خارجی در ایران از تقعیب قانون و جزایی مصون هستند و در صورت ارتكاب جرم یا عمل خلاف قانون به كشورشان جهت بررسی یا محاكمه عودت داده خواهند شد. رژیم پهلوی از ترس عكسالعمل مردم خبر تصویب این قانون را تا مدتی اعلام نكرد.
4 آبان 1343 (دوشنبه)
ـ پایداری امام خمینی در برابر كاپیتولاسیون
بعد از انتشار خبر تصویب قانون كاپیتولاسیون و پایمال كردن حقوق ملت ایران در برابر یك عده افراد خارجی، حضرت امام خمینی در این روز طی یك سخنرانی مشروح این قانون را برای مردم با عبارت ساده و قابل فهم عرضه مينماید و مردم را به قیام برای كسب استقلال و حقوق خود فرا ميخوانند.
13 آبان 1343 (چهارشنبه)
ـ تبعید حضرت امام خمینی به تركیه
پس از سخنرانی امام خمینی در رابطه با قانون كاپیتولاسیون و هراس حكومت از تكرار حماسه پانزده خرداد رژیم تصمیم بر تبعید ایشان ميگیرد و در شب 13 آبان خانه ایشان را با صدها كماندو و چترباز مسلح محاصره نموده و پس از دستگیری ایشان را به تهران منتقل مينماید و مستقیما به فرودگاه مهرآباد ميبرند و از آنجا با هواپیما به تركیه منتقل نمودند و ایشان را به محلی به نام بورسا تبعید كردند. رژیم برای جلوگیری از قیام مردم شهرهای مهم ایران را به اشغال قوای نظامی درآورد و به هیچ كس اجازه خروج از خانه را نميدهد و بدین شكل رژیم توانست از خروش مردم در امان بماند.
1 بهمن 1343 (پنج شنبه)
ـ اعلام انقلابی حسنعلی منصور
حسنعلی منصور كه نخست وزیر شاه بود توسط برادران بخارایی و مرتضی نیك نژاد از هیأتهای مؤتلفه اسلامی اعدام گردید.
21 فروردین 1344 (شنبه)
حمله به محمدرضا پهلوی در كاخ مرمر توسط سرباز شهید رضا شمسآبادی
26 خرداد 1344 (چهارشنبه)
چهارتن از جانبازان هیأتهای مؤتلفه اسلامی (بخارایی ـ امانی ـ هرندي ـ نیك نژاد) به دست رژیم پهلوی به شهادت رسیدند.
13 مهر 1344 (سه شنبه)
ـ تغییر محل تبعید امام خمینی به نجف اشرف
رژیم كه از حركتهای انتقامی علیه خودش به واسطه تبعید حضرت امام وحشت داشت تصمیم گرفت به حالت تبعید امام خمینی پایان دهد بدون اینكه ایشان را به كشور بازگرداند. به همین دلیل با دولت عراق مذاكراتی به عمل آورد و موافقت این دولت را جلب نمود و امام خمینی و فرزندش حاج مصطفی را به عراق و شهر نجف اشرف انتقال داد.
ادامه دارد ...
|
|